تشدید تضاد قدرت‌های امپریالیست و رشد میلیتاریسم

kar_logo01یکی از مشخصه‌های بارز سرمایه‌داری دوران سلطه انحصارات و سرمایه مالی، رشد روزافزون میلیتاریسم و جنگ‌افروزی است که از تشدید تضادهای نظم سرمایه‌داری و رقابت قدرت‌های امپریالیست‌برای سلطه برجهان، کسب مناطق نفوذ اقتصادی و سیاسی و تقسیم مجدد بازارها ، منشأ می‌گیرد.

ازآنجایی‌که در مرحله امپریالیسم از تکامل سرمایه‌داری، تضادهای این نظام به درجه بی‌سابقه‌ای تشدید شده است، کارکرد میلیتاریسم و رشد روزافزون آن نه صرفاً برای سرکوب و در انقیاد نگه‌داشتن طبقه کارگر، اهمیت ویژه‌ای برای طبقه سرمایه‌دار در عموم کشورهای جهان یافته، بلکه در سیاست بین‌المللی قدرت‌های امپریالیست، نقش و کارکرد تعیین‌کننده یافته است. چراکه سروری برجهان و در اختیار گرفتن هر چه بیشتر بازارها به توازن قوایی وابسته است که قدرت اقتصادی، مالی و نظامی، نقش تعیین‌کننده‌ای در آن بازی می‌کند. اما ازآن رو ‌که این توازن برای مدتی طولانی نمی‌تواند پایدار باقی بماند و درنتیجه‌ی رشد ناموزون کشورهای سرمایه‌داری تغییر می‌کند، لذا جنگ‌ها اجتناب‌ناپذیر می‌گردند. بر این اساس، دوران به‌اصطلاح صلح میان قدرت‌های جهانی، صرفاً دوره‌ای برای تدارک جنگ‌ها و منازعات آتی است. این واقعیت را تاریخ یک‌صد سال گذشته به‌وضوح نشان داده است. آنچه که در اوایل قرن بیست‌ویک نیز در برابر چشمان همگان در حال رخ دادن است، چیزی نیست، جز ادامه همان روند یک قرن گذشته.
پوشیده نیست که پس از ظاهراً آرامشی که در پی فروپاشی شوروی و بلوک شرق، در رقابت قدرت‌ها پدید آمد، همراه با رشد بحران‌های متعدد نظام سرمایه‌داری جهانی، تضاد میان قدرت‌های امپریالیست پیوسته در حال تشدید شدن است. توأم با این تشدید تضادها، تمام این قدرت‌ها به‌سرعت در حال افزایش توان و قدرت نظامی خود هستند و رشد میلیتاریسم و تهدیدات جنگی ابعاد نوینی به خود گرفته است.
اجلاس اخیر سران کشورهای عضو ناتو، به‌وضوح بازتاب‌دهنده این واقعیت بود. پیش‌ازاین اجلاس، رئیس‌جمهور آمریکا و نخست‌وزیر انگلیس با انتشار بیانیه‌ای اعلام نمودند که ناتو با تهدیداتی جدی مواجه است و باید با تصمیمات و اقداماتی قاطع از آن دفاع نمود.
لذا در اجلاس ناتو تصمیم گرفته شد که برای مقابله با این به‌اصطلاح تهدیدات و خطرات، اعضای این پیمان بودجه‌های نظامی خود را افزایش دهند. یک نیروی واکنش سریع تشکیل گردد که در ظرف ۴۸ ساعت، برای عمل در هر نقطه‌ای آمادگی داشته باشد. نیروهای نظامی جدیدی به شرق اروپا اعزام خواهد شد. ادعا شد تهدیدهای پیرامون مرزهای ناتو به روسیه محدود نخواهد ماند، بلکه مناطق دیگر ازجمله خاورمیانه را نیز در بر خواهد گرفت که واکنش نظامی ناتو را می‌طلبد.
ناتو پایگاه‌های نظامی خود را در شرق اروپا افزایش خواهد داد و به شکلی چرخشی که ظاهراً ناقض توافقات پیشین ناتو با روسیه نباشد، حضور مستمر خود را در زمین، هوا و دریا حفظ خواهد کرد. آلمان و انگلیس مشترکا نوسازی فرماندهی و ساختارهای کنترل در نیروهای مسلح اوکراین را از طریق حضور مشاورین ناتو عهده‌دار خواهند شد و بالاخره به‌منظور محاصره روسیه، اعضای جدیدی به درون ناتو پذیرفته خواهند شد.
این اقدامات تهدید‌آمیز نظامی، به‌اضافه تحریم‌های اقتصادی، ظاهراً پاسخی است به مداخلات روسیه در اوکراین، اشغال شبه‌جزیره کریمه و حمایت از روس‌تباران شرق اوکراین. در واقعیت اما، مسئله بسیار پیچیده‌تر از ادعاهای سران ناتو و قدرت‌های امپریالیست اروپایی و آمریکایی است. نزاع به اوکراین محدود نیست، بلکه کشمکشی است بر سر مناطق نفوذ و تقسیم مجدد بازار‌های جهان و تدارک گسترده نظامی به‌قصد آمادگی برای درگیری‌های آتی.
همان‌گونه که پیش‌ازاین اشاره شد، هر تقسیم پیشین بازارهای جهان، به علت رشد ناموزون کشورهای سرمایه‌داری و برهم خوردن توازن قوای حاکم درنتیجه‌ی افزایش قدرت اقتصادی، مالی، نظامی و سیاسی این یا آن کشور، این یا آن بلوک، تقسیم مجدد و جدید بازارهای جهان را در پی خواهد داشت که در اساس از درگیری نظامی و جنگ بیرون خواهد آمد. هرچند که باید متذکر شد، شکل جنگ می‌تواند تحت تأثیر توازن قوا، حیطه‌ی عملی کاربرد سلاح‌های جنگی و عوامل دیگر، متفاوت باشد و اشکال مختلفی به خود بگیرد، اما در خصلت و ماهیت این جنگ‌ها تغییری پدید نمی‌آورد.
اگر به همین جنگ داخلی که در اوکراین در جریان است، دقت شود، جنگی میان قدرت‌های امپریالیست است که در یک‌سوی آن امپریالیسم آمریکا و امپریالیست‌های اتحادیه اروپا قرارگرفته که با حمایت و پشتیبانی مالی، نظامی و سیاسی از رژیم دست‌نشانده، برای سلطه بر اوکراین و بازار آن تلاش می‌کنند و در سوی دیگر، امپریالیسم روس قرارگرفته که با حمایت از روس تباران اوکراینی،تلاش می‌کند، مانع از تحقق اهداف اقتصادی، سیاسی و نظامی امپریالیست‌های رقیب شود و اوکراین را در دایره نفوذ خود نگه دارد.
به منشأ این نزاع و چگونگی رشد تضادها که رجوع شود، این واقعیت بهتر آشکار می‌گردد.
پس از فروپاشی بلوک شرق، بلوک اروپایی – آمریکائی به‌عنوان پیروز جنگ سرد، بازارهای جدید را در اروپا و آسیا میان خود تقسیم کردند. آنچه که بدون مقاومت قابل‌تصرف بود، به مناطق تحت نفوذ، به‌ویژه در اروپا افزوده شد و به بازارهای جدیدی برای انحصارات آمریکایی و اروپایی تبدیل شدند. در آنجایی که مقاومتی انجام گرفت، با دخالت نظامی و حتا تجزیه کشورها، این بازارها به تصرف درآمد، که نمونه بارز آن بالکان بود. پس‌ازآن نوبت به سه کشوری رسید که به‌ویژه از جهت نظامی وابستگی به روسیه را حفظ کرده بودند و هنوز تحت نفوذ آن قرار داشتند. عراق و لیبی با اشغال نظامی تصرف شدند و وضعیت سوریه به علت حمایت سیاسی و نظامی روسیه لاینحل ماند و در عوض گرفتار جنگی داخلی شد که مخالفین بشار اسد از حمایت آمریکا و قدرت‌های منطقه‌ای برخوردار شدند.
در اینجا باید در حاشیه اشاره کرد که نقش اسرائیل در استراتژی منطقه‌ای آمریکا نیز ایجاب می‌کرد که این سه دولت نیز از سر راه برداشته شوند، چراکه به لحاظ مالی و نظامی از جنبش مردم فلسطین و یا لااقل برخی سازمان‌های سیاسی این جنبش حمایت می‌کردند.
امپریالیست‌های آمریکایی و اروپایی برای یکسره کردن کار روسیه و برچیدن آخرین مناطق تحت نفوذ آن در اروپا، برخلاف قول و قرارهای پیشین و ازجمله در ١٩٩٧، تلاش گسترده‌ای را برای جذب اوکراین به اتحادیه اروپا آغاز نمودند که البته پی آمد آن نیز وارد شدن به پیمان ناتو و تهدید روسیه از پشت مرزهای اروپایی‌اش بود. در اینجا بود که با واکنش روسیه مواجه شدند که مانع از امضای قرارداد پیوستن اوکراین به اتحادیه اروپا گردید. روسیه که اکنون به لحاظ اقتصادی، مالی و نظامی، خود را آماده مقابله کرده بود، حاضر به از دست دادن اوکراین نبود. پاتک آمریکا و اتحادیه اروپا برای عقب راندن روسیه، به میدان آوردن گروه‌های بورژوایی طرفدار خود و سازماندهی تظاهرات و اقدامات نظامی گروه‌های شبه‌نظامی فاشیست بود که سرانجام به فرار رئیس‌جمهور اوکراین انجامید. آمریکا و اروپا توافقات پیشین خود را با روسیه در مورد اوکراین به‌عنوان منطقه حائل با پیمان ناتو، زیر پا گذاشته بودند.
پاسخ روسیه سریع و قاطع بود. اشغال شبه‌جزیره کریمه و حمایت از روس‌تباران اوکراین برای جدایی و مقابله با رژیم دست‌نشانده آمریکا و اتحادیه اروپا در اوکراین. همان‌گونه که آمریکا و اروپا برای پیشبرد سیاست امپریالیستی و توسعه‌طلبانه خود در اوکراین به توجیهات پوشالی آزادی و دمکراسی و به‌اصطلاح دفاع از “انقلاب” مردم اوکراین متوسل شدند، روسیه نیز تلاش نمود سیاست امپریالیستی و توسعه‌طلبانه خود را زیرپوشش دفاع از روس‌تباران اوکراینی در برابر فاشیست‌ها توجیه نماید. پس پوشیده نیست که این نزاع درواقع، نزاعی بر سر مناطق نفوذ اقتصادی و سیاسی و تدارک نزاعی جدی‌تر برای تقسیم مجدد بازارهای جهان است. این نزاع بازتاب تغییراتی در توازن قوای قدرت‌های جهانی است که البته محدود به روسیه و اوکراین نمی‌شود.
امپریالیسم آمریکا که اکنون دیگر توان اقتصادی و نظامی گذشته را ندارد و ناتوانی خود را در کنترل و مهار حتا کشورهای ضعیف و کوچکی از نمونه افغانستان و عراق به‌وضوح نشان داده است، از مدتی پیش، موقعیت جهانی خود را به‌ویژه درنتیجه رشد اقتصادی، مالی و نظامی روسیه و چین درخطر می‌بیند. از همین رو تلاش نموده است متحدان خود را برای درگیری‌های آتی فعال نماید، ائتلاف‌های رنگارنگ تشکیل دهد و بار هزینه‌های نظامی مدام در حال افزایش را بر دوش آن‌ها قرار دهد.
فشار به دولت‌های اروپایی برای افزایش مخارج نظامی، افزایش قدرت نظامی و تسلیحاتی رژیم‌های پوشالی کشورهای نفت‌خیز عرب خاورمیانه، از این نمونه است. تلاش‌های ژاپن با حمایت آمریکا برای کنار گذاشتن محدودیت‌های نظامی پس از جنگ جهانی دوم و افزایش روزافزون میلیتاریسم ژاپنی در جهت مقابله با چین، نمونه دیگری است.
در سال‌های اخیر بودجه‌های نظامی ژاپن مدام افزایش‌یافته و اکنون به رقمی حدود ۴٩ میلیارد دلار در سال رسیده است. کابینه ژاپن با تفسیرهای جدید از قانون اساسی این کشور، راه را بر عملیات نظامی برون‌مرزی بازکرده است. محدودیت بر صادرات و واردات تسلیحات نظامی برداشته‌شده است. برای آمادگی در درگیری‌های نظامی آتی، قرار است در مدت ۵ سال رقمی معادل ۲۳۰ میلیارد دلار صرف تجهیزات نظامی و بازسازی ارتش ژاپن گردد. این رشد میلیتاریسم ژاپنی بازتاب چیز دیگری جز تشدید تضاد قدرت‌های امپریالیست و آمادگی لازم برای برپائی جنگ‌های امپریالیستی و مقابله با چین به همراه بلوک ناتو نیست.
آمریکا نه‌فقط پایگاه‌های نظامی خود را در شرق آسیا تقویت کرده، بلکه با انعقاد قراردادهای جدید با دولت استرالیا، این کشور را نیز به یکی از پایگاه‌های مهم دریایی و هوایی آمریکا علیه چین تبدیل کرده است.
چین نیز که اکنون به دومین قدرت اقتصادی پس از آمریکا تبدیل‌شده و به‌عنوان یک کشور امپریالیست، سالانه میلیاردها دلار سرمایه و کالا به کشورهای دیگر صادر می‌کند، و هم‌زمان ادعاهای ارضی جدیدی را مطرح کرده است، مدام در حال افزایش قدرت نظامی خود است.
به گزارش اکونومیست، مخارج نظامی چین از ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰، ۲۰۰ درصد رشد داشته و در این سال به حدود ۱۱۹ میلیارد دلار رسید. گزارش انستیتوی تحقیقات بین‌المللی صلح استکهلم مخارج نظامی چین را در سال ۲۰۱۳، ۱۸۸ میلیارد دلار ذکر کرده است که پس از آمریکا با هزینه نظامی ۶۴۰ میلیاردی، قرارگرفته است.
مخارج نظامی روسیه نیز در همین سال ۸/ ۸۷ میلیارد دلار ذکرشده که در رتبه سوم جای گرفته است. با تشدید تضاد روسیه با آمریکا و اتحادیه اروپا، روسیه در حال تجدیدنظر در دکترین نظامی خود برای تولید سلاح‌های پیشرفته ساخت روسیه با هزینه‌ای معادل ۶۴۰ میلیارد دلار در ۶ سال آینده است.
رشد افسارگسیخته میلیتاریسم به‌وضوح از هزینه نظامی ۱۷۴۷ میلیارد دلاری سال ۲۰۱۳ در سطح جهان آشکار است که حدوداً دوسوم آن، هزینه‌های نظامی آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و چین است. مخارج نظامی فرانسه، انگلیس، آلمان و ژاپن در این لیست به ترتیب ۲/ ۶۱، ۹/ ۵۷، ۸/ ۴۸ و ۶/ ۴۸ میلیارد دلار است. در فاصله سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۹، حجم هزینه‌های نظامی در سطح جهان، به‌رغم ادعای کاهش بودجه‌های نظامی، ۴۹ درصد افزایش یافت. البته بخشی از هزینه‌های نظامی قدرت‌های امپریالیست را عملاً برخی از کشورها، از نمونه شیوخ و سلاطین عرب بر عهده‌دارند که هم خریدار سلاح به‌ویژه از آمریکا هستند و هم این سلاح‌ها و نیروی نظامی‌شان در خدمت اهداف امپریالیسم آمریکا قرار دارد. از همین روست که هزینه‌های نظامی عربستان سعودی در ۲۰۱۳، سر به ۸/ ۷۸ میلیارد دلار می‌زند و یا کشور یک‌وجبی قطر ١١ میلیارد دلار فقط اسلحه از آمریکا می‌خرد تا آن‌ها را به‌حسب نیازهای امپریالیسم آمریکا به کار گیرد، همان‌گونه میلیاردها دلار از درآمدها نفتی را به نیابت از سوی آمریکا برای به قدرت رساندن اخوان‌المسلمین در مصر، تونس، لیبی، سوریه و غیره خرج می‌کند. قدرت‌های امپریالیست نه‌فقط هرساله صدها میلیارد صرف هزینه‌های نظامی خود می‌کنند، بلکه صدها میلیارد سلاح نیز به متحدان کوچک و بزرگ خود می‌فروشند.
در سال ۲۰۰۴ فروش صد تا از بزرگ‌ترین کمپانی‌های تولید سلاح، حدود ۳۰ میلیارد دلار بود. در سال ۲۰۱۰، این رقم به ۱/ ۴۱۱ میلیارد افزایش‌یافته بود. در سال ۲۰۱۲ فروش سالانه تنها ۱۰ عدد از بزرگ‌ترین انحصارات تسلیحاتی جهان که شامل ۷ انحصار تسلیحاتی آمریکایی و ۳ انحصار اروپایی بودند به ۲۰۰ میلیارد دلار رسید. انحصارات تسلیحاتی، سود بسیار هنگفتی از این فروش‌ها به جیب می‌زنند. این انحصارات که نفع مهمی در برافروخته شدن جنگ‌ها دارند، به‌ویژه در آمریکا نفوذ قابل‌ملاحظه‌ای در دولت این کشور، ارگان‌های مقننه و اجرایی دارند و بر تصمیم‌گیری‌های سیاسی و نظامی تأثیرگذارند. نفوذ این انحصارات در دو حزب این کشور به‌ویژه، حزب جمهوری‌خواه آمریکا و تمایلات جنگ‌طلبانه و میلیتاریستی آن به‌وضوح آشکار است. ازاین‌روست که همواره در دوره‌ای که این حزب در قدرت بوده است، هزینه‌های نظامی دولت آمریکا افزایش می‌یابد.
اما نیاز قدرت‌های امپریالیست جهان به افزایش روزافزون قدرت نظامی خود، فقط برای مقابله با قدرت‌های رقیب در سطح جهانی و کسب بازارها و مناطق نفوذ جدید نیست. بحران‌های متعدد نظام سرمایه‌داری جهانی، آن‌ها را وامی‌دارد که حتا برای حفظ بازارها و در اختیار داشتن منابع طبیعی و انرژی مناطق تحت نفوذ خود و کنترل و سرکوب نارضایتی‌ها در هر شکل آن، مدام به لشکرکشی و قدرت نظامی متوسل گردند. خاورمیانه از این بابت نمونه است. امپریالیسم آمریکا و متحدان آن از سال ۲۰۰۱ تا به امروز همواره درگیر لشکرکشی و جنگ در این منطقه بوده‌اند.
تمام این واقعیات که همراه با رشد و افزایش میلیتاریسم در جهان است، از حدت بی‌سابقه تضادهای نظام سرمایه‌داری برمی‌خیزد که راه‌حلی برای آن‌ها در چارچوب این نظم وجود ندارد. باید سالانه رقمی نزدیک به ۲ تریلیون دلار صرف هزینه‌های دستگاه نظامی در سطح جهان گردد، تا مبارزه طبقاتی کارگران تحت کنترل قرار گیرد و مرتجعین سرمایه‌دار بتوانند طبقه کارگر را در اسارت و انقیاد نگاه‌دارند. باید میلیتاریسم، جنگ، تجاوز و سرکوب افزایش یابد، تا طغیان متجاوز از ۳ میلیارد از جمعیت جهان که با روزی کمتر از ۵/ ۲ دلار زندگی می‌کنند سرکوب گردد. باید میلیتاریسم رشد کند تا به‌عنوان ابزاری در دست طبقات حاکم در رقابت‌های جهانی برای سلطه بر بازارهای جهان، حفظ مناطق نفوذ و تقسیم مجدد بازارها، مورداستفاده قرار گیرد.
تشدید تضادها و افزایش مخاصمات قدرت‌های امپریالیست که از اوایل قرن بیست‌ویک به‌وضوح دیده می‌شود، به رشد بی‌سابقه میلیتاریسم به‌ویژه در دهه‌ی دوم این قرن انجامیده و خطر جنگ و درگیری‌های نظامی قدرت‌های امپریالیست را افزایش می‌دهد. این خطری است که یک‌بار دیگر بشریت را با سلاح‌های کشتارجمعی تهدید می‌کند.
اما در دوران پوسیدگی و زوال سرمایه‌داری ، فقط تضادهای قدرت‌های امپریالیست نیست که رشد می‌کند، فقط خطر جنگ و فجایع ناشی از آن بشریت را تهدید نمی‌کند، بلکه تضادهای طبقاتی نیز رشد می‌کنند، مبارزه طبقاتی پرولتاریا برای ایجاد دنیائی نوین، تهی از استثمار، فقر، نابرابری و جنگ گسترش می‌یابد. فقط این مبارزه برای سوسیالیسم، برای برپایی یک انقلاب اجتماعی می‌تواند بشریت را از فجایع نظام سرمایه‌داری نجات دهد. راه مقابله با امپریالیسم، میلیتاریسم، جنگ، کشتار و ویرانی، نفی و نابودی نظام سرمایه‌داری و برقراری سوسیالیسم در سراسر جهان است.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۷۷ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.