کشتار تابستان ۶۷، جمهوری اسلامی و موضع منتظری

یست و هشت سال از قتل‌عام هزاران زندانی سیاسی در تابستان ۶۷ می‌گذرد، تابستانی که زخم‌هایی عمیق و ماندگار بر چهره و قلب خانواده‌های هزاران زندانی سیاسی قتل‌عام شده، زندانیان سیاسی به‌جا مانده از کشتار، به همراه انسان‌هایی بی‌شمار گذاشت که به آزادی عمیقا باور داشتند.

تابستانی که به برجسته‌ترین نماد توحش و جنایات جمهوری اسلامی و واقعه‌ای فراموش نشدنی در تاریخ مبارزه مردمانی تحت ستم برای آزادی تبدیل شد. این که چگونه هزاران زندانی سیاسی تنها به خاطر عقایدشان، در دادگاه‌های تفتیش عقاید جمهوری اسلامی، با تصمیمی که چند مزدور جنایتکار سرمایه در حداکثر ۵ دقیقه می‌گرفتند، به پای چوبه‌های دار رفتند، در تمام این سال‌ها جمهوری اسلامی درصدد انکار برآمد، حتا در زندان‌ها و در پیش چشم زندانیان به‌جا مانده از کشتار دروغ می‌گفت. ناصریان رئیس وقت زندان گوهرداشت چند روز پس از پایان کشتارها در شهریور ۶۷، خطاب به زندانیان ملی‌کش به جامانده از کشتار، زندانیانی که سال‌ها از پایان محکومیت‌شان گذشته اما آزاد نشده بودند، گفت: “رفقای‌تان را به زندان دیگری منتقل کردیم”. اما آن‌ها همه می‌دانستند که اغلب هم بندی‌های‌شان اعدام شده‌اند، کسانی که حکم بعضی‌های‌شان حتا ۷ سال قبل پایان یافته و آزاد نشده بودند. جنایت آن‌قدر وحشیانه و آشکار بود که رژیم جرات نمی‌کرد آن را اعلام و مسئولیت‌اش را بپذیرد. قریب به اتفاق زندانیان اعدام شده، در همان دادگاه‌های تفتیش عقاید و قرون وسطایی جمهوری اسلامی پیش از این به زندان محکوم شده و در حال طی کردن دوران محکومیت خود بودند.

اما آن‌ها، آن سیل به خروش آمده از این جنایت که در پیشاپیش آن‌ خانواده‌های جان فشانان بودند، نگذاشتند این جنایت در پستوی تحریف و انکار، به فراموشی سپرده شود. آری آن‌ها نگذاشتند. در خاوران و در هر جایی که توانستند، با فریادهای‌شان، با گل‌های‌شان، با سرودخوانی‌شان، با دل نوشته‌های‌شان، با قاب‌عکس‌های‌شان، با اشک‌های‌شان و بالاخره با مشت‌های‌شان که در یاد و گرامی‌داشت خاطره‌ی جان‌فشانان به هوا رفته بودند، نگذاشتند این واقعه به فراموشی سپرده شود.

که می‌افروزد؟ که می‌سوزد؟

چه کسی این قصه را در دل می‌اندوزد؟

در شب سرد زمستانی

کوره خورشید هم، چون کوره‌ی گرم چراغ من نمی‌سوزد.

در تابستان ۶۷، رژیم جمهوری اسلامی که از مدت‌ها قبل به دنبال برنامه‌ریزی برای قتل‌عام زندانیان سیاسی بود، از آخرین فرصت قبل از پایان جنگ استفاده کرده و نقشه شوم خود را به اجرا درآورد. این موضوع حتا در اعترافات منتظری در دیدار با ۴ تن از مقامات قضایی که در هیات مرگ حضور داشتند و اخیرا فایل صوتی آن انتشار یافت نیز منعکس شده است. آن‌جا که وی از برنامه‌ریزی وزارت اطلاعات از چند سال قبل برای کشتار سراسری زندانیان سیاسی صحبت می‌کند.

علت این موضوع نیز روشن است. بخش بسیار بزرگی از زندانیان سیاسی، به‌رغم سال‌ها زندان که با شکنجه‌ها و فشارهایی کم مانند همراه بود، بر سر عقاید خود استوار مانده بودند و رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که در راس آن جلادی به نام خمینی حضور داشت، نمی‌توانست این وضعیت را برتابد. رژیمی که حتا تحمل مخالف زندانی خود را که از هرگونه امکانی محروم بود نیز نداشت.

بنابر این طرح کشتار زندانیان سیاسی با فتوای خمینی کلید خورد. در جریان این کشتار هزاران زندانی سیاسی که هنوز تعداد آن‌ها مشخص نشده اما به هر حال تاکنون نام بیش از ۴۰۰۰ زندانی مشخص گردیده به دار آویخته شدند.

اما حکم مرگ چگونه صادر می‌شد؟ زندانیان سیاسی تک به تک پیش هیات مرگ آورده می‌شدند. به هیچ کدام از آن‌ها گفته نشد که برای چه پیش این هیات آورده شده‌اند. تنها سوالاتی از سوی هیات مطرح می‌شد که زندانی باید به آن‌ها جواب می‌داد. بسیاری از زندانیان مجاهد تنها به این دلیل اعدام شدند که در پاسخ به سوال هیات در رابطه با اتهام‌شان، اتهام خود را هوادار سازمان مجاهدین اعلام کرده و یا تنها به کلماتی چون هوادار و یا سازمان بسنده کرده بودند. برخی از کسانی هم که در رابطه با اتهام‌شان از کلمه “منافق” استفاده کرده بودند – پاسخ مورد نظر هیات مرگ – اما به دلیل عدم پاسخ مورد نظر هیات مرگ به دیگر سوالات هم‌چون خواست معرفی دو زندانی سر موضعی که هم بند او بودند، اعدام شدند. یعنی تنها به این دلیل که هیات مرگ با پاسخ یک کلمه‌ای زندانی به یک سوال، تمایل نظری زندانی به یک جریان سیاسی را کشف کرده!! و به جرم همین تمایل نظری اعدام شدند!! و باز نظری و نه عملی، از این جهت که هیچ زندانی سیاسی به‌ویژه در زندان‌های جمهوری اسلامی نمی‌توانست در فعالیت‌های سیاسی و تشکیلاتی حزب و یا سازمان سیاسی مورد نظرش شرکت داشته باشد. آن‌ها هیچ عملی که بتوان بر آن حتا از نظر قوانین قرون وسطایی جمهوری اسلامی نام جرم بر آن نهاد مرتکب نشده بودند و تنها به دلیل عقایدشان اعدام شدند.

در مورد زندانیان سیاسی کمونیست وچپ موضوع از این نیز واضح‌تر است. پاسخ به سوال هیات مرگ در مورد مذهب تعیین‌کننده حکم هیات مرگ بود. هر پاسخی جز مسلمان، منجر به صدور حکم مرگ می‌شد. حتا از زندانیانی که پاسخ‌هایی هم چون “در شناسنامه من نوشته مسلمان” داده بودند، خواسته شد تا به صورت مکتوب به پیامبری محمد و به خدای او شهادت بدهند و با عدم تمکین زندانی به نوشتن که امری معمول و عمومی در آن شرایط بود، بر تعداد اعدامی‌ها افزودند. و این‌گونه اکثریت زندانیان سیاسی که با اتهام هواداری و یا عضویت در سازمان‌های کمونیست و بی‌مذهب در زندان‌های اوین و گوهردشت بودند، اعدام شدند (البته زندانیان سیاسی چپ در زندان‌های دیگر نیز اعدام شدند که چند و چون آن عموما متفاوت از زندان‌های تهران بود). آیا از این روشن‌تر می‌توان دادگاه‌های تفتیش عقاید را ترسیم کرد؟ مگر همین امروز داعش مردمانی را که حاضر به پذیرش اسلام نمی‌شوند ، تنها به جرم مسلمان نبودن به مرگ محکوم نمی‌کند؟ مگر همین امروز تمام دنیا از جمله “جمهوری اسلامی”، داعش را به همین دلیل وحشی و جنایتکار معرفی نمی‌کنند؟ جمهوری اسلامی نیز همین کار را کرد و البته که تابستان ۶۷ تنها نمونه‌ی آن نبود اما بی‌شک برجسته‌ترین آن.

این مساله‌ای مهم است که زندانیان هنگامی که به پیش هیات مرگ آورده می‌شدند، اساسا نمی‌دانستند این هیات برای چه این سوالات را از آن‌ها می‌کند. اولین سوالات هیات مرگ از مشخصات شروع می‌شد. نام، نام خانوادگی، نام پدر، تاریخ تولد و مانند آن، سوال بعدی که گویا در ادامه‌ی سوالات قبلی مطرح می‌شد اما تعیین‌کننده برای مرگ یا ادامه حیات زندانی بود، طوری مطرح می‌شد که برای زندانی طرح آن سوال عادی جلوه کند و زندانی بدون هیچ تفکری و درک نیت و هدف سوال کنندگان به آن پاسخ دهد، سوالاتی چون مذهب برای زندانیان چپ و اتهام برای زندانیان مجاهد. سوالاتی که در طول سال‌ها زندان، به دلایل مختلف بارها از زندانیان پرسیده شده بود و عموما زندانیان به آن پاسخ‌هایی می‌دادند که در صورت تکرار آن در برابر هیات مرگ، حکم مرگ را برای‌شان به ارمغان می‌آورد و رژیم (زندانبان) به خوبی از این موضوع اطلاع داشت. برای نمونه زندانیان کمونیست در آن مقطع عموما هرگونه سوال در رابطه با مذهب را به عنوان تفتیش عقاید بی‌پاسخ گذاشته و یا صراحتا بر مارکسیست بودن و یا بی‌مذهبی خود تاکید می‌کردند، تماما پاسخ‌هایی که در برابر هیات مرگ حکم اعدام به‌همراه داشت. به هیچ کس گفته نشد که این هیات یک به اصطلاح دادگاه است که می‌خواهد حکم مرگ زندانیان را براساس فتوای خمینی صادر کند. در واقع بسیاری از زندانیان تازه هنگامی که برای اعدام برده می‌شدند از موضوع با خبر می‌شدند، یعنی بعد از صدور حکم اعدام. این موضوع در نوار سخنان منتظری نیز آمده است، آن‌جا که منتظری همین سوال را از هیات مرگ می‌پرسد که آیا به زندانیان گفته شده برای چه مورد این سوالات قرار می‌گیرند و پاسخ می‌شنود نه.

بنابر این در این به اصطلاح دادگاه‌ها هزاران زندانی در حالی محکوم به اعدام شدند که ۱ – اساسا نمی‌دانستند این دادگاه است و برای چه این سوالات از آن‌ها می‌شود ۲ – هیات مرگ هیچ‌کدام از معیارهای دادگاه را نداشت حتا یک دادگاه صحرایی هم نبود چه رسد به دادگاه برای زندانیانی که سال‌ها با حداقل امکانات، دست و پا بسته در زندان بودند و هیچ کاری از دست‌شان بر نمی‌آمد. از کیفرخواست تا حق دفاع تا حق وکیل و غیره اساسا هیچ حقی برای زندانی قائل نبودند و بر کلمه‌ی هیچ باید تاکید کرد ۳ – همه‌ی این زندانیان به خاطر عقایدشان اعدام شدند.

تلاش برای مخفی نگاه داشتن هدف هیات مرگ در نزد زندانیان و حتا بردن تلویزیون‌ها و قطع هرگونه ارتباط زندانیان با دنیای بیرون، نشان می‌دهد که وظیفه‌ی این هیات قتل‌عام هر چه گسترده‌تر زندانیان بود. در زندان گوهردشت اکثریت بسیار بزرگی از زندانیان وابسته به سازمان‌های کمونیست و غیرمذهبی که در روزهای ۵ و ۶ شهریور به دادگاه رفتند اعدام شدند، اما در روزهای بعد به دلیل پخش اخبار از سوی زندانیان به جا مانده از کشتار به دیگر بندها، تعداد زندانیان اعدامی کمتر شد. به همین دلیل مسولان زندان و هیات مرگ از جمله ناصریان رئیس زندان به شدت به خشم آمده بودند و در جریان به‌اصطلاح دادگاه  یکی از زندانیان سیاسی  و در پی پرس و جو از او خبردار شدند که خبر اعدام‌ها به سایر زندانیان رسیده است.

زنده یاد رفیق بهنام کرمی و تنی چند از یاران‌اش از طریق مورس توانسته بودند شب هنگام با بند ملی‌کش‌ها تماس گرفته و خبر اعدام‌ها را به آن‌ها برسانند و از طریق بند ملی‌کش‌ها نیز بند معروف به اوینی‌ها در جریان اخبار قرار گفت و این‌گونه خبر اعدام پخش شد.

در روزهای گذشته و در آستانه‌ی بیست‌وهشتمین سالگرد کشتار تابستان ۶۷ انتشار نوار گفت‌وگوی منتظری با چهارتن از اعضای هیات مرگ در تهران (نیری، اشراقی، پورمحمدی و رئیسی) که وظیفه‌ی قتل‌عام زندانیان سیاسی در زندان‌های اوین و گوهردشت را داشتند، منجر به بازتاب وسیع این کشتار شد، اگرچه پیش از این در کتاب خاطرات منتظری این گفت‌وگو انعکاس یافته بود.

نکته‌ی مثبت در انتشار این گفت‌وگوها، همانا تاثیری‌ست که در بازتاب وسیع این کشتار در شرایط کنونی‌ داشته است که امکانات نوین از جمله شبکه‌های اجتماعی زمینه‌ی آن را بوجود آوردند. در واقع هنوز کشتار تابستان ۶۷ جزء اسرار رژیم محسوب می‌شود و از همین‌روست که دادگاه ویژه روحانیت قم در احضار احمد منتظری او را متهم به انتشار اسرار نظام کرده است.

امروز گروه بزرگی از جمعیت ایران نه قیام ۵۷ را دیده‌اند و نه حوادث بعد از آن را، کسانی که تازه در سال ۶۷ بدنیا آمدند امروز ۲۸ سال از عمرشان می‌گذرد. طبیعی‌ست که در اثر سانسور شدید و انکار و حتا وارونه نشان دادن واقعیت‌های تاریخی مربوط به ده سال اول حکومت اسلامی، بسیاری از جمعیت جوان ایران از آن اتفاقات درک درستی نداشته باشند. اما این نوار توانست از این جهت برای بخش‌های بزرگ‌تری از جامعه‌ی ایران افشاگر  کشتار تابستان ۶۷ باشد.

اما از سوی دیگر خطری پاسخ به این سوال را تهدید می‌کند و آن روایت سرودم بریده‌ای‌ست که از این کشتار در نوار مطرح شده و حتا تبلیغ می‌شود تا این واقعه‌ی بزرگ تحریف گردیده، چهره‌ی افرادی از حاکمیت هم‌چون منتظری تطهیر شده و نقش جلاد و سفاکی هم‌چون خمینی که مسئول قتل ده‌ها هزار از بهترین و شریف‌ترین انسان‌هاست در ابهام فرو رود.

نباید کوچکترین سایه‌ای بر این واقعیت بیافتد که خمینی بیشترین نقش را در قتل‌عام‌های دهه‌ی اول حاکمیت جمهوری اسلامی داشته است و دیگران هم‌چون احمد خمینی، هاشمی رفسنجانی، خامنه‌ای، اردبیلی و حتا منتظری شریک جرم او در این جنایات بوده و هستند. نباید فراموش کرد که اعدام‌های تابستان ۶۷ با فتوای خمینی بوده است. نباید فراموش کرد که این جنایات در تمام ده سال رهبری خمینی یا به دستور مستقیم او و یا از سوی عواملی صورت گرفت که از منصوبان او بوده و او بر تمامی این جریانات نظارت داشت.

امروز روایت‌های بسیاری از سوی زندانیان و شاهدان جنایات جمهوری اسلامی در زندان‌ها منتشر شده که در شبکه‌های اجتماعی و در دیگر شبکه‌های بزرگ و پُربیننده از جمله You Tube قابل دسترس است. از شکنجه‌ها، از اعدام‌ها و دیگر اعمال کثیف حاکمان که در تمام این سال‌ها جریان داشته است. این‌ها روایت‌های واقعی از جنایات جمهوری اسلامی و از ابعاد واقعی این جنایات هستند.

در این روایت‌هاست که ما می‌خوانیم و می‌شنویم زندانیان سیاسی در هنگام دستگیری با چه خشونت‌ها و شکنجه‌هایی روبرو می‌شدند. در این روایت‌هاست که ما می‌فهمیم جمهوری اسلامی هم‌چون داعشیان که دختران مذاهب دیگر را به اسیری و بردگی گرفته و به اصطلاح تصاحب می‌کنند، چگونه با دختران زندانی رفتار کرده و به‌ویژه دخترانی را که محکوم به اعدام بودند با یک توجیه “شرعی” مورد تجاوز قرار می‌دادند. در این روایت‌هاست که می‌فهمیم زندانیان در طول تحمل حبس با چه فشارها و شکنجه‌هایی روبرو بودند، از تابوت‌ها تا سلول‌های انفرادی.

همگان می‌دانند که در سال ۵۸ دستور حمله به کردستان، ترکمن‌صحرا و خوزستان از سوی خمینی صادر شد تا جنایتکاری هم‌چون خلخالی در کردستان و تنها در طول ۳ هفته حداقل ۸۰ نفر را محکوم به اعدام کرده و آن احکام ظالمانه را به اجرا درآورد. عکس منتشره از اعدام احسن ناهید دانشجوی پلی‌تکنیک تهران و از هواداران سازمان ما بر روی برانکارد به همراه دیگر یاران‌اش از جمله برادر او شهریار ناهید در فرودگاه سنندج یکی از این اسناد است.

هم او (خلخالی) بود که با افتخار در مصاحبه با روزنامه صبح آزادگان در رابطه با اعدام‌های سال ۵۸ در ترکمن‌صحرا گفت: ” بنده اعدام کردم. ٩۴ نفر را اعدام کردم نه یک نفر را.  من با قاطعیت اسلامی در گنبد وارد شدم و خلق ترکمن را در آنجا کوبیدم. می‌گویند قتل رهبران ترکمن عمدی بوده، بله عمدی بوده. من توماج، واحدی، مختوم، جرجانی را بگذارم زنده بمانند که چی؟”. این جنایات هم‌چنین در خوزستان، به‌ویژه در میان مردم عرب این سرزمین تکرار شد.

از تابستان سال ۶۰ نیز هجوم سراسری رژیم به سازمان‌های مخالف، با دستگیری‌های وسیع و اعدام‌های گسترده آغاز شد. سعید سلطان‌پور شاعر و نمایشنامه نویس بزرگ ایران و از اعضای سازمان ما که در شب عروسی‌اش و به بهانه‌ی واهی “خروج غیرقانونی ارز” در اردیبهشت ۶۰ دستگیر شده بود، جزو اولین گروه اعدام‌شدگان در زندان اوین بود. بسیاری از دختران و پسران جوان  که هنوز به سن ۱۸ سال نرسیده بودند در دادگاه‌های چند دقیقه‌ای محکوم به اعدام شده و احکام به سرعت به اجرا درمی‌آمدند. گاه در یک شب بیش از صد نفر در زندان اوین اعدام می‌شدند. حتا در زندان‌های شهرستان اعدام‌های گروهی روزانه جریان داشت. همه‌ی زندانیان بی‌استثنا طعم شکنجه را در زندان‌ها می‌چشیدند و حتا برخی از آن‌ها در زیر شکنجه و از شدت آن جان باختند. حسن جمالی از اعضای سازمان ما یکی از آن‌ها بود. مصطفی پورمحمدی از اعضای هیات مرگ در تهران، در تابستان ۶۰ حاکم شرع دادگاه‌های بندرعباس بود. هم او بود که محمد فیروزی از هواداران جوان سازمان ما را که در سن ۱۷ سالگی دستگیر و در زندان قزل‌حصار و در تبعید تحمل زندان می‌کرد، به زندان بندرعباس برگردانده و فوری اعدام کرد. هم او بود که باز جسد بی‌جان نعمت‌الله بشخور معلم زندانی و هوادار سازمان ما را به مدت دو روز از تیربرق میدان مرکزی شهر بندرعباس آویزان نمود.

و در تمام این سال‌ها، منتظری و دیگر مقامات سابقی که خود را به ندانستن می‌زنند جزیی از این حکومت بودند و هرگز نمی‌توانند عذری برای دست داشتن‌شان در شکل‌گیری این حکومت و جنایات‌اش بیاورند. منتظری نیز هم چنان که در همین نوار پیداست، بیش از هر چیز نگران بقای جمهوری اسلامی و ولایت فقیه است. او نگران است که مبادا با این جنایات، از خمینی (ولی‌فقیه) به عنوان چهره‌ای سفاک در تاریخ نام برده شود و او این موضوع را بارها در این گفت‌وگو تاکید می‌کند.

هم‌چنین در این گفت‌وگو دروغ‌هایی شرم‌آور مطرح می‌شوند. پورمحمدی می‌گوید: “تنها ۲۰۰ نفر مانده‌اند که اگر اجازه بدهید تکلیف این‌ها را نیز روشن کنیم”. این در حالی‌ست که این گفت‌و‌گو به تاریخ ۲۴ مرداد است یعنی در زمانی که اعدام‌ها با شدت در جریان است. برای نمونه اعدام زندانیان چپ زندان گوهردشت تازه از روز ۵ شهریور آغاز می‌شود، به عبارت دیگر تمام زندانیان چپ زندان گوهردشت در اوایل شهریور اعدام شدند.

یا این موضوع نیز که از سوی اعضای هیات مرگ در نوار منتشره از منتظری مطرح شده، یک دروغ محض است که هیات مرگ کسانی را که یک برادر و یا خواهرشان جزو اعدامی‌ها بود اعدام نکرد. رفقا جعفر و صادق ریاحی دو تن از زندانیان سیاسی گوهردشت یک نمونه از این دروغ وقیحانه هستند که از یک بند و در یک گروه اعدام شدند. تعداد و ابعاد اعدام‌ها و به‌ویژه چگونگی این اعدام‌ها در این گفت‌وگو کاملا تحریف شده است. در واقع از این تحریف آشکار، می‌توان این نتیجه را گرفت که ابعاد این جنایت به قدری بزرگ بود که حتا مجریان اصلی آن در بیان آن پیش نیابت ولی‌فقیه محافظه‌کاری می‌کردند.افزون براین، نه شخص منتظری و نه هیچیک از افراد و نیروهای موسوم به اصلاح طلب، مطلقا حرفی ازکشتار جنایتکارانه کمونیست ها بدست جلادان جمهوری اسلامی برزبان نیاوردند!

اما چرا حاکمان از اصلاح‌طلب و اصولگرا با انتشار این نوار صوتی این گونه به دست و پا افتاده‌اند؟!

واقعیت این است که جمهوری اسلامی با نام خمینی گره خورده است. افشای ماهیت سفاک و خونخوار خمینی، افشای ماهیت جمهوری اسلامی است و کشتار تابستان ۶۷ یک نماد برجسته از خونخواری خمینی و جنایات جمهوری اسلامی‌ست که این حکومت را در ردیف “دولت اسلامی شام و عراق” (داعش) قرار می‌دهد. رژیمی که جنگ با عراق را بیش از هشت سال و با همه‌ی عواقب‌ سنگین و غیرقابل جبران‌اش به مردم ایران تحمیل کرد. رژیمی که حتا بدیهی‌ترین حقوق شناخته شده‌ی اقلیت‌های ملی، مذهبی، زنان و کارگران را که امروز در اکثریت بزرگ کشورهای جهانِ نابرابر سرمایه‌داری به رسمیت شناخته شده نقض کرده و در برابر اعتراضات آن‌ها دست به سرکوب و کشتار زد. رژیمی که مسوول قتل و ترور ده‌ها هزار انسان مبارز و آزادی‌خواه در زندان‌ها و خیابان‌ها است که مخالف آن بودند. رژیمی فاسد و دزد که از سویی حاصل زحمات کارگران را چپاول می‌کند و از سوی دیگر به بهای گرسنگی و فقر مردم، میلیاردها دلار پول همین مردم را در اثر ماجراجویی‌ها و جاه‌طلبی‌های‌اش در خاورمیانه هزینه کرده و به جنگ و خونریزی در منطقه دامن می‌زند. و بالاخره رژیمی که مسوول فجایعی‌ست که امروز در جلوی چشمان تمامی مردم ایران، در خانه، در خیابان، در همه جا هویداست.

افشای کشتارهای دهه‌ی ۶۰ از جمله تابستان ۶۷ با مسوولیت خمینی ضربه‌ای‌ست به جمهوری اسلامی که در تمام این سال‌ها سعی کرد چهره‌ی بنیان‌گذار این حکومت جنایتکار را با تحریف و انکار تاریخ و با هزینه‌های بسیار، موجه جلوه دهد.

هم‌چنین افشای هر چه بیشتر چگونگی کشتارهای جمهوری اسلامی به‌ویژه در تابستان ۶۷ در شرایط کنونی اهمیت دو چندانی یافته است. از یک سو به این دلیل که جمهوری اسلامی درگیر بحران‌های بی‌سابقه و متعددی‌ست و از این جهت نیز مشروعیت آن کاملا به زیر سوال رفته و حتا در اثر همین بحران‌ها و حادتر شدن تضادهای درونی حاکمیت، مسائل پشت‌پرده رژیم از جمله فسادهای مالی مقامات آن تا حدودی از پرده برون افتاده است. در همین شرایط، افشای هر چه بیشتر جنایات جمهوری اسلامی در دهه‌ی اول حاکمیت آن، ضربه‌ی دیگری بر پیکر رژیم خواهد بود.

از سوی دیگر نیز در شرایطی که داعش با پرچم اسلام دست به جنایاتی کم مانند زده است، افشای چگونگی جنایات جمهوری اسلامی در دهه‌ی اول حاکمیت آن، این حکومت را هم سنگ و هم پایه‌ی داعشیان می‌کند. به‌ویژه در تابستان ۶۷ که هزاران زندانی سیاسی طی کمتر از دو ماه در دادگاه‌های تفتیش عقاید خمینی به اعدام محکوم شده و احکام صادره در چند ساعت به اجرا درآمدند.

اما نکته دیگری که این روزها شاید برای کسانی که از وقایع ده سال اول حکومت اسلامی اطلاع چندانی ندارند جالب توجه بوده باشد، دفاع سرسختانه‌ی اصلاح‌طلبان از اعدام‌های تابستان ۶۷ است. از نوه‌های خمینی جلاد هم‌چون حسن و علی خمینی گرفته تا جنایتکارانی هم‌چون موسوی بجنوردی. واقعیت این است که کسانی که امروز نقاب اصلاح‌طلبی در حکومت اسلامی‌ی غیرقابل اصلاح بر چهره زده‌اند، عموما کسانی هستند که در دهه‌ی اول حاکمیت جمهوری اسلامی بیشترین و مهم‌ترین مناصب حکومتی را داشته و به همین دلیل نیز بیشترین نقش را در تثبیت حاکمیت در آن دوران داشته‌اند. برای نمونه موسوی بجنوردی از سال ۶۰ تا ۶۸  عضو شورای عالی قضایی یعنی بالاترین ارگان دولتی در قوه قضاییه بود و بی‌شک نقش مهمی در این جنایات داشته است. صانعی مرجع تقلید کنونی نیز در یکی از جنایت بارترین دوران جمهوری اسلامی دادستان کل کشور بود. موسوی تبریزی که امروز دبیر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه است، جنایتکار سفاکی بود که در سال ۶۰ از دادستانی تبریز به دادستانی انقلاب اسلامی رسید و جنایات بسیاری به‌دست او صورت گرفت. او آن‌قدر در خونریزی و سفاکی چهره بود که پس از انتصاب‌اش به دادستانی کل انقلاب اسلامی، داود رحمانی رئیس وقت زندان قزل‌حصار در داخل یکی از بندهای زندان با خوشحالی گفت: “حالا با آمدن موسوی تبریزی همه‌ی شما اعدام خواهید شد”. سعید حجاریان که از او به عنوان تئوریسین به اصطلاح اصلاح‌طلبان یاد می‌کنند از موسسین وزارت اطلاعات و در همان دوران در پست معاونت وزارت اطلاعات قرار داشت، یعنی همان وزارت‌خانه‌ای که به گفته‌ی منتظری از سال‌ها قبل نقشه‌ی قتل‌عام زندانیان را در سر داشت. در کابینه و مجلس نیز این گروه دست بالا را داشتند و از همین‌رو به زیر سوال رفتن ده سال اول حکومت اسلامی به نوعی افشای هرچه گسترده تر همین افراد نیز هست که امروز نیز با حیله‌ی دیگری می‌خواهند از سرنگونی جمهوری اسلامی جلوگیری کنند.

ما همواره نوشتیم و گفتیم که جنایات بی انتهای جمهوری اسلامی در دهه شصت بویژه  تابستان ۶۷ فراموش نخواهد شد، امروز روشن‌تر از روزهایی که گذشت، صحت این ادعا آشکار گشته است. خاوران زنده است، خاوران خونین است، خاوران تاریخ زنده‌ی مبارزه و مقاومت برای آزادی‌ست و هیچ مکر و حیله‌ی نتوانست و نمی‌تواند طنین آوازی را که از خاوران به گوش می‌رسد خفه کند.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۲۳ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.