شرایط سیاسی جامعه به نحوی است که هر تلاش جمهوری اسلامی برای مقابله با شکست های پی در پی، نتیجه معکوس به بار میآورد و به ضد خود تبدیل میشود. حضور خامنهای در نماز جمعه هفتهای که گذشت، آشکار ساخت که وضع رژیم بیش از آن وخیم است که به نظر میرسد. همه تعجب کردند از این که چرا او پس از چند سال بر منبر نماز جمعه رفت، در حالی که حرفی برای گفتن نداشت. به عبارت دیگر، جز روضه خوانی چیزی در چنته نداشت. چیزی نگفت، جز حرفهائی که پیش از این هم زده بود. قبلا مردمی را که در آبان ماه به قیام روی آوردند، اشرار نامید، اکنون هم همین مردم را فریب خورده خواند و گفت: “یک عده ای جوان هستند و فریب می خورند، اما یک عده ای جوان هم نیستند و حاضر نیستند منافع ملی را درک کنند و پای این منافع بیایستند. آنچه که دشمن مایل است در عمل اینها سر می زند.” او همچنین مردمی را که علیه سیاست خارجی ارتجاعی جمهوری اسلامی شعار دادند، فریب خورده نامید. بنابراین، از این نمونه خزعبلات در گذشته هم فراوان داشت.
او در مورد بحرانهائی که سراسر نظم موجود را فراگرفته است، کلامی نگفت. بحران اقتصادی تمام نظم سرمایهداری حاکم را به لرزه درآورده است. رکود تمام اقتصاد را فرا گرفته است. دهها میلیون تن از مردم ایران به زیر خط فقر سقوط کردهاند. دستمزد روزانه کارگران تنها کفاف یک وعده غذای خانواده آنها را میدهد. میلیونها تن با گرسنگی سر بر بالین میگذارند. فاجعه به درجهای است که بازار کودک فروشی و اعضای بدن در ایران به راه افتاده است. هزاران و دهها هزار انسان، معاش خود را از میان زبالهها تامین میکنند. میلیونها جوان حتا با تحصیلات عالی بیکارند. ورشکستگی مالی دولت با خزانهای تهی به آن مرحله رسیده که به دشواری میتواند حقوق و مطالبات کارمندان خود را تامین کنند. تورمی که در طول دو سال اخیر ابعاد بیسابقهای به خود گرفته، لحظه به لحظه افزایش مییابد. نه تنها کمترین چشماندازی برای بهبود اوضاع نیست، بلکه مدام بر وخامت اوضاع افزوده میشود. خامنهای حرفی از این بابت نداشت و نمی توانست داشته باشد.
پوسیدگی نظم سیاسی موجود چنان عیان و آشکار شده که فساد مالی و دزدی تمام ارکان جمهوری اسلامی را فراگرفته است. پاسداران حکومت الله همه یک مشت باندهای فاسد، دزد و جنایتکار از کار درآمدهاند. خامنهای نمیتوانست از این بابت کلامی بر زبان آورد و نیاورد.
میلیونها تن از مردم ایران که از ستمگریهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نظم موجود به ستوه آمدهاند و دیگر نمیخواهند وضع موجود را تحمل کنند، به نبردی آشکار برای برافکندن نظم ستمگرانه حاکم برخاستهاند. کشتار هولناک آبان ماه هم نتوانست مانعی بر سر راه این نبرد ایجاد کند. خامنهای از این بابت نیز حرفی برای گفتن نداشت جز این اینکه این بار به جای اشرار، فریب خورده، بگوید.
تمام سیاستهای جمهوری اسلامی و جناحهای طبقه حاکم به شکست قطعی انجامیده و راه هرگونه اصلاح سیستم دولتی موجود بسته شده است، بدیهی است که خامنهای نمیتوانست در این مورد نیز حرفی بزند.
سیاست خارجی تجاوزکارانه جمهوری اسلامی نه فقط با مخالفت مردم ایران، بلکه سراسر منطقه و جهان مواجه است. مردم عراق و لبنان با تظاهرات، خواهان کوتاه شدن دست جمهوری اسلامی از دخالت در امور کشور خود و خاتمه یافتن حاکمیت فرقهگرایان اسلامی هستند. رئیس باند راهزنان اسلامگرای حاکم برایران پاسخی برای این ورشکستگی سیاست خارجی توسعهطلبانه پان اسلامیستی نداشت.
پس برای چه آمده بود؟ او به نماز جمعه رفت تا گویا روحیه ضعیف و درهم شکسته مزدوران خود را تقویت کند، به آنها دلداری بدهد، از “یوم الله” برای آنها حرف بزند،اما نا خواسته، ضعف و ناتوانی رژیماش را بیشتر برملا کند و با هر اظهار نظر شکستی دیگر بر شکستهای پیشین بیافزاید.
چرا که هنوز دو، سه روزی از جنجالهای تبلیغاتی رژیم در جریان نعش کشی سلیمانی نگذشته بود که مردم ایران بار دیگر به تظاهرات رویآوردند، علیه خامنهای شعار سردادند، عکسهای سلیمانی جلاد را پاره کردند و به آتش کشیدند، شعار نابودی جمهوری اسلامی، برپائی اعتصاب و انقلاب را سردادند و تبلیغات پوشالی رژیم را که با گردآوری تمام نیروهای سرکوب، مزدور و وابسته به خود در مراسم نعشکشی به راه انداخته بود، نفش بر آب کردند.
او آمده بود تا به مزدوران رژیمش که نمایش تبلیغاتی نعشکشی و حمله موشکی به پایگاه نظامی آمریکا در عراق را سازماندهی کرده بودند، دلداری بدهد و بگوید:” حادثه یوم الله تشییع جنازه شهید و در هم کوبیدن پایگاه امریکایی از ذهن این مردم نخواهد رفت.”
او تمام مقدسات خود را از موسی، محمد و خدا همه را به یاری طلبید تا به مزدوران خود امیدواری بدهد و بگوید “صبر داشته باشید”، نگران نباشید، دست خدا همراه شما است. او با اشاره به سرنگونی هواپیمای مسافربری توسط جنایتکاران سپاه پاسداران گفت: دشمنان” مستمسکی به دست آوردند تا سپاه، نیروهای مسلح و نظام را زیر سؤال ببرند اما این مکر آنها در مقابل دست قدرت خدا تأثیری ندارد.” او کنترل خود را از فرط ناراحتی از دست داده بود، حتا نمیفهمید که چه میگوید: در میان صحبتاش از حضور دهها میلیون تن از مردم ایران در جریان نعشکشی سخن گفت. بله اشتباه نشنیدیم. دهها میلیون!
” آن روزی که ده ها میلیون در ایران و صدها هزار در عراق و برخی کشورهای دیگر به پاس خون فرمانده سپاه قدس به خیابان ها آمدند، و بزرگترین بدرقه جهان را شکل دادند، این یکی از ایام الله است.” فقط یک آدم عصبی و شکستخورده میتوانست چنین اراجیفی بر زبان آورد. اگر او میگفت میلیونها، شاید برخی آدمهای نادان و از همه جا بیخبر باور میکردند. اما او متوجه نبود آنهائی که رو به روی وی نشسته اند، خودشان سازماندهندگان شوی تبلیغاتی او بودند و میدانستند، حداکثر افرادی که رژیم میتواند از سراسر ایران بسیج کند، چیزی بیش از مزدوران دستگاه دولتی و گروه اندکی آدمهای نادان غرق در خرافات مذهبی نیست. این واقعیت را به خوبی لشکرکشی به شهر کرمان، برای برپائی شوی تبلیغاتی نشان داده بود که بگفته رئیس راهداری استان در یک روز صدهزار خودرو از ۳۱ استان کشور از مزدوران رژیم وارد این شهر شدند تا شاید یک جمعیت نیم میلیونی را جمع کنند. اینها که بودند؟ واقعیت هنگامی بر همه آشکار شد که از میان ۷۰ نفری که کشته شدند، یک نفر هم از مردم شهر کرمان نبود و بعدا که برای مردگان این حادثه در شهرهای خودشان تشییع جنازه برپا کردند و نام و عکس آنها علنی شد، آشکار گردید که همه آنها اعضای نیروهای مسلح رژیم، شبه نظامیان موسوم به بسیج و خانوادههای آنها بودند.
خامنهای با اشاره به نعشکشی افزود: “یک عدهای به هدایت از تلویزیونهای و رادیوهای انگلیسی سعی کردند قضیه را به نحوی آرایش کنند که این دو شهید بزرگوار را به دست فراموشی بسپارند. سعی کردند کاری کنند که به خیال خودشان آن را فراموش کنند. برخی سعی می کنند ایام الله تعیین کننده هفته های اخیر را بهدست فراموشی بسپارند و مسائل دیگر را مطرح کنند، هیچ مسئله ای نباید آن روزهای بهیاد ماندنی را تحت الشعاع قرار دهد.”
در طول تمام صحبتای او آنچه که برجسته بود در همین نکته خلاصه میشد که “برخی سعی می کنند ایام الله تعیین کننده هفته های اخیر را بهدست فراموشی بسپارند و مسائل دیگر را مطرح کنند، هیچ مسئله ای نباید آن روزهای بهیاد ماندنی را تحت الشعاع قرار دهد.” اما مردم ایران، چیزی از آن ” ایام الله” را باقی نگذاشتند که خامنهای بخواهد آنها را زنده کند. آنچه که او در خطبههای خود گفت، فقط اذعان به این واقعیت بود که مردم ایران یک شبه تمام تلاشهای او و رژیمش را نقش بر آب کردند و شکست سختی بر رژیم وارد آوردند. با این اذعان، او در واقعیت امر چیزی نگفت، جز این که به شکست خود در برابر مردم ایران و مبارزات آنها اعتراف کند و شکستی دیگر بر شکستهای جمهوری اسلامی بیفزاید.
دیکتاتورها کودنتر از آن هستند که بفهمند چرا ماجرای مرگ سلیمانی و موشکهای سپاه به همراه تمام تبلیغات پوشالی رژیم در میان حوادث سیاسی پرشتاب جامعه به سرعت محو میشوند. آنها نادانتر از آن هستند که بفهمند، چرا مردم یک کشور حادثهای را به عرش میرسانند و حادثه دیگری را ذلیل و خوار میسازند و به کلی محو میکنند. آنها نمیفهمند که آنچه در جامعه ایران میگذرد، بازتاب خشم، نارضایتی و نفرت تودههای کارگر وزحمتکش و مردم ستمدیده از نظمی است که زندگی آنها را تباه کرده است. نه فقط خامنهای بلکه تمام طبقه حاکم هرگز نخواهند فهمید که آنچه اکنون در جامعه ایران میگذرد، انفجار تضادهای سر به فلک کشیده و نیاز جامعه ایران به دگرگونی و تحول انقلابی است. مرتجعین حاکم بر ایران هرگز نمیتوانند با کشتار، تبلیغات پوشالی و روضه خوانی، سیر بالنده تاریخ را متوقف سازند.
نظرات شما