بهاری دیگر باید

kar_logo01سال نو فرامی‌رسد. زمستان سپری می گردد، بهاری دیگر آغازمی شود. رویش جوانه‌ها بر شاخه‌ها؛ شکفتن شکوفه‌ها بر درختان؛ باد بوی‌ناک از عطر سنبل‌ها؛ حریر سرخ شقایق‌ها بر دشت‌ها؛ چشمه‌های جوشان؛ رودهای خروشان؛ ابر‌های سفید بر پهنه‌ی آبی؛ بوی باران، بوی خاک؛ هیاهوی شاد نغمه‌ی پرندگان. این طبیعت است که رخوت زمستان از تن می‌زداید. جوشش زندگی‌ست.

از دیرباز در بسیاری از فرهنگ‌ها، زمستان مترادف است با اندوه و تیرگی، برودت و ایستایی، و بهار سمبل شادی و روشنی، گرمی و پویایی. زمستان فصل مرگ است و بهار فصل عشق و زایش. هر باززایی طبیعت، تجربه‌ای‌ست نو. و فرصتی‌برای بازاندیشی.
سال ۹۴ در ایران به پایان می‌رسد. سالی پر از درد و مشقت. سالی پر از احضار و بازداشت. سالی پر از زندان و اعدام. سالی با سفره‌های خالی و دغدغه‌های فراوان. سالی به کام دارندگان زر و زور، سالی پر از حسرت و رنج برای ناداران. آفریننده‌گان ثروت‌ها، اما بی‌بهره از آفریده‌ها.
لیکن در این سال بودند مردمانی که دلیرانه گرد آمدند. مردمانی که از تک‌نجواها، فریادی ساختند تا “درد مشترک” را به گوش‌ها برساند. مردمانی که به نبرد با پاسداران سیاهی برخاستند. در این سال بودند مردمانی که سر و جان در راه عشق به فردایی روشن برای همگان گذاشتند. مردمانی در تکاپوی زدودن پلیدی و پلشتی. مردمانی که چراغ آگاهی برافروختند تا فریب و جهل را بتارانند و “به این خلق بی‌شمار” نشان دهند که “خورشیدشان کجاست”. بودند مردمانی ستیزه‌جو با پس‌روی و گذشته و جانبدار پیشروی و آینده. مردمانی ساده از جنس بی‌شماران مردمان. از شمار آفرینندگان. از یاران آنان.
اما دریغا که در این جدال، بودند هم مردمان ساده‌ای نه متعلق به غارنشینان جهل و دین، نابرابری و بیدادگری، لیکن دل‌فریفته به “آفتاب‌گونه”ی نامردمان و از آن‌رو، هم‌چنان در دام “خونریزان بیدادگر” اسیر.
با شماییم!
با شمایی که از جنس “خونریزان بیدادگر” نیستید؛ شمایی که از جنس فریب‌کاران نیستید؛ شمایی که از جنس دارندگان نیستید. شمایی که بسیارانید. گر پایان زمستان و آغاز بهار را خواهانید، رخوت از تن بزدایید. به پا خیزید. همراه شوید تا طعم شیرین همبستگی را تجربه کنید. به نبرد علیه برپاداران جهل، دارندگان زر و زور، پاسداران کهنه بپیوندید تا هستی را معنایی تازه بخشید. توفانی برپا کنید تا پایه‌های قدرت را به لرزه درآورد. نهرهای جوشان را به رودی خروشان بدل کنید تا پلیدی شسته شود. خانه را بتکانید تا پلیدی و پلشتی زدوده گردد.
باشد که زمستان شما به بهاری شاد، روشن و پویا جای بسپارد. باشد که روزهایتان گرم و آفتابی، مشام‌تان سرشار از عطر سنبل‌ها، چشم‌اندازتان، حریر سرخ شقایق‌ها، گوش‌‌های‌تان پر از نغمه‌ی شاد پرندگان، باغچه‌تان رویش‌گاه جوانه‌ها و شکوفه‌ها گردد. باشد روزی فرارسد که “مهربانی دست زیبایی” را بگیرد. “روزی که کم‌ترین سرود / بوسه” باشد و “هر انسان برای هر انسان / برادری”.

پانویس:
* گیومه‌ها برگرفته از اشعار احمد شاملو

 متن کامل نشریه کار شماره ۷۱۳ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.