در روزهای گذشته مقامات و رسانههای جمهوری اسلامی از افزایش زنان سرپرست خانوار به عنوان یک معضل اجتماعی نوشتند و سخن گفتند، واقعیت اما این است که افزایش زنان سرپرست خانوار معضل نیست، آنچه معضل است فقر زنان سرپرست خانوار است. فقری که از آنها فقیرترین فقرا ساخته است، فقری که بر پیشانی آن مُهر تبعیض و نابرابری جنسیتی در سایه حکومت اسلامی و نظام سرمایهداری ایران حک شده است.
مانند دیگر موارد، آمار دقیقی از تعداد زنان سرپرست خانوار وجود ندارد. به نوشتهی خبرگزاری مهر براساس آمارهای رسمی شمار زنان سرپرست خانوار ۳ میلیون نفر است. براساس همین گزارش حدود ۷/ ۱۲ درصد کل خانوارهای ایران زن سرپرست خانوار محسوب میشود که در مجموع بیش از ۶ میلیون نفر در خانوارهایی زندگی میکنند که زنان سرپرست خانوار هستند.
اما آمار ۳ میلیونی زنان سرپرست خانوار مربوط به سرشماری سال ۹۵ است که براساس آن تعداد زنان سرپرست خانوار سه میلیون و ۶۰ هزار نفر اعلام شده بود. جالب آنکه براساس سرشماری سال ۹۰ تعداد زنان سرپرست خانوار ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر، در سرشماری سال ۸۵ یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر و در سال ۷۵ کمتر از یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر اعلام شده بود.
بهگفتهی مهدی عیسیزاده رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس اسلامی، “امروز در کشور ۴ میلیون زن سرپرست خانوار وجود دارد” (۱۸ خرداد خبرگزاری ملت). پیش از وی (حدود ۲ سال قبل) معصومه ابتکار معاون حسن روحانی در امور زنان و خانواده نیز تعداد زنان سرپرست خانوار را ۴ میلیون اعلام کرده بود. با این حساب در طول تنها ۴ سال حدود یک میلیون نفر به زنان سرپرست خانوار افزوده شده است.
براساس آمارهای رسمی، بیش از ۶۰ درصد زنان سرپرست خانوار بالای ۵۰ سال سن دارند و ۱۱ درصد از این زنان بین ۱۸ تا ۳۵ سال. براساس همین آمارها ۳/ ۳۵ درصد از این زنان دارای همسر هستند اما به دلایل مختلف (مانند زندانی بودن همسر) سرپرستی خانواده بر عهده زن است. ۷/ ۳۲ درصد از همسر خود جدا شدهاند، ۶/ ۱۷ درصد ازدواج نکرده و ۴/ ۱۴ درصد به دلیل درگذشت همسرشان سرپرستی خانوار را برعهده گرفتهاند. در میان زنان سرپرست خانوار حتا کودکان ۱۴ ساله حضور دارند که در کودکی مجبور به ازدواج شدهاند.
براساس اعلام کمیته امداد حدود ۲ میلیون از زنان سرپرست خانوار تحت “حمایت” این کمیته قرار دارند. میانگین سنی ۳۶ درصد از زنان تحت “حمایت” این کمیته بالای ۷۱ سال، ۱۷ درصد بین ۵۰ تا ۶۰ سال، ۵/ ۱۲ درصد بین ۴۱ تا ۵۰ سال و ۱۴
درصد بین ۲۱ تا ۴۰ سال هستند. مقایسه آمار زنان سرپرست خانوار تحت پوشش با کل زنان سرپرست خانوار این موضوع را نیز آشکار میکند که زنان سرپرست خانوار که از سن پایینتری برخوردارند به میزان کمتری تحت پوشش این نهادها قرار میگیرند در حالی که آنها نیز با معضل بیکاری دست و پنجه نرم میکنند.
براساس سرشماری سال ۹۵، استان تهران با بیش از ۲۴۰ هزار زن سرپرست خانوار بیشترین تعداد این خانوارها را دارد. استانهای خراسان رضوی با بیش از ۱۱۱ هزار و سیستان و بلوچستان با ۸۲ هزار زن سرپرست خانوار در ردههای بعدی قرار دارند و این در حالیست که جمعیت سیستان و بلوچستان نه با تهران قابل مقایسه است و نه با بسیاری از استانهای دیگر.
بیکاری یکی از معضلات بزرگ زنان سرپرست خانوار است. شهیندخت مولاوردی معاون سابق روحانی ۵ سال پیش از بیکاری بیش از ۸۰ درصد زنان سرپرست خانوار خبر داده بود. معصومه ابتکار معاون کنونی روحانی نیز تعداد زنان بیکار سرپرست خانوار را بیش از ۳ میلیون نفر اعلام کرد و گفت “جمعیت زنان بیکار تحصیلکرده دو تا سه برابر مردان است” (خبرگزاری ایسنا ۱۶ تیر ۹۷).
یک عامل بیکاری گسترده در میان زنان سرپرست خانوار (جدا از بخشی که به دلیل ناتوانی جسمی و یا بالا بودن سن قادر به کار کردن نیستند) دولت است. برای نمونه میتوان به کمبود پرستار و معلم اشاره کرد. براساس سخنان و نوشتههای مقامات و رسانههای حکومتی مدارس کشور با کمبود بین ۱۸۰ تا ۳۰۰ هزار معلم روبرو هستند (روزنامه فرهیختگان ۲۹ مرداد ۹۹). همچنین بیمارستانها و دیگر مراکز درمانی برای رسیدن نه به کیفیت مطلوب بلکه به یک حداقل از کمبود ۱۵۰ هزار پرستار رنج میبرند که مشکلات عدیدهای را برای پرستاران و نیز کیفیت رسیدگی به بیماران فراهم آورده است. اما دولت جمهوری اسلامی به بهانههای مختلف که در راس آنها بهانهی همیشگی کمبود بودجه قرار دارد از استخدام معلم و پرستار خودداری میکند. مشاغلی که در عموم کشورهای جهان از جمله ایران بیشتر زنان در آن حضور دارند.
تنها نگاهی به وضعیت اشتغال زنان تاثیر نابرابری جنسیتی و تبعیض را در گسترش فقر زنانه بهتر آشکار میسازد. براساس آخرین گزارش منتشره از سوی مرکز آمار، در تابستان سالجاری از مجموع ۶۲ میلیون و ۲۶۷ هزار نفر جمعیت بالای ۱۵ سال، ۳۱ میلیون و ۱۲۸ هزار نفر مرد و ۳۱ میلیون ۱۳۸ هزار نفر زن هستند. در این میان ۵/ ۶۹ درصد از جمعیت مردان جزء جمعیت فعال هستند که از میان جمعیت فعال مردان ۱۹ میلیون و ۸۷۱ هزار نفر شاغل و یک میلیون و ۷۵۱ هزار نفر بیکار هستند. اما از کل جمعیت زنان تنها ۴ میلیون و ۳۹۵ هزار نفر یعنی معادل ۱/ ۱۴ درصد زنان جزء جمعیت فعال هستند که از این میان نیز ۳ میلیون و ۶۹۹ هزار نفر شاغل و ۷۲۵ هزار نفر بیکار هستند. براساس این آمار، از حدود یک میلیون و ۲۱۰ هزار نفری که نسبت به تابستان سال گذشته شغل خود را از دست دادهاند، حدود ۳۸ درصد مرد و ۶۲ درصد یعنی معادل ۷۵۰ هزار نفر زن هستند!!! جدا از وضعیت فاجعهبار میزان اشتغال زنان و مردانه بودن بازار کار در ایران، این آمارها به خوبی نشان میدهند که با شیوع ویروس کرونا بیکاری در میان زنان گستردهتر از قبل شده است.
گزارش مرکز آمار از وضعیت اشتغال در بهار ۹۹ نیز نشان میدهد که از حدود ۲ میلیون نفری که نسبت به بهار سال ۹۸ از بازار کار خارج شدهاند، یک میلیون و ۲۰ هزار نفر زن بودهاند. تنها در کمتر از یک سال یعنی از پاییز سال ۹۸ که میزان مشارکت اقتصادی زنان ۵/ ۱۷ درصد بود، در تابستان امسال به ۱/ ۱۴ درصد رسید یعنی بیش از ۳ درصد کاهش یافت. تعجبآور نیست که مشارکت اقتصادی زنان در ایران تنها از ۵ کشور الجزایر، سوریه، اردن، عراق و یمن بالاتر است. اگر میانگین نرخ جمعیت فعال اقتصادی در جهان ۶۱ درصد و در ایران (تابستان ۹۹) ۸/ ۴۱ درصد است یک علت مهم آن بازماندن زنان از بازار کار است.
همین بازماندن زنان از بازار کار، آنها را مجبور میکند تا برای تامین حداقلی از نیازهای معیشتی به هر کاری که بتوانند تن دهند که یک نمونه آن افزایش زنان دستفروش در مترو بعد از شیوع کروناست. زنان همچنین در بازارهای غیر رسمی به دستمزدها و ساعات و شرایط کاریای تن میدهند که با حداقلهای رسمی مثلا حداقل دستمزد فاصلههای بسیار دارد و باز همین زنان کسانی هستند که با تشدید بحران اقتصادی پس از شیوع کرونا شغلهای خود را بسرعت از دست دادند، زنانی که به دلیل همان شرایطی که مجبور به تن دادن به آن هستند عموما فاقد بیمه تامین اجتماعی نیز هستند. البته سوءاستفاده از نیروی کار زنان تنها در بازارهای کار غیر رسمی نیست. دولت و سرمایهداران در بخشهای آموزش و پرورش و بهداشت و درمان حداکثر بهره را از این وضعیت برده و با عناوین گوناگون همچون معلمان آزاد و غیره حق و حقوق معلمان و پرستاران زن را پایمال میکنند.
بدین ترتیب بازماندن زنان سرپرست خانوار از بازار کار و نبود یک سیستم تامین اجتماعی کارآ، آنها را وادار ساخته است تا تلاش کنند “تحت حمایت” کمیته امداد و سازمان بهزیستی قرار گرفته و بدینترتیب صدقهای ناچیز از این ارگانهای دولتی دریافت کنند، دولتی که زندگی آنها را به تاراج برده و مسبب وضعیت کنونی آنهاست.
جدا از ۲ میلیون زن سرپرست خانوار که گفته میشود تحت “حمایت” کمیته امداد قرار دارند، به گفتهی مسعودی فرید معاون بهزیستی ۲۵۰ هزار زن سرپرست خانوار که با احتساب اعضای خانواده آنها به ۶۰۰ هزار نفر میرسند، تحت پوشش سازمان بهزیستی میباشند.
میزان مستمری کمیته امداد به یک زن سرپرست خانوار یک نفره ۱۰۸ هزار تومان است که با احتساب یارانه و سبد معیشتی کل مبلغ دریافتیاش به ۲۸۲ هزار تومان میرسد، مستمری یک خانوار دو نفره ۲۱۵ هزار تومان (با یارانه و سبد معیشتی ۴۹۲ هزار تومان)، یک خانوار سه نفره ۲۸۹ هزار تومان (با یارانه و سبد معیشتی ۶۶۱ هزار تومان)، یک خانوار چهار نفره ۳۸۴ هزار تومان (با یارانه و سبد معیشتی ۸۵۱ هزار تومان) و یک خانوار ۵ نفره ۴۱۶ هزار تومان (با یارانه و سبد معیشتی ۹۸۷ هزار تومان) است، آنهم در شرایطی که خط فقر برای یک خانواده ۴ نفره در آغاز سال ۹۹ حتا از مرز ۱۰ میلیون تومان هم گذشته بود چه برسد به اکنون که تورم سه رقمی شده است.
این صدقه ناچیز برای میلیونها انسان محروم، میلیونها زن سرپرست خانوار و اعضای خانوادهشان، در حالیست که براساس آمارهای دولتی در سال ۹۸ و در حالیکه حداقل ۸۰ درصد زنان سرپرست خانوار بیکار بودند، تنها نیمی از آنها تحت پوشش کمیته امداد و یا سازمان بهزیستی بودهاند.
روزنامه دولتی ایران (۲۳ مهر) با چند تن از این زنان گفتگو کرده است. فریبا یک زن سرپرست خانوار است با دو فرزند ۲۱ و ۱۶ ساله که همسرش در اثر بیماری ۲ سال پیش فوت کرد. همسر او سالها در جبهه جنگ ایران و عراق جنگیده بود و به همین دلیل دچار بیماری اعصاب و روان شده بود. زمانی که همسر او زنده بود، تحت پوشش بهزیستی بودند که بعد از فوت همسر پروندهی آنها بسته شد و کمیته امداد هم آنها را تحت پوشش قرار نداد. پیش از شیوع ویروس کرونا وی بهعنوان دستیار پزشک طب سنتی کار میکرد و ماهانه حداقل یک میلیون و پانصد هزار تومان درآمد داشت. ۱۵ اسفند ۹۸ با شروع کرونا از کار بیکار شد و اکنون به همراه پسر کوچکاش نظافت پلههای ساختمان را انجام میدهد که درآمد چندانی ندارد و به دلیل کرونا حتا اجازه کار در داخل خانه را هم ندارند. این در حالیست که ماهانه ۹۰۰ هزار تومان کرایه خانه میدهد. پسر بزرگ او نیز در آموزشگاهها زبان انگلیسی تدریس میکرد که با شیوع کرونا آموزشگاه نیز تعطیل و او بیکار شد. پسر کوچکاش هم که دانشآموز است به دلیل نداشتن گوشی تلفن نمیتواند به صورت آنلاین درس بخواند.
فاطمه زن سرپرست خانوار دیگری است با دو فرزند که پیش از شروع کرونا از سالمندان نگهداری میکرد ولی با شیوع کرونا کارش را از دست داد. تنها منبع درآمد او مستمری ناچیزی است که بعد از فوت همسرش که راننده تاکسی بود دریافت میکند.
فرانک هم با دختر ۱۷ سالهاش تنها زندگی میکند چرا که همسر او ۱۳ سال است که در زندان بسر میبرد. وی که دیپلم خیاطی دارد از طریق بهزیستی در کارگاه خیاطی به صورت روزمزد کار میکرد که با شیوع کرونا کارگاه تعطیل و او بیکار شد.
فرزانه نیز دو پسر ۱۹ و ۲۴ ساله دارد که بیکار هستند. خود او در یک تولیدی کار میکرد که به دلیل شدت کار مریض شده و مجبور به رها کردن کارش شد. پسر بزرگ او نیز پیش از شیوع کرونا در یک تولیدی کار میکرد که او نیز با تعطیلی کارگاه بیکار شده است.
خبرگزاری دولتی ایلنا نیز ۱۸ آبان گزارشی از زنان دستفروش در مترو منتشر کرد که بعد از شیوع کرونا بر تعداد آنها افزوده شده است. زنانی که بهرغم ترس از آلوده شدن به ویروس کرونا، مجبورند برای تامین معاش خانواده خود خطر را بپذیرند، چرا که دیگر راهی برای زنده ماندن ندارند. از جمله زنی بالای ۶۰ سال که شبها لیف میبافد و روزها در مترو به فروش میرساند، زنی که میگوید: “مگر میشود کار نکرد؟! مگر میتوان خانه ماند و بیرون نیامد؟!”.
فقر زنان سرپرست خانوار موضوع جدیدی در نظام سرمایهداری ایران نیست. موضوع این است که سال به سال بر تعداد زنان سرپرست خانوار و شدت فقر آنها افزوده میشود. سال به سال فقر از جمله فقر زنان سرپرست خانوار کشندهتر میشود. اما در این میان دولت جمهوری اسلامی هیچ مسئولیتی به صورت واقعی احساس نمیکند. طرح و لوایح تصویب میکنند اما وقتی که به عمل میرسند یا فراموش میشوند یا اصولا بودجهای نیست. یکی از این موارد بیمه درمانی (بیمه سلامت) زنان سرپرست خانوار از محل بودجه یارانهها بود که بهرغم همهی محدودیتهای و نواقص بیمه سلامت در پرداخت هزینههای درمانی، حتا آن هم در عمل به دلیل عدم اختصاص بودجه لازم به صورت محدودی انجام شد. این در حالیست که هزینههای درمانی یکی از هزینههای کمرشکن برای زنان سرپرست خانوار است، زنانی که به دلیل همان فقرشان، از سلامت و توانایی جسمی کمتری برخوردار بوده اما مجبورند به کارهای سخت و طاقتفرسا تن بدهند. همین فقر بهنوبهی خود زنان سرپرست خانوار و بویژه اعضای این خانوادهها را با انواع نابسامانیهای اجتماعی درگیر کرده و از آنها نیز فقرایی مانند مادرانشان میسازد.
جمهوری اسلامی اما نه فقط برای زنان سرپرست خانوار، بلکه برای ۸۰ درصد مردمی که امروز زیر خط فقر هستند، از کارگران تا بیکاران، معلمان، بازنشستگان و دیگر زحمتکشان جامعه هیچ برنامهای ندارد. رژیمی که خود در بحرانهای عدیدهی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در حال غرق شدن است، تنها حاصل سیاستهایاش برای این مردم از جمله زنان سرپرست خانوار فقر بیشتر است. بویژه گسترش شیوع کرونا شرایط را برای مردم سختتر کرده است و طبیعیست که با گسترش هر چه بیشتر آن، خانوادههای بیشتری تنها ممر معاش خود را نیز از دست داده و به فقری کشندهتر دچار گردند.
تامین اجتماعی از گهواره تا گور یک حق است، حق تمامی مردم. تامین اجتماعی نه یارانه است نه صدقه است و نه سبد معیشت. این حقیست که دولت جمهوری اسلامی چیزی از آن نمیفهمد. این حقیست که در دولت سرمایهداری حاکم زیر پا لگدمال شده است. هیچ زنی و مادری نباید نگران نان شب باشد، هیچ مادری نباید نگران مسکن، آموزش کودکان و غیره باشد. اما واقعیت گریزناپذیر این است که تا زمانی جمهوری اسلامی بر سر کار باشد، زندگی برای اکثریت بسیار بزرگ جامعه از جمله زنان سرپرست خانواز که در میان فقیرترین فقرا جا دارند سختتر خواهد شد. حکومت شورایی اما با برقراری تامین اجتماعی از گهواره تا گور این معضل بزرگ اجتماعی را حل خواهد کرد. پس پیش بسوی سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان، پیش به سوی نابودی مناسبات سرمایهداری و برقراری سوسیالیسم.
نظرات شما