حدود دو هفته پیش موج تازه ای از اعتراضات توده ای، بسیاری از شهرهای اقلیم کردستان عراق را فرا گرفت. سلیمانیه، کرکوک، چَمچَمال، گرمیان، رانیه، کلار، قلادزه، کفری، سیدصادق، خورمال، تکیه و پنجوین از جمله شهرهایی بودند که صحنه اعتراضات وسیع و درگیری میان مردم معترض با نیروهای حکومتی شد. دلیل اصلی این اعتراضات، اگرچه در ابتدا تعویق چهار ماهه حقوق معلمان و دیگر کارکنان دولت بود، اما دامنه اعتراضات به سرعت به سمت مبارزه با فقر، بیکاری، کمبود خدمات عمومی و محدود شدن آزادی های سیاسی کشیده شد. با اوج گیری اعتراضات و طرح شعارهایی علیه فساد گسترده رهبران اقلیم کردستان عراق، معترضان خواستار برکناری حکومت و احزاب و جریانات فاسد در قدرت شدند.
در ادامه اعتراضات، ساختمان های ادارات دولتی و دفاتر احزابی که تشکیل دهنده حاکمیت اقلیم کردستان عراق هستند، توسط توده های معترض به آتش کشیده شد. ساختمان شهرداری، دفاتر حزب دمکرات کردستان عراق، اتحادیه میهنی کردستان، اتحادیه اسلامی کردستان، گروه اسلامی کردستان و حزب گوران (جنبش تغییر) از جمله مکان هایی بودند که توسط مردم خشمگین به آتش کشیده شدند. با تشدید دامنه اعتراضات، نیروهای امنیتی اقلیم کردستان عراق جمعیت معترض در شهرهای مختلف را به گلوله بستند. رسانه های کرد زبان، از جمله روداوا از کشته شدن دست کم ۴ نفر و زخمی شدن بیش از ۱۵ نفر خبر دادند. شبکه های اجتماعی و منابع غیر رسمی اما آمار کشته شدگان را ۱۰ نفر و تعداد زخمی ها را بیش از ۱۰۰ نفر اعلام کرده و از دستگیری جمع کثیری از معترضان هم خبر داده اند. معلمان، از جمله گروه هایی بودند که در سازماندهی این اعتراضات نقش فعالی داشتند و از این رو تعداد زیادی از آنان از جمله مسئولان تشکل معلمان کردستان عراق توسط نیروهای امنیتی اقلیم کردستان دستگیر شدند.
این اولین بار نبود که کارگران و معلمان و زحمتکشان کردستان عراق علیه وضعیت موجود به اعتراضات خیابانی روی آوردند. اعتراضات علیه فساد حاکمان اقلیم کردستان عراق و اعلام نارضاتی نسبت به گسترش فقر و بیکاری و کمبود خدمات عمومی در سال های گذشته نیز رخ داده است. حاکمانی که طی سال های گذشته از قِبَل فساد و دزدی به ثروت های کلانی رسیده اند.
در پی تهاجم نظامی آمریکا و متحدانش به عراق در سال ۲۰۰۳، که منجر به سقوط رژیم صدام حسین شد، احزاب بورژوا – ناسیونالیست کردستان عراق از جمله دو حزب دمکرات کردستان و اتحادیه میهنی حکومت اقلیم کردستان را پایه ریزی کردند. با تشکیل اقلیم کردستان، تمام امیدهای مردم کردستان عراق و سوریه و ایران و حتی ترکیه به سمت حکومت نوپای اقلیم کردستان معطوف شد. رسیدن به موقعیت اقلیم کردستان عراق، کعبه آمال احزاب بورژوا – ناسیونالیست موجود در کردستان ایران و دیگر کُردهای منطقه شد. شادی از هر سو در قلوب مردم زحمتکش کُردستان عراق و کُردهای کشورهای همجوار با عراق خانه کرد. سال های اولیه، با سرمستی و شادی و شور و خوشحالی از وضعیت پیش آمده سپری شدند. همه جا صحبت از دست یابی مردم محروم کردستان عراق به حق و حقوق پایمال شده آنان بود.غافل از اینکه آنچه در کردستان عراق با حاکمیت احزاب بورژوا – ناسیونالیست شکل گرفت، نه تنها پاسخگوی مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کارگران و توده های زحمتکش کردستان عراق نبود، بلکه دیر یا زود حاکمان اقلیم برای حفظ قدرت و منافع طبقاتی شان که در تعارض با منافع کارگران و زحمتکشان کردستان عراق بود، به شیوه صدام حسین صدای اعتراضات مردمی را در گلو خفه کردند و قدم به قدم سرکوب کارگران و توده های زحمتکش کردستان عراق را در دستور کار خود قرار دادند.
اینکه حکومت اقلیم کردستان عراق، پس از گذشت چند سال به کشتار و سرکوب کارگران و مردم زحمتکش کُرد روی آورده است، هرگز از سرِ اتفاق و کج فهمی و بی توجهی آنان نسبت به منافع کارگران و زحمتکشان نبوده و نیست. این امر، ریشه در ماهیت طبقاتی احزاب بورژوا – ناسیونالیست اقلیم کردستان عراق دارد. همان احزاب کُرد بورژوا – ناسیونالیستی که اگر چه سال ها علیه صدام مبارزه کردند، توسط رژیم صدام کشته شدند، جان بر کف بودند، زندان رفتند، شکنجه شدند، اما همینکه به قدرت رسیدند، به تدریج روش های سرکوبگرانه حکومت صدام حسین را علیه مردم زحمتکش کردستان عراق پیشه کردند. بر دلارهای نفتی کردستان عراق چنگ انداختند، بودجه های متعلق به اقلیم را برای پروار شدن خود و خانواده شان هزینه کردند، به فساد دولتی آلوده شدند، با دزدی و چپاولِ دسترنج زحمتکشان کردستان عراق به نان و نوایی رسیدند و اکنون که فریاد اعتراض همان توده های فقیر و بیکار و بی حقوق علیه این همه فساد و دزدی و چپاول آنان بالا گرفته است، با سرب و گلوله و زندان و بند به آنان پاسخ می دهند. همان کارگران و توده های زحمتکشی که تا پیش از این زیر بار تبعیض و ستم مضاعف رژیم دیکتاتوری صدام حسین بودند و توسط بازجویان امنیتی صدام با زبان عربی بازجویی و شکنجه می شدند، اکنون توسط همزبانان خود سرکوب و بازداشت می شوند، زندان بان شان به جای عربی با زبان کُردی به آنان فحش می دهد، بازجویان شان با زبان کُردی و شال کردی بسته بر کمر، بر پشت شان شلاق می زنند. به راستی چرا این چنین شد؟ آیا این همه فقط از سر اتفاق و حادثه بوده است؟
پاسخ را باید در گندیدگی بورژوازی و احزاب وابسته به این طبقه دید. پاسخ را باید در این حقیقت مسلم یافت که بورژوازی، نه تنها دهه های مدیدی است که نقش مترقی خود را از دست داده، نه تنها رسالت تاریخی اش در روند تکامل تاریخی به پایان رسیده است، که این طبقه در سیر تحولات اجتماعی عملا به نیرویی ارتجاعی، سرکوبگر و بازدارنده تبدیل شده است. بورژوازی، حتی بوژوازی ملیت های تحت ستمی همانند بورژوازی کردستان ایران و عراق و ترکیه و سوریه نیز، دیر زمانی است که رسالت خود را در پاسخگویی به خواست ها و مطالبات کارگران و توده های زحمتکش از دست داده اند. اگر در دوره معینی از سیر تکاملی تاریخ اجتماعی، بورژوازی و احزاب وابسته به آن نقشی مترقی داشتند و با هژمونی خود در انقلابات بورژوا – دمکراتیک، امید به پیشرفت و آزادی را در دل ها زنده می کردند، بذر دستیابی به رفاه و تعالی و برخورداری از یک زندگی اجتماعی نسبتا مناسب را در دل ها می کاشتند، سال هاست این دوره تاریخی به پایان رسیده است. بورژوازی، دیرزمانی ست که به مرحله گندیدگی رسیده و اکنون خود به مانعی در مقابل پیشرفت و تکامل و نجات بشریت تبدیل شده است. با سپری شدن این دوره تاریخی، نه تنها بورژوازی که تمام احزاب مدافع نظم استثمارگرانه سرمایه داری نیز به یک نیروی ارتجاعی، بازدارنده و سرکوبگر در مسیر تکامل تاریخی و منافع کارگران و توده های زحمتکش تبدیل شده اند.
سیر روند ارتجاعی و بازدارندگی بورژوازی، دست کم در ۶۰ تا ۷۰ سال اخیر از هر نظر شتاب گرفته است. در یک قرن گذشته در هر کشوری که طبقه کارگر و توده های زحمتکش به انقلاب و تغییر و تحولات اجتماعی روی آوردند، اما نتوانستند بر سرنوشت خود حاکم شوند، حاصل کار برای کارگران و زحمتکشان چیزی جز فقر و بیکاری و بی حقوقی و سرکوب و کشتار نبوده است. دست کم از نیمه دوم قرن بیستم هر انقلابی که رخ داد، وقتی طبقه کارگر از کسب قدرت سیاسی بازماند و قدرت سیاسی مجددا به دست بورژوازی و احزاب وابسته به این طبقه افتاد، نه تنها مطالبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و دمکراتیک کارگران و توده های زحمتکش متحقق نشد، نه تنها مردم بپا خاسته به کار ونان و آزادی نرسیدند، نه تنها تغییری بنیادی در زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی توده های انقلاب کرده صورت نگرفت، بلکه شلاقِ بی حقوقی و سرکوب و کشتار دستگاه بورکراتیک بورژوازی تازه به قدرت رسیده و احزاب حامی آن، بر جان و گُرده همان کارگران و توده های بپا خاسته و انقلاب کرده نشست.
حکومت اقلیم کردستان عراق، یک نمونه روشن از به پایان رسیدن نقش ترقی خواهانه بورژوازی- حتی بورژوازی ملیت های تحت ستم- است.
درانقلاب ۵۷ ، کارگران و توده های میلیونی ایران برای کار، نان، آزادی، رسیدن به رفاه و آسایش، برخورداری از شادی و امنیت و تمام مزایای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یک زندگی انسانی بپا خاستند، انقلاب کردند و با قیام شکوهمند ۲۲ بهمن، حکومت دیکتاتوری پهلوی را سرنگون کردند. اما از آنجا که قدرت سیاسی مجددا به دست جناح هایی از بورژوازی افتاد، به رغم آنهمه ایثار و فداکاری، به رغم آن همه جان هایی که در کف خیابان ها پرپر شدند، به رغم آن همه جانفشانی و از خود گذشتگی که کارگران و عموم مردم ایران در تحقق انقلاب ۵۷ از خود بروز دادند، نتیجه آن شد که اندکی بعد از روی کار آمدن خمینی با شکست انقلاب مواجه شدیم، سرکوب و کشتار و بی حقوقی محض بر جامعه حاکم شد. سرکوب و کشتار و بیکاری و گرسنگی و فقر و فلاکتی که صد بار شدیدتر از حکومت پهلوی بود، بر سر توده های مردم ایران آوار شد.
در کردستان عراق هم که احزاب بورژوا- ناسیونالیست بر سرنوشت مردم کردستان حاکم شدند، نتیجه نمی توانست غیر از آنی باشد که اکنون بدان گرفتا شده است. اگر کارگران و توده های مردم ایران از همان آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، حقوق اولیه شان توسط بورژوازی تازه به قدرت رسیده پایمال شد، برای بورژوازی تحت ستم کردستان عراق که از سال ۲۰۰۳ به طور کامل بر اقلیم کردستان حاکمیت یافت، با توجه با سابقه مبارزاتی حزب دمکرات و جبهه میهنی کردستان، با توجه جو ناسیونالیستی حاکم بر توده های زحمتکش کردستان عراق که سال ها زیر ستم مضاعف رژیم صدام بودند، چند صباحی زمان لازم بود تا اسلحه احزاب بورژوا – ناسیونالیست حاکم بر اقلیم کردستان، به سوی کارگران، معلمان و توده های زحمتکش اقلیم شلیک کند. که عاقبت این چنین نیز شد.
اقلیم کردستان با حاکمیت احزاب بورژوا- ناسیونالیست کردستان عراق، اکنون آئینه ای شفاف و تمام نما در مقابل کارگران و توده های زحمتکش کردستان ایران است. حکومت اقلیم کردستان، نشان داد رهایی مردم زحمتکش کردستان ایران در گرو دل بستن به احزاب بورژوا – ناسیونالیست کردستان ایران نیست. احزابی که از دو دهه پیش به سیاست های آمریکا دل بسته اند و در حسرت رسیدن به موقعیتی مشابه حاکمان اقلیم کردستان عراق مدام سر به این سو و آن سو می کوبند. احزابی که به لحاظ ماهیت طبقاتی از قدرت گیری شورایی کارگران و توده های مردم زحمتکش کُردستان ایران واهمه دارند و از هم اکنون به فکر سازماندهی ارتش حزبی خود برای فردای پس از پیروزی مردم ایران و کردستان بر جمهوری اسلامی هستند.
پوشیده نیست شرایط مبارزاتی کارگران و زحمتکشان از جمله موقعیت مبارزاتی کارگران و توده های زحمتکش کردستان ایران با شرایط مردم عراق و توده های کردستان عراق در سال ۲۰۰۳ به کلی متفاوت است. اگر در کردستان عراق، احزاب بورژوا – ناسیونالیست در پی سرنگونی صدام حسین با حمله نظامی آمریکا و متحدانش قادر به تحکیم قدرت خود در اقلیم کردستان شدند، در ایران اما سرنوشت مبارزاتی توده های تحت ستم کردستان ایران با سرنوشت مبارزاتی کارگران و زنان و معلمان و عموم توده های مردم ایران به شدت گره خورده است.
تجربه انقلاب ۵۷ در ایران و تجربه حاکمیت احزاب بورژوا- ناسیونالیست اقلیم کردستان، نشان داد که چنانچه در روند مبارزات انقلابی و تغییر و تحولات پیش روی جامعه ما، اگر طبقه کارگر و توده های زحمتکش ایران در پهنه سراسری و کارگران و زحمتکشان کردستان ایران در محدوده جغرافیایی خود، از کسب قدرت سیاسی و اعمال اداره شورایی باز مانند، هرگز مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آنان متحقق نخواهد شد. نه تنها مطالبات عاجل و برحق آنان تحقق نخواهد یافت که اینبار نیز به شکلی دیگر با شکستی همانند انقلاب ۵۷ مواجه خواهیم بود.
اگر برای کارگران کردستان عراق چند صباحی لازم بود تا پی به ماهیت طبقاتی و سرکوبگرانه احزاب بورژوا- ناسیونالیست حاکم بر اقلیم کردستان ببرند، اگر چند سالی لازم بود تا عموم توده های زحمتکش کردستان عراق به تجربه دریابند که منافع حاکمان اقلیم در تعارض با منافع آنان است، دست کم برای کارگران و عموم زحمتکشان کردستان ایران از هم اکنون باید روشن شده باشد، که احزاب بورژوا – ناسیونالیست کردستان ایران نیز، همانند هم کیشان خود فقط و فقط برای کسب منافع سیاسی و اقتصادی خود مبارزه می کنند. و مهمتر اینکه، آنان باید به این شناخت و آگاهی هم رسیده باشند که منافع طبقاتی این گونه احزاب بورژوایی و ناسیونالیستی سر سوزنی با اعمال حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان کردستان ایران سازگاری ندارد. احزاب بورژوا – ناسیونالیست کردستان ایران تا همین الان هم به انحاء مختلف تعارض، مخالفت و ناسازگاری خود را با اراده شورایی کارگران و زحمتکشان نشان داده اند.
تجربه اقلیم باردیگر براین حقیقت مهر تأیید زد که یگانه راه کارگران و توده های زحمتکش کردستان برای رسیدن به خواستهای خود، اتحاد با کارگران و زحمت کشان سراسر ایران و مبارزه برای سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و استقرار حاکمیت شورایی است.
نظرات شما