اصغر جهانگیر رئیس سازمان زندانهای کل کشور با سخنانی که در مراسم امضای تفاهمنامهای میان سازمان زندانها و معاونت امور زنان ریاستجمهوری، بیان کرد مُهر تاییدی زد بر فاجعهای که مناسبات سرمایهداری و دولت جمهوری اسلامی عامل بوجود آمدن آن هستند.
وی در سخنان خود گفت: “۴۶ درصد کسانی که وارد زندان میشوند، دارای سابقه هستند”. به سخن دیگر حدود نیمی از افرادی که وارد زندان میشوند، پس از آزادی بار دیگر به زندان برمیگردند. اما نکته دیگر این است که مدام بر تعداد زندانیان زن افزوده میشود و این را میتوان از آماری که اصغر جهانگیر ارائه داد متوجه شد. به رغم این که ۴۶ درصد از افرادی که به زندان میآیند پیش از این حداقل یک بار در زندان بودهاند، این مورد در زنان بسیار کمتر است. به گفتهی وی ۶۵ درصد زنانی که وارد زندان میشوند فاقد سابقه هستند، بدین ترتیب ۳۵ درصد از زنان زندانی پیش از ورود به زندان دارای سابقه بودهاند و این معنای دیگری ندارد جز این که زنان با سرعت بیشتری به این دایره کشیده میشوند.
وی ضمن آنکه گفت “۶۴ درصد کسانی که در زندان بسر میبرند متاهل و ۳۶ درصد مجرد هستند”. با این وجود وی بر جوانتر شدن معدل سنی زندانیان تاکید کرد، او گفت متوسط سن زندانیان از ۳۶ سال به ۳۰ سال رسیده است. وی همچنین در رابطه با مشکلات خانوادگی زندانیان صحبت کرد، از پذیرفته نشدن کودکانشان در جامعه، از معضلات معیشتی و حتا کودکانی که پدران و مادرانشان در زندان هستند و هیچ نهاد دولتی کمکی به این کودکان نمیکند و سرنوشتشان در پردهای از ابهام قرار دارد.
اما از سخنان وی چه چیزی را میتوان دریافت. برای نمونه وی گفت که ۶۴ درصد زندانیان متاهل هستند و از سوی دیگر بر مشکلات خانوادگی زندانیان تاکید کرد. ۶۴ درصد متاهل به این معناست که از مجموع ۲۳۰ هزار زندانی براساس آمارهای دولتی (که آمار واقعی میتواند حتا از این بیشتر باشد) و با توجه به این که باز به گفتهی اصغر جهانگیر ۹۷ درصد زندانیان را مردان تشکیل میدهند، پدر حدود ۱۴۷ هزار خانواده در زندان بسر میبرد و با توجه به اینکه میزان شاغلین زن در ایران بسیار پایین است، میتوان یقین حاصل کرد که عمده مادران این خانوادهها نیز فاقد کار هستند. پس تا اینجا حدود ۱۴۷ هزار خانواده فاقد هرگونه درآمدی برای تامین نیازهای زندگی خود هستند. توجه کنید: ۱۴۷ هزار خانواده.
باز با توجه به سخنان اصغر جهانگیر که حتا کودکانی که پدر و مادرشان، هر دو در زندان هستند، در خیابان و بدون هیچگونه سرپناهی رها میشوند، میتوان تصور کرد که اغلب این خانوادهها بدون هیچگونه حمایت دولتی هستند. اگر هم در بهترین حالت زیر پوشش “کمیته امداد” یا “سازمان بهزیستی” باشند، میزان کمک مالی آنها به قدری ناچیز است که حتا تامین کننده نان خالی برای این خانوادهها نیست چه رسد به مسکن، پوشاک و دیگر نیازهای غذایی و غیرغذایی آنها به عنوان یک انسان. حال چه انتظاری میتوان از فرزندان این ۱۴۷ هزار خانواده داشت و چه سرنوشتی در انتظار این کودکان است؟ یک قاچاقچی مواد مخدر، یک تجاوزگر، یک آدمکش، یک تنفروش، یک سارق مسلح، خلاصه یک انسان درمانده و رانده شده از جامعه مانند پدر و مادر خودش. و این همه تنها یک وجه و یک بخش از تاثیر زندان بر جامعهی ایران است.
یا وقتی که حدود نیمی از زندانیان، پس از آزادی بار دیگر به زندان بازمیگردند به چه معناست؟ به این معناست که برای این انسانها که باز بر اساس آمار دولتی ۱۱۰ هزار انسان را در زندانهای کشور در بر میگیرد، هیچ راهی جز بازگشت به همان راهی که منجر به زندان شد برای آنها وجود ندارد. یا خرید و فروش مواد مخدر است و یا سرقت و امثال آن. این را هم باید در نظر داشت که اگرچه براساس آمارهای دولتی ۲۳۰ هزار زندانی در زندانها هستند، اما ورودی به زندان، باز براساس آمارهای دولتی سالانه به ۶۰۰ هزار نفر میرسد.
در حالی که بعد از قیام ۵۷ بسیاری از زندانها خالی از زندانی شده بودند، چه اتفاقی در طول این سالها افتاده است که بهرغم ایجاد زندانهای جدید و بهرغم ایجاد اردوگاههای مخصوص نگاهداشتن زندانی همچون “فشافویه” و یا زندان قرچک، یا زندان کهریزک، و باز بهرغم ایجاد زندانهای باز یعنی زندانیانی که اجازه دارند حتا شبها را در خانههای خود سپری کنند، براساس آمارهای دولتی هم اکنون تعداد زندانیان دو برابر گنجایش زندانهای موجود کشور است، موضوعی که به صراحت میتوان گفت بسیار بدتر از آمارهای دولتیست و برخی از زندانها حتا ۴ تا ۵ برابر ظرفیت زندانی در خود جای دادهاند تا جایی که براساس یکی از گزارشها از زندان اهواز جا برای خوابیدن زندانیها نیست، یا در همان بهاصطلاح زندان قرچک که زندان زنان است حداقل سه برابر ظرفیت در آن زندانی وجود دارد، زندانی که هیچ کدام از استانداردهای یک زندان معمولی را نداشته و فاقد کمترین امکانات بهداشتی میباشد.
انباشته شدن زندانها از زندانی، آنقدر ابعاد وسیعی در ایران پیدا کرده است که خامنهای دیکتاتور جلاد حاکم بر ایران نیز در سخنان خود در دیدار با مقامات دستگاه قضایی در تیرماه گذشته وضعیت را از این جهت بحرانی نامیده و خواستار پیدا کردن “راه حل” شده بود. اما جمهوری اسلامی چه راه حلی میتواند پیدا کند در حالی که خود مسبب این فاجعه است؟ آیا براستی مضحک نیست؟!
وضعیت کنونی زندانها و انباشته شدن آنها از زندانی، این که ایران در حال حاضر جزو کشورهاییست که بالاترین میزان سرانه زندانی را در جهان دارد، بازتاب دهندهی وضعیت نابسامان اجتماعیست و نکته این است که حضور این همه زندانی در مرحلهی بعد خود بر گسترش و رشد ابعاد فاجعه تاثیرگذار است. از جمله در مورد خانوادههای این زندانیان که در ابتدای مقاله به وضعیت اسفبار آنها و خطراتی که کودکانشان را تهدید میکند، اشاره شد.
این واقعیتیست غیرقابل انکار که در سایه دولت جمهوری اسلامی و بحران عمیق اقتصادی حاصل از مناسبات سرمایهداری که یکی از نتایج آن گسترش فقر و بیکاری به شکلی بیسابقه بوده است، معضلات اجتماعی نیز همپای آن افزایش یافته و به بحرانی در جامعه تبدیل شده است که هرگز نظیر آن نبوده است.
افزایش تعداد زندانیان، وخیمترشدن شرایط زندانیان در زندان و بحرانهای روانی آنها در زندان و حتا پس از آزاد شدن، همه بازتاب و نتیجهی همین معضلات اجتماعیاست که بازگشت نیمی از زندانیان به زندان یکی از نتایج آن است. واقعیت این است که شرایط زندانها در ایران بهگونهایست که نه تنها گامی در راستای بهبود و بازگشت زندانی به عنوان یک بیمار و یا حتا یک قربانی مناسبات به جامعه برداشته نمیشود، بلکه زندانی با معضلات روحی فراوانتری پا به جامعه میگذارد و این بار ممکن است حتا دست به جنایاتی بزند که پیش از آن دست نمیزد.
براساس یک گزارش از زندان قزلحصار و از بند محکومین به اعدام، برخی از محکومین به اعدام که در ارتباط با مواد مخدر دستگیر شدهاند، برای به عقب انداختن حکم اعدامشان در زندان دست به قتل میزنند تا با این روش چند صباحی دیگر زنده بمانند. چرا که در صورت قتل یک فرد، دارای شاکی خصوصی شده و دادگاه مجددی برای آنها باید برگزار شود در حالی که برای مواد مخدر شاکی خصوصی نیست و هر لحظه ممکن است حکم اعدام اجرا شود. آیا میتوان این را تصور کرد؟ یک زندانی زندانی دیگر را میکشد تنها برای این که چند صباحی دیگر شانس زندگی در همان زندان را که به آن با هیچ شکلی نمیتوان زندگی نامید، داشته باشد؟!!! این فاجعه را در کجای این دنیا میتوان امروز مشاهده کرد؟
چه زمانی کشور این همه معتاد داشته است؟ چه زمانی سن دختران تن فروش تا این اندازه پایین بوده است تا جایی که شاهد تنفروشی دخترکان ۱۳ ساله هستیم؟ مسوول این فاجعه چه کسانی هستند؟ حتا در دوران دیکتاتوری پهلوی نیز میزان فاجعه با فاجعهای که امروز شاهد آن هستیم در این گونه موارد قابل مقایسه نیست. چه زمانی این همه بیکار داشتهایم؟ چه زمانی این همه حاشیهنشین وجود داشته است؟ چه زمانی این همه فقر در جامعه انباشته شده بود؟ و از همه جالبتر چه زمانی ثروتمندانی این قدر ثروتمند داشتهایم؟ این چهره واقعی جمهوری اسلامی و مناسبات گندیدهایست که این دولت وظیفهی پاسداری از آن را برعهده دارد و با تمام وقاحتی که قابل تصور است، روز را انکار کرده و بر فتوحات عجیب و غریباش میبالد!!
اگر فاجعه این قدر عمیق شده است، اگر ما شاهد این وضعیت در جامعه امروزی هستیم، نتیجهی گندیدگی مناسبات اقتصادی حاکم در ایران بوده که دقیقا به دلیل همین گندیدگی و احتضار، قدرت سیاسی در دست ارتجاعیترین و عقبافتادهترین نمایندگان سیاسی طبقه حاکم افتاده است تا با بهرهگیری از تمامی ابزارهای سرکوب و تحمیق مذهبی چند صباحی مناسبات فوق را حفظ کند.
بنابر این تا زمانی که مناسبات کنونی حاکم است و دولت جمهوری اسلامی بر قدرت، نمیتوان انتظاری برای بهبود این وضعیت داشت و این نظام نیز به همان دلیل نمیتواند راه حلی برای این معضل بیابد.
زندانها محصول دورهای هستند که جامعه به طبقات تقسیم شدند و با محو طبقات زندانها نیز ضرورت وجودی خود را از دست خواهند داد. جمهوری اسلامی و مناسبات سرمایهداری حاکم بر ایران یک نمونه آشکار است که در برابر چشمان ما قرار دارد. مناسبات اقتصادی و سیاسی سرمایهداری حاکم بر ایران از آنرو راه حلی برای مقابله با معضلات روزافزون اجتماعی ندارد که ریشه در همان مناسبات دارد، تنها راه حل را در اعدام و به زندان انداختن مجرمین میبیند و این در حالیست که بهرغم به بندکشیدن ۲۳۰ هزار نفر و اعدام سالانه بیش از ۲ هزار نفر، سال به سال بر تعداد زندانیان و اعدام شدگان افزوده میشود. اگر این رژیم کور هم بود، با این شرایط باید میفهمید که چه رابطهای بین افزایش فقر، بیکاری، و دیگر معضلات مانند آن با گسترش اعتیاد، سرقت و غیره دارد. حال بعد از این همه سال تازه تعدادی از نمایندگان مجلس به این صرافت افتادهاند که حکم اعدام متهمین مواد مخدر را که از سلاح استفاده نکردهاند از اعدام به حبس ابد تغییر دهند. البته جدا از فشارهای بینالمللی و افزایش سرسامآور اعدامها باید این را هم در نظر گرفت که اعدامدر گسترش نابسامانیهای اجتماعی هم تاثیرات کوتاه مدت و هم بلندمدت منفی برجای میگذارد.
تنها در جامعهی کمونیستی که براساس آگاهی و برابری بنا شده باشد ما شاهد این نابسامانیها که زمینه ایجاد زندان را فراهم میکند، نخواهیم بود.جامعه ای که درآن استثمار و طبقات برافتاده است، مردم از رفاه وآسایش برخوردارند و کار، دیگر تنها وسیله زندگی نبوده، بلکه خود به نخستین نیاز زندگی مبدل شده باشد.
نظرات شما