در هفتهای که گذشت حمله نظامی روسیه به اوکراین در صدر اخبار و گزارشهای جهان قرار گرفت. با تشدید نزاع میان روسیه و قدرتهای غربی بر سر اوکراین، در پی به رسمیت شناختن جمهوریهای استقلالطلب شرق اوکراین و ظاهراً درخواستِ کمک نظامی جداییطلبان، پوتین در سخنرانی روز سهشنبه اعلام کرد که روسیه حاکمیت جداییطلبان طرفدار روسیه در شرق اوکراین را بر کل مناطق لوهانسک و دونتسک و نهفقط بر مناطق تحت کنترلشان به رسمیت میشناسد. در پی آن، بامداد پنجشنبه ۵ اسفند رئیسجمهوری روسیه فرمان “عملیات نظامی ویژه” علیه اوکراین را رسماً اعلام کرد. ارتش روسیه در سراسر اوکراین مراکز نظامی این کشور را موردحمله قرار داد و متجاوز از ۱۰۰ مرکز نظامی و فرودگاههای این کشور را نابود کرد. در جریان این حملات تاکنون دهها تن از نظامیان و افراد غیرنظامی در اوکراین کشتهشده و دهها هزارتن از مردم اوکراین آواره شدهاند. این بحران ریشههای عمیق دارد، اما تا جایی که به تحولات اخیر برمیگردد از آنجائی آغاز گردید که روسیه در اواسط دسامبر سال گذشته طرح خود را برای تجدید ساختار امنیتی اروپا به قدرتهای رقیب آمریکائی و اروپائی ارائه داد. بر طبق این طرح، توقف بسط ناتو به شرق اروپا، منع پیوستن اوکراین به ناتو، خروج نیروی نظامی ناتو از لهستان و کشورهای بالتیک و بازگشت به مرزهای سال ۱۹۹۷ بهعنوان مرزهای ناتو، برچیدن سلاحهای هستهای آمریکا از اروپا، خواستهشده بود.
بدیهی بود که قدرتهای رقیب روسیه، این خواستهها را نپذیرند و به آن پاسخ منفی بدهند. پوشیده نبود که مطالبات به این بزرگی راهحل دیپلماتیک و مذاکره ندارند، بلکه طرح آنها از سوی امپریالیسم روس در واقعیت یک اولتیماتوم به قدرتهای امپریالیست اروپائی و آمریکا بود. بنابراین، روسیه راهحل جنگ را برای تحقق خواستههای خود برگزید و نخستین آنها که به گفته روسها با امنیت این کشور سروکار دارد، حل مسئله اوکراین با توسل به نیروی نظامی بود که بهویژه از ۲۰۱۴ مورد نزاع و کشمکش قرار داشت.
ظاهراً در جریان فروپاشی اتحاد شوروی و وحدت دو بخش آلمان، غربیها به گورباچف قول داده بودند که از گسترش ناتو به شرق اروپا خودداری کنند و اوکراین منطقه حائل میان روسیه و غرب باشد. به این وعدهها عمل نشد. گسترش ناتو از ۱۹۹۸ بهسوی شرق آغاز گردید، کشورهای شرق اروپا به عضویت ناتو درآمدند و کشمکش بر سر تسلط بر اوکراین نیز ادامه یافت. بحران اوکراین در ۲۰۱۴ به نقطه تعیینکنندهای رسید. رئیسجمهوری اوکراین در آن ایام، ویکتور یانکویچ زیر فشار روسیه و پیشنهاد کمک ۱۵ میلیارد دلاری، توافقنامه با اتحادیه اروپا را که هدف آن ادغام اوکراین در اتحادیه اروپا بود، متوقف ساخت. پی آمد آن به راه افتادن تظاهرات یورو میدان با حمایت آمریکا- اروپا و فرار یانکویچ به روسیه بود. پوتین درواکنشی متقابل کریمه را با ادعای دفاع از روس تبارها ضمیمه روسیه کرد و روسهای شرق اوکراین را در منطقه دنباس فعال کرد که خواستار رفراندوم و جدائی از اوکراین شدند. درگیری میان دو بخش اوکراین ادامه یافت و جدائیطلبان روس تبار اعلام استقلال و جمهوری کردند. از آن پس بهرغم توافق مینسک ۱ میان روسیه، آمریکا و اتحادیه اروپا در ۲۰۱۴ برای متوقف ساختن درگیریها و نیز توافق مینسک ۲ در ۲۰۱۷ میان جداییطلبان، دولت اوکراین و روسیه، اوضاع آرام نگرفت، درگیریهای نظامی ادامه یافت و متجاوز از ۱۴۰۰۰ نفر جان خود را از دست دادند.
در این فاصله روسیه در تدارک حمله نظامی به اوکراین با توجیه دفاع از جدائیطلبان روس و به رسمیت شناختن استقلال آنها اما درواقع با نقشه وسیعتری برای اشغال اوکراین بود. پوتین که از پیش میدانست در قبال اقدام نظامی وی غربیها نمیتوانند اقدام نظامی متقابلی داشته باشند، طرح خود را برای اشغال اوکراین عملی کرد.
واکنش آمریکا و اتحادیه اروپا در ارتباط با تصمیم روسیه برای به رسمیت شناختن استقلال جمهوریهای دونتسک و لوهانسک نمیتوانست چیزی فراتر از تحریمهای گسترده اقتصادی ، مالی و سیاسی علیه روسیه باشد. مقابله نظامی با دومین قدرت اتمی جهان لااقل در مرحله کنونی غیرممکن بود. بنابراین رهبران کشورهای عضو اتحادیه اروپا با وضع تحریمهای گسترده علیه روسیه موافقت کردند. در بیانیه کشورهای اتحادیه اروپا آمده بود که این تحریمها بخش مبادلات مالی، انرژی و حملونقل روسیه را هدف گرفته است.
رئیس کمیسیون اروپا عصر سهشنبه اعلام کرد که در چهارچوب بستۀ تحریمی جدیدی که به تصویب اعضای اتحادیه اروپا رسیده، بانکهایی که فعالیتهای نظامی روسیه را تأمین مالی میکنند، افراد و شخصیتهای روسیه که بهطور مستقیم در بحران کنونی دخالت داشتهاند، همچنین فعالیتهای اقتصادی متعلق به جداییطلبان در منطقه لوهانسک و دونتسک تحریم میشوند.
صدراعظم آلمان، نیز تأکید نمود که باید از وقوع فاجعه جلوگیری کرد. وی گفت: هشتاد سال پس از پایان دومین جنگ جهانی، خطر جنگ در اروپا واقعی است. وی اجازۀ بهرهبرداری از خط لولۀ انتقال گاز روسیه به آلمان، تحت عنوان “نورد ستریم٢” را به حال تعلیق درآورد.
نخستوزیر انگلستان نیز پنج بانک روسیه به همراه تعدادی از سرمایهداران روسی را تحریم کرد و گفت باید خود را برای بحرانی طولانیمدت آماده کنیم.
بایدن رئیسجمهوری آمریکا با صدور فرمانی سرمایهگذاری جدید در مناطق جداییطلب اوکراین را ممنوع اعلام کرد. این تحریمها گرچه میتواند صدمات سنگینی به اقتصاد روسیه وارد آورند، اما تبعات سنگینی برای اروپائیها نیز خواهد داشت که هماکنون با بحران اقتصادی روبهرو هستند که کرونا آن را تشدید کرده است. روسیه یکی از شرکای مهم آنهاست و اتحادیه اروپا مشتری ۴۰ درصد گاز و ۲۶ درصد نفت وارداتی از روسیه است. اروپا سهمی ۳۷ درصدی در کل تجارت خارجی روسیه دارد.
نکته قابلتوجه در موضعگیریهای آمریکا و اتحادیه اروپا اما این بود که اقدام روسیه را نقض فاحش حقوق بینالملل اعلام کردند. اما گویا حمله نظامی به عراق، لیبی، یوگسلاوی، افغانستان ، نقض فاحش حقوق بینالملل از جانب آنها نبوده است. واقعیت این است که جنگافروزی و توسعهطلبی قدرتهای امپریالیست تابع هیچ قانون و قراردادی نیست. فرقی هم نمیکند که آمریکا و اروپا باشد، یا روسیه و چین. آنچه بر مناسبات آنها حاکم و تعیینکننده است، زور و قدرت اقتصادی و نظامی است.
اما چرا امپریالیسم روس اکنون با خواستههای جدیدی در مقابل امپریالیستهای آمریکائی و اروپائی قرارگرفته است؟ به این دلیل که موازنه قدرت میان امپریالیستها پایدار نیست. همواره مبارزهای میان قدرتهای امپریالیست بر سر تقسیم اقتصادی و سیاسی جهان در جریان است . ناموزونی رشد اقتصادی و قدرت نظامی باعث میگردد که این توازنها برهم بخورد. کشورهایی که در یک مرحله قدرت بیشتری داشتند و سهم بیشتری از تقسیم اقتصادی و سیاسی بازارهای جهان نصیبشان شده است، عقب میمانند و قدرتهای دیگری ازنظر اقتصادی و نظامی رشد میکنند که خواهان تقسیم مجدد بازارهای جهان و سهم بیشتری از این بازارها میشوند. راهحلی هم برای حل تضادهای آنها جز جنگ وجود ندارد. همانگونه که در طول صدسال گذشته دو جنگ بزرگ جهانی و صدها جنگ منطقهای و کودتا برای حل این تضادها رخداده است و میلیونها انسان را کشتار کردهاند. از همین روست که جهان اکنون شاهد تشدید روزافزون تضاد میان بلوک امپریالیستی آمریکائی و اروپائی با دو قدرت امپریالیستی روسیه و چین است. اما تا جایی که اکنون مسئله روسیه در میان است، امپریالیسم روس پس از فروپاشی شوروی ازنظر اقتصادی و نظامی شدیداً تحلیل رفت. قدرت نظامی آن از هم گسیخت و تسلیم بلوک آمریکائی و اروپائی شد. اکنونکه قدرت اقتصادی و بهویژه نظامی خود را ترمیم کرده، موقعیت خود را در بخش آسیائی تحکیم نموده، با مداخله نظامی در گرجستان و به رسمیت شناختن استقلال اوستیای جنوبی و آبخازی مانع پیشروی رقبا در قفقاز جنوبی شد و بالاخره بیدردسر کریمه را ضمیمه روسیه کرد، خواستار احیای روسیه بزرگ و باز پس گرفتن مناطقی در شرق اروپا است که پس از فروپاشی شوروی به تصرف اروپای غربی و آمریکا درآمدهاند. بنابراین حمله نظامی روسیه به اوکراین پایان نزاع نیست، بلکه آغاز آن بر سر تجدید تقسیم اقتصادی و سیاسی جهان است. هماکنون جمهوریهای بالتیک، استونی، لتونی، لیتوانی پس از اوکراین هدف بعدی روسیه قرارگرفتهاند. قدرتهای رقیب روسیه یا باید به خواستههای پوتین تمکین کنند که این اتفاق نخواهد افتاد، همانگونه که در جریان وقوع جنگهای جهانی اول و دوم طرفین کوتاه نیامدند و جنگهای جهانی را برپا ساختند. شق دیگر آن جنگ ویرانگری خواهد بود که اگر انقلاب کارگری و جنبشهای ضد جنگ جلو آنها را نگیرد و کار به استفاده از سلاح هستهای کشیده شود، فاجعهای جهانی رخ خواهد داد.
نظرات شما