اوکراین، قربانی رقابت قدرت‌های امپریالیست

صدسال پیش در ۱۹۱۴ جنگ جهانی اول، میان قدرت‌های امپریالیست جهان آغاز گردید و بر تحلیل درخشان لنین از سرمایه‌داری مرحله سلطه انحصارات و صدور سرمایه، خصوصیات مشخصه امپریالیسم و توسل دولت‌های امپریالیست به تجاوز، جنگ و کشتار برای تقسیم مجدد بازارهای جهانی و مناطق نفوذ اقتصادی و سیاسی، تمام و کمال مهر تایید زد. جنگ جهانی دوم و جنگ‌های محلی و منطقه‌ای نیمه دوم قرن بیستم، اشغالگری‌های نظامی نخستین دهه‌ی قرن بیست و یکم، افغانستان، عراق و سپس لیبی، ادامه همان روندی‌ست که با جنگ جهانی اول آغاز گردید و اکنون در سال ۲۰۱۴ رقابت و کشمکش حادی که میان قدرت‌های امپریالیست برای بلعیدن اوکراین در جریان است، به وضوح نشان می‌دهد که بشریت همچنان با مخاطرات و فجایع سرمایه‌داری دوران سلطه انحصارات روبه‌روست که در طول یک قرن گذشته جنگ‌های ویرانگر برپا داشته، میلیون‌ها انسان را به خاک و خون کشیده و میلیاردها انسان را به بند کشیده است.
یکی از نکات برجسته که لنین در اثر معروف خود “امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحله سرمایه‌داری” به آن می‌پردازد و رقابت بر سر سلطه بر اوکراین نیز آن را تایید می‌کند، این است که امپریالیسم فقط برای سلطه بر کشورهای عقب‌مانده و ضعیف و مناطق کشاورزی و معدنی تلاش نمی‌کند، بلکه می‌کوشد حتا کشورهای صنعتی و پیشرفته را نیز تحت انقیاد درآورد. لنین نوشت: “آنچه صفت مشخصه امپریالیسم را تشکیل می‌هد، اتفاقا تنها تمایل به الحاق مناطق زراعی نبوده، بلکه تمایل به الحاق صنعتی‌ترین مناطق نیز هست. (اشتهای آلمان برای بلعیدن بلژیک و اشتهای فرانسویان برای بلعیدن لورن) زیرا اولا – به پایان رسیدن تقسیم جهان مجبور می‌کند، هنگام تجدید تقسیم به هر زمینی دست دراز شود. ثانیا – آنچه برای امپریالیسم جنبه اساسی دارد، مسابقه چند دولت بزرگ برای احراز سیادت، یعنی اشغال اراضی است که بیشتر از لحاظ تضعیف دشمن و متزلزل ساختن سیادت او، انجام می‌یابد تا منافع مستقیم خویش (بلژیک برای آلمان، بخصوص از لحاظ تکیه‌گاهی بر ضد انگلستان و بغداد برای انگلستان از لحاظ تکیه‌گاهی برضد آلمان و غیره اهمیت دارد.)”
اوکراین از این هر دو جهت حائز اهمیت می‌باشد. نخست این‌که یک کشور صنعتی و پیشرفته است و دیگر این که برای هر دو رقیب تکیه‌گاهی‌ست برضد طرف مقابل.
اوکراین به مثابه یک کشور صنعتی پیشرفته و غنی که در مهم‌ترن رشته‌های تولید صنعتی و استخراجی، صنایع فلزی و ماشین‌سازی، صنایع هوا- فضایی، تسلیحاتی، شیمیایی، پتروشیمی و گاز، تولید برق، لکوموتیو، کامیون، کشتی‌سازی و صنایع دیگر در سطحی بالا قرار گرفته و هم اکنون نهمین کشور جهان در تولید و مهندسی سخت‌افزار هوا- فضایی و ششمین کشور صادرکننده اسلحه در جهان است، توانست پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به سرعت بر بحرانی که در اثر ازهم‌گسیختگی اقتصادی و صنعتی پیش‌آمده بود، غلبه کند. اما بحران جهانی اقتصاد سرمایه‌داری و نیز غارتگری‌های طبقه حاکم فاسد که پس از فروپاشی شوروی بر صنایع دولتی چنگ انداخته بود، اوکراین را نیز در بحرانی عمیق فرو برد. نرخ رشد شدیدا کاهش یافت و تورم همراه با بیکاری گسترده وضعیت مادی و معیشتی توده‌های کارگر را وخیم کرد. با این وجود همچنان در رده چهل و پنجمین کشور سرمایه‌داری جهان جای دارد.
در بطن این شرایط، رقابت امپریالیست‌های آمریکایی و اروپایی با امپریالیسم روس برای سلطه بر اوکراین تشدید گردید. در توافق‌نامه سال ۱۹۹۴ میان روسیه، آمریکا، انگلیس و فرانسه، دو طرف نزاع کنونی برای تخفیف تضاد بر سر اوکراین، توافق کردند که  این کشور به عضویت ناتو درنخواهد آمد و تبدیل به پایگاه نظامی قدرت‌های غربی علیه روسیه نخواهد شد. اما تلویحی پذیرفتند که تسلط بر بازار این کشور عرصه رقابت به اصطلاح مسالمت‌آمیز طرفین باشد.
با این وجود به علت پیوندهای اقتصادی نزدیکی که میان روسیه و اوکراین از گذشته وجود داشت، روسیه نفوذ قطعی خود را حفظ کرد. انقلاب به اصطلاح نارنجی که از حمایت غرب برخوردار بود، نتوانست توازن قوا را در اوکراین به طور قطعی به نفع امپریالیست‌های غربی تغییر دهد، اما عرصه وسیع‌تری برای سلطه اتحادیه اروپا بر بازارهای اوکراین و تقویت مواضع اقتصادی و سیاسی آن‌ها پدید آورد. تغییر و تحولات سیاسی پس از آن، کنار رفتن دار و دسته‌های یوشچنکو – تیموشنکو و بر سر کار آمدن مجدد یانوکویچ ادامه همین روند به نفع اتحادیه اروپا و آمریکا بود. به‌رغم این‌که یانوکویچ به‌ویژه از حمایت بورژوازی بخش شرقی اوکراین و روسیه برخوردار بود، اما او تلاش نمود، منافع کل بورژوازی اوکراین را نمایندگی کند. در این دوره است که سرمایه‌گذاری‌های وسیعی توسط انحصارات اروپایی و آمریکایی در اوکراین صورت گرفت و قراردادهای کلانی با شرکت‌های نفتی، از جمله برای استخراج گاز از ذخایر بخش غربی اوکراین با شل و شورن و قرارداد ۱۰ میلیارد دلاری با اکسون منعقد ‌گردید.
رقابت‌های قدرت‌های امپریالیست از سال ۲۰۱۲ وارد مرحله جدیدی شد که یانوکویچ وارد مذاکره جدی با اتحادیه اروپا برای پیوستن به اتحادیه گردید که نتیجه آن آماده سازی قرارداد همکاری و تجارت آزاد پیوستگی به اتحادیه اروپا بود.
قراردادی که یک هفته قبل از امضای آن در اواخر ۲۰۱۳ توسط یانوکویچ به تعویق افتاد و به بحران کنونی اوکراین انجامید. بر طبق این قرارداد که گفته می‌شود بزرگ‌ترین قرارداد تجاری اتحادیه اروپا با یک دولت غیرعضو است و می‌بایستی برخی مفاد آن به فوریت به مرحله اجرا درآید، اوکراین از جهات مختلف اقتصادی، سیاسی و نظامی تحت نفوذ کامل اتحادیه اروپا و آمریکا قرار می‌گرفت. لیبرالیزه شدن کامل اقتصاد و تجارت، اجرای همه جانبه سیاست‌های صندوق بین‌المللی پول، وام‌های ریاضتی بانک مرکزی اتحادیه اروپا و صندوق بین‌المللی پول، معافیت‌های گمرکی برای صادرات و واردات طرفین، سیاست‌های امنیتی و ضوابط کلیدی در مورد استراتژی نظامی، در زمره مفاد مهم و فوری این قرارداد بود. چنین به‌نظر می‌رسید که با این قرارداد تکلیف اوکراین نیز یکسره شده است و اتحادیه اروپا به مرز مشترک با روسیه رسیده است.
اما در پشت صحنه، امپریالیسم روس نیز در تلاش برای برهم زدن این توافقات بود. روسیه با استفاده از تمام ابزارهای اقتصادی و مالی، تهدیدات سیاسی و نظامی، یانوکوویچ را واداشت که از امضای قرارداد با اتحادیه اروپا سرباز زند و قرارداد جدیدی را با روسیه پذیرا شود که کاهش ۳۰ درصدی بهای گاز صادراتی به اوکراین و وام ۱۵ میلیارد دلاری از جمله مفاد آن بود که در ۱۷ دسامبر ٢٠١٣ به امضا رسید. نیاز به ذکر است که اوکراین ۹۰ درصد نفت مصرفی خود را از خارج تامین می‌کند و تامین کننده ۵۰ درصد گاز مصرفی اوکراین روسیه است.
اتحادیه اروپا و آمریکا که دریافتند با خودداری یانوکویچ از امضای توافقنامه با اتحادیه اروپا و قرارداد جدید با روسیه، تمام رشته‌های چندین ساله آن‌ها پنبه خواهد شد، راهی نداشتند جز این که بازی به اصطلاح رقابت مسالمت‌آمیز را برای سلطه بر اوکراین کنار بگذارند و به تهدید و اعمال قهر و فشار برای امضای قرارداد متوسل شوند. این است دلیل این که چرا در حالی که آمریکا و اروپا قاعدتا می‌بایستی بدانند، روسیه نیز اقدامات متقابل و حتا نظامی انجام خواهد داد، به این ریسک بزرگ متوسل شدند.
در حالی که روسیه درگیر برگزاری مسابقات زمستانی سوچی، برای قدرت‌نمایی جهانی خود بود، با اشاره اتحادیه اروپا و آمریکا و پشتیبانی بورژوازی بخش غربی اوکراین، سازمان‌های دست راستی افراطی و نئونازی‌هایی که سال‌ها پیش توسط آمریکا در استونی آموزش داده شده بودند، با شعار امضای قرارداد با اتحادیه اروپا وارد میدان اروپایی شدند. تدریجا بخش کوچکی از توده مردم نیز که زیر فشار فقر و بیکاری قرار دارند، در مبارزه علیه دارودسته‌های دزد، رشوه‌خوار و فاسد حاکم بر اوکراین و در عین حال فریب وعده‌های کذائی مبنی بر بهبود اوضاع با پیوستن به اتحادیه اروپا، به معترضین میدان پیوستند. اما بالاترین رقمی که از حضور مردم معترض در یک کشور ۴۵ میلیونی اعلام شد، صد هزار نفر بیشتر نبود. مسئله مهم اما در این بود که از همان آغاز، ابتکار عمل نه در دست توده‌های کارگر و زحمتکش، بلکه در دست گروه‌های راست افراطی از نمونه حزب اسوبودا و واحدهای مسلح نئونازی بود. بنابر این برخلاف ادعای چپ‌های لیبرال ایرانی نه انقلابی در کار بود و نه حتا یک جنبش توده‌ای رادیکال. همان‌گونه که در تحولات شرق اوکراین هم نه تظاهرات مردم این شهرها و نه اشغال ساختمان‌های دولتی، هیچ‌یک دلیلی بر انقلاب و جنبش توده‌ای رادیکال نبود. آن‌چه که در هر دو مورد وجود داشته و دارد، گروه‌های سیاسی ابزار دست امپریالیست‌های آمریکایی، اروپایی و روسی‌ست که با فریب و نیرنگ‌های ناسیونالیستی و شووینیستی بخشی از مردم را نیز به دنبال خود می‌کشند. آن‌چه در واقع در جریان می‌باشد و جوهر تمام تحولات سیاسی اوکراین را نشان می‌دهد، رقابت قدرت‌های امپریالیست برای سلطه بر اوکراین و بلعیدن آن است.
به هر رو، زیر فشار معترضین میدان اروپایی، یانوکویچ بخشی از خواست‌های آن‌ها را پذیرفت و حاضر به عقب‌نشینی شد، اما با تشویق آمریکا و اتحادیه اروپا، گروه‌دست راستی اسوبودا و واحدهای مسلح نئونازی موسوم به واحدهای مسلح دفاع از خود اوکراین، ساختمان‌های دولتی را مورد حمله قرار دادند و یانوکویچ فرار کرد.
نقش اصلی را در این تحولات اوکراین آمریکا برعهده داشت که ترکیب کابینه را در پی سرنگونی یانوکویچ خود راسا تعیین نمود و همان‌گونه که روس‌ها یکی از مکالمات نولاند دستیار وزیر خارجه آمریکا در امور اروپا را با سفارت آمریکا در اوکراین برملا کردند، آمریکا حتا اجازه نداد که یکی از کاندیداهای مورد اعتماد آلمان ویتالی کلیچکو در لیست کابینه قرار گیرد. نئونازی‌ها نیز پست‌هایی در ارگان‌های سرکوب اوکراین به دست آوردند. در حالی که همین گروه‌های نئونازی پارلمان را در محاصره گرفته بودند، نمایندگان را مجبور کردند که به عنوان اولین مصوبه خود، زبان روسی را به عنوان زبان دوم اوکراین ملغا سازد. این اقدام بر خشم حدود ۱۰ میلیون روس زبانی که در مناطق شرقی و جنوبی زندگی می‌کنند افزود و بهانه دیگری به دست روس‌ها داد که از آن به نفع مقاصد امپریالیستی و توسعه‌طلبانه خود در رقابت با امپریالیسم آمریکا و اروپا بهره گیرند.
با اشاره روسیه نخستین اقدام اعتراضی شرق از کریمه آغاز شد که اکثریت مردم در یک همه پرسی رای به استقلال و پیوستن به روسیه را دادند. این نخستین واکنش روسیه بود که عجالتا کریمه را با بندر سواستوپول که برای ناوگان دریایی روسیه در دریای سیاه از جهت نظامی و مقاصد توسعه‌طلبانه، فوق‌العاده حائز اهمیت است، یکسره به تصرف خود درآورد. اما این تازه سرآغاز ماجرا بود. پوتین در سخنرانی خود در مقابل دوما برای الحاق کریمه به روسیه آشکار کرد که روسیه از این پس دارای جاه‌طلبی و مقاصد امپریالیستی دیگری در رقابت با آمریکا و اروپاست. او رسما مرحله جدیدی را در این تقابل و رقابت امپریالیستی گشود.
پوتین گفت: “ما تاکنون مکرر پیشنهاد همکاری در مورد تمام مسائل کلیدی را داده‌ایم، اما آن‌ها گام متقابلی برنداشته‌اند. بالعکس مکرر به ما دروغ گفته‌اند. پشت سرما تصمیم گرفته‌اند و ما را در برابر عمل انجام گرفته قرار داده‌اند. این مسئله با بسط ناتو به شرق و نیز ایجاد تاسیسات نظامی از جمله سیستم دفاع موشکی در مرزهای ما انجام گرفت. در مورد وعده رقابت عادلانه و دسترسی آزادانه به بازارهای جهانی نیز همین اتفاق رخ داد. خلاصه ما دلائل متعددی داریم که بپذیریم سیاست رسوای بازدارندگی که در قرن‌های هیجدهم، نوزدهم و بیستم حکمفرما بود، امروز هم ادامه دارد. آن‌ها مدام می‌کوشند ما را به حاشیه برانند. اما حدی وجود دارد. شرکای غربی ما در اوکراین از خط عبور کرده‌اند. آن‌ها به خوبی می‌دانستند که میلیون‌ها روس در اوکراین و کریمه زندگی می‌کنند. آن‌ها می‌بایستی واقعا فاقد غریزه سیاسی و عقل سلیم باشند که نتایج اقدامات خود را پیش‌بینی نکنند. روسیه خود را در موقعیتی یافت که نمی‌توانست عقب‌نشینی کند. اگر بیش از حد روی فنر فشار آورید، از جا در می‌رود. این را برای همیشه به خاطر داشته باشید. اکنون ضروریست که به این هیستری پایان دهید. لفاظی جنگ سرد را به کنار بگذارید و آشکارا این واقعیت را بپذیرید که روسیه یک مداخله‌گر مستقل و فعال در مسائل بین‌المللی است، مثل کشورهای دیگر، منافع ملی خودش را دارد که باید به حساب آورده و به آن احترام گذاشته شود”. بیانیه پوتین به این معناست که روسیه دیگر روسیه نخستین سال های پس از فروپاشی شوروی نیست. به اقتصاد از هم گسیخته سروسامان داده، قدرت اقتصادی‌اش رشد کرده‌و توام با آن از نظر نظامی نیز خود را آماده کرده است و حالا نه فقط قیم تمام روس ها در جمهوری‌های سابق اتحاد شوروی است، بلکه اعلام می‌کند که یک مداخله‌گر فعال در مسائل بین‌المللی است، مثل امپریالیسم آمریکا و اروپا که حتا در قلب آفریقا نیز منافع ملی دارند، روسیه هم دارای چنین منافع ملی است که باید به حساب آورده شود و به آن احترام گذاشته شود. روسیه پیش از این نیز در جریان حمله به گرجستان بر سر آبخاریا و اوستیا و سپس حمایت همه جانبه از رژیم سوریه، همین موضع را به زبانی دیگر، در عمل اعلام کرده بود.
واقعیتی‌ست اثبات شده که به علت رشد نامتوازن، مدام توازن قوای دولت‌های امپریالیست تغییر می‌کند. آن که در شرایطی به لحاظ اقتصادی و نظامی قوی بود، تضعیف می‌شود، دیگری که ضعیف بود قوی می‌شود و با منافع و جاه‌طلبی‌های مختص خود پیش می‌آید. در مقابل آمریکا و اروپایی که مدام تضعیف می‌شوند، قدرت‌های امپریالیستی دیگری از نمونه روسیه و یا چینی که هم اکنون سرمایه‌را تا دورترین نقاط آفریقا صادر می‌کند، قدرت می‌گیرند و هنگامی که قدرت و توانشان به مرحله‌ای رسید که بتوانند رقبای خود را از پای درآورند، لحظه‌ای درنگ نمی‌کنند. جنگ‌های جهانی اول و دوم به وضوع این حقیقت را نشان داد.
آن‌چه که امپریالیسم آمریکا و اروپا را ناگزیر ساخت در واکنش به اشغال کریمه توسط امپریالیسم روس، به یک مشت تهدیدات توخالی اکتفا کنند، از همین واقعیت ضعف و ناتوانی روزافزون آن ها ناشی می‌گردد. اگر آمریکا و اروپا در شرایط دیگری از توان اقتصادی و نظامی قرار داشتند، قطعا پاسخ آن‌ها به ضمیمه کردن کریمه به روسیه، اقدامی نظامی بود. اما اکنون نمی‌توانستند چنین کنند. نه واقعا از آن رو که روسیه یک زرادخانه بزرگ اتمی در اختیار دارد و نه از آن رو که تصور شود قدرت نظامی روسیه بیشتر است. نیاز به گفتن نیست که روسیه هم اکنون حتا نیمی از قدرت نظامی ناتو را در اختیار ندارد. در سطح جهانی نیز از پشتیبانی متحدین نیرومندی که آمریکا و اروپا از آن برخوردارند، بی‌بهره است. اما ضعف و ناتوانی اروپا و آمریکا در این است که نمی‌توانند از طریق این قدرت نظامی‌شان، اهداف‌شان را عملی سازند. وقتی که تمام قدرت ناتو در افغانستان و یا در عراق نتوانست از پس چند گروه اسلام‌گرا و ناسیونالیست برآید، چگونه می‌تواند با روسیه سرشاخ شود؟ این را روس ها هم فهمیده‌اند و از همین روست که به سادگی کریمه را ضمیمه کشور خود کردند.
اگر جز این می‌بود، آن‌ها می‌توانستند، دقیقا همان کاری را بکنند که روسیه با اتکا به روس‌های ساکن اوکراین انجام می‌دهد و سیاست خود را پیش می‌برد، یعنی ارتش اوکراین را که یکی از مجهزترین و پیشرفته‌ترین ارتش‌های کشورهای اروپائی‌ست جلو بیاندازند و قدرت نظامی ناتو را پشت سر آن بکار گیرند. اما اگر این واقعیت را کنار بگذاریم که ارتش اوکراین در این لحظه درگیر تضادهای درونی خود است، ورود این ارتش به جنگ، نتیجه‌ای جز اشغال کامل اوکراین توسط روسیه نخواهد داشت و اوضاع بیش از امروز به زیان آمریکا و اروپا تغییر خواهد کرد. علاوه بر این گرچه امپریالیسم آمریکا در یک چنین جنگی لطمه‌ای جدی نخواهد خورد، اما برای اتحادیه اروپا با توجه به بحران اقتصادی موجود و وابستگی‌اش به نفت و گاز، فاجعه بار خواهد بود.
روسیه که اکنون با توجه به ضعف دولت اوکراین و قدرت‌های امپریالیست رقیب، خود را در موقعیتی برتر می‌بیند و روس های ساکن اوکراین را که اکنون لااقل ۶ شهر را به تصرف خود درآورده‌اند و خواهان پیوستن به روسیه‌اند، همچون یک برگ برنده در اختیار دارد،  فشار اقتصادی بر دولت اوکراین را نیز افزایش داده و بر بهای گاز نیز ۸۰ درصد افزوده است تا بتواند به اوکراین آن‌گونه که خود می‌خواهد شکل دهد.
تسلط بر اوکراین از چند جهت برای روسیه حائز اهمیت است و از همین‌رو نمی‌پذیرد که به سادگی از دست برود و ضمیمه منطقه نفوذ قدرت‌های امپریالیست رقیب گردد. مقدم بر هر چیز اوکراین با جمعیت ۴۵‌میلیونی‌اش یک بازار سودآور برای روسیه است. بخش اعظم صنایع اوکراین به‌ویژه در بخش شرقی وابسته به روسیه است. همان‌گونه که بیش از این گفته شد، فروشنده اصلی نفت و گاز به اوکراین می‌باشد. روسیه تاکنون بزرگترین شریک تجاری اوکراین بوده است و یک چهارم صادرات و واردات اوکراین با روسیه می‌باشد. مسئله مهم دیگر این است که اوکراین کریدور انتقال نفت و گاز از روسیه و حوزه دریای خزر به اروپاست. چندین خط لوله نفت از اوکراین می‌گذرد و انبارهای ذخیره عظیم گاز در بخش غربی قراردارد. اهمیت این گلوگاه انتقال نفت و گاز به اروپا به درجه‌ای‌ست که برخی بحران کنونی اوکراین را حاصل جنگ و رقابت بر سر نفت و گاز نامیده‌اند. روسیه می‌خواهد هم‌چنان کنترل راه‌های حمل‌ونقل لوله‌ای انرژی به اروپا را خواه از طریق خود روسیه باشد یا کشورهای حاشیه دریای خزر، تحت تسلط و کنترل خود داشته باشد. اما مسئله بسیار مهم دیگر برای روسیه از جنبه نظامی است. اوکراین برای روسیه منطقه‌ی حائل میان روسیه و ناتو است. روسیه نخواهد پذیرفت که اوکراین تبدیل به پایگاه نظامی ناتو در مرز روسیه شود.
به همان دلائلی که اوکراین برای روسیه مهم است و می‌کوشد آن را در دایره نفوذ خود نگهدارد، برای آمریکا و اروپا نیز مهم است. انحصارات اروپایی و آمریکا می‌خواهند بازار اوکراین را به تصرف خود درآورند. آن‌ها می‌خواهند دست روسیه را از تسلط بر لوله‌های نفت و گاز به اروپا کوتاه کنند. آن‌ها می‌خواهند برای تضعیف روسیه و “متزلزل ساختن سیادت او” اوکراین را کاملا به مدار قدرت و نفوذ خود بکشانند و قدرت نظامی ناتو را به پشت دروازه‌های روسیه برسانند. با این اوصاف رقابتی سخت میان طرفین نزاع در جریان است.
این احتمال بیشتر است که در توازن قوای کنونی، طرفین درگیر به نوعی توافق کنند و مانع از حادترشدن درگیری‌ها و حتا تجزیه اوکراین گردند. چون در بلوک امپریالیستی آمریکا و اروپا وخیم‌تر شدن اوضاع، لااقل به نفع اروپا نیست. به نظر نمی‌رسد که روسیه هم در مقطع کنونی منافع‌اش در بحرانی‌تر کردن اوضاع باشد. عجالتا کریمه را بلعیده است. تجزیه شرق اوکراین فعلا به نفع روسیه نیست. چرا که علاوه بر از دست دادن بخش وسعی از بازار اوکراین، ناتو را به پشت مرزهای خود می‌کشاند. بلکه نفع‌اش در این است که عجالتا امتیازات بیشتری برای روس‌های ساکن اوکراین بگیرد و نفوذ اقتصادی و سیاسی خود را در محدوده قبل از بحران کنونی مجددا به دست آورد. این همه اما بدانمعنا نیست که تضاد درونی قدرت‌های امپریالیست تخفیف خواهد یافت. این تضاد به‌ویژه میان روسیه و قدرت‌های غربی، ولو با یک توافق لحظه‌ای، به دلائلی که پیش از این آمد، تشدید خواهد شد.
اوضاع اوکراین در هر جهت که سیر کند، آن‌چه نصیب توده‌های کارگر در شرق و غرب می‌شود، همان ادامه استثمار، تشدید فقر و بیکاری است. چرا که هم اکنون اوکراین به آستانه ورشکستگی رسیده است. حتا قادر به پرداخت بدهی‌های خود نیست. اروپا و آمریکا نیز که ادعای بهبود اوضاع در اوکراین را داشتند، نه تنها تاکنون حاضر به کمک قابل ملاحظه‌ای نشده‌اند، بل‌که اگر قرار باشد کمکی هم بکنند، به بورژوازی اوکراین است و ما به ازاء آن سیاست‌های ریاضتی وام‌هاست. در سوی دیگر از جانب روسیه نیز چیزی عاید توده‌های کارگر و زحمتکش نخواهد شد. رویدادهای سیاسی چند ماه اخیر اوکراین  باید به توده‌های کارگر اوکراینی این درس را داده باشد که هیچ نیرویی جز خود طبقه کارگر نجات بخش او نیست. در برابر رقابت‌های امپریالیستی و متحدین طبقاتی آن‌ها در داخل اوکراین، یک راه در مقابل طبقه کارگر قرار دارد و آن انقلاب اجتماعی‌ست.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۶۷ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.