آن که باد می‌کارد، توفان ‌درو می‌کند

خبر گروگان‌گیری ۵ تن از مرزبانان جمهوری اسلامی در بلوچستان و اعدام یک تن از آنان توسط “جیش‌العدل” واکنش‌های متعددی را در ایران و در سطح بین‌المللی برانگیخت و بسیاری این اقدام را محکوم کرده و خواهان آزادی گروگان‌ها شدند.
گفته می‌شود، “جیش‌العدل” که یک سازمان ارتجاعی  سلفی مذهب است، پس از نابودی “جندالله” شکل گرفت و تاکنون چندین عملیات تروریستی در استان سیستان و بلوچستان اجرا کرده است. از جمله این عملیات، حمله به یک گشت مرزبانی در سراوان در آبان ماه سال گذشته بود که طی آن ۱۴ نفر از مرزبانان کشته و ۷ نفر زخمی شدند. جمهوری اسلامی نیز در اقدامی انتقام‌جویانه ۱۶ زندانی سنی مذهب را اعدام کرد. و این چرخه‌ی خشونت خونین دو نیروی ارتجاعی، یعنی رژیم جمهوری اسلامی و گروه‌های ارتجاعی اسلام‌گرای مانند “جیش‌العدل”، ادامه دارد و در این میان، این مردم‌اند که تاوان آن را می‌پردازند.
گرچه این درست است که در پای‌گیری، آموزش، تجهیز به سلاح‌های نظامی و حمایت مالی‌ی جریانات اسلام‌گرا، امپریالیسم غرب و دولت‌های مرتجع منطقه نقش دارند. اما بیش از همه بایستی خاک حاصلخیزی نیز برای رشد و نمو این جریانات وجود داشته باشد، تا سیاست‌های امپریالیستی و دولت‌های مرتجع امکان اجرا و تداوم بیابند. بنابراین، برای یافتن  علل اصلی بایستی به وضعیت مردم منطقه توجه کرد.
استان سیستان و بلوچستان، پهناورترین استان ایران محسوب می‌شود، برخودار از تنوع آب و هوایی و اقلیمی و دارای مناطق بیابانی، کوهستانی، جنگلی و باتلاقی. این استان با چنین وسعتی، با جمعیتی بیش از ۵ / ۲ میلیون نفر (طبق سرشماری سال ۱۳۹۰) از کم‌تراکم‌ترین استان‌های کشور از نظر پراکندگی جمعیت است.
اما این استان، فقط از نظر وسعت جغرافیایی و پراکندگی جمعیت در صدر آمارها قرار ندارد. بنا به اخبار و گزارشات رسانه‌ها و اعتراف دست اندرکاران رژیم، استان سیستان و بلوچستان دارای بالاترین نرخ رشد جمعیت و بیش‌ترین جمعیت جوان کشور است؛ بیش از ۹۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند؛ بیش از ۵۰ درصد از مردم منطقه زیر پوشش نهادهای دولتی مانند “کمیته امداد” قرار دارند ولی کمک‌ماهانه‌ای که دریافت می‌کنند به زحمت به ۲۰ دلار در ماه می‌رسد؛ نرخ مشارکت اقتصادی در این استان کم‌ترین حد و آمار بیکاری در بالاترین حد است؛ شاخص سوء تغذیه ۲ برابر سایر استان‌های کشور است و حداقل ۲۰ درصد کودکان زیر ۵ سال دچار سوء تغذیه هستند؛ مرگ ومیر مادران و نوزادان در حین زایمان، سه برابر دیگر استان‌های کشور است؛ بالاترین میزان بیسوادی و بیش‌ترین درصد افراد بی‌سواد نسبت به جمعیت را داراست؛ بیشترین تعداد دختران ازدواج کرده زیر ۱۵ سال در استان سیستان و بلوچستان زندگی می‌کنند، [۲ درصد نسبت به ۸ / ۰ درصد در سایر مناطق کشور]؛ تعداد زنان مبتلا به ایدز دو برابر و تعداد کودکان مبتلا، سه برابر آمار کشوری‌ست؛ متوسط عمر زنان در مقایسه با سایر استان‌ها در مرحله زنگ خطر قرار دارد؛ شیوع کم‌‌خونی در تمام گروه‌های سنی دو برابر شاخص‌های کشوری‌ست؛ بر این معضلات شیوع سل، کمبود آب آشامیدنی سالم، خشکسالی، ریزگردها، زمین‌لرزه‌ها را بیافزایید. تعجبی ندارد که فقط در سال ۱۳۹۱ طبق آمار دولتی، ۵ هزار خانواده منطقه را ترک کرده‌اند.
این استان در حالی بالاترین آمار بیکاری را دارد و ۹۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند که از منابع عظیم انرژی، پتانسیل‌های صنعتی و معدنی، اراضی حاصلحیز کشاورزی، بازارچه‌های مرزی، جاذبه‌های توریستی برخوردار است. چابهار تنها بندر اقیانوسی ایران و آسان‌ترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه (افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان) به آب‌های آزاد در این استان قرار دارد. اما سردمداران رژیم، مانند سایر شهرها و استان‌های کشور، به جای سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی، اجرای پروژه‌های عمرانی، ایجاد اشتغال و بهبود وضع زندگی مردم تنها دغدغه‌شان چپاول و غارت ثروت و منابع طبیعی منطقه ‌است. حتا برخی پروژه‌های زیرساختی مانند پروژه راه‌آهن ‌چابهار – زاهدان – مشهد، پروژه گازرسانی و پروژه پتروشیمی چابهار به علت کمبود اعتبار متوقف شده‌اند. سپاه پاسداران بر بسیاری از پروژه‌های این منطقه چنگ انداخته است، و با غصب زمین‌های وسیع در چابهار، از طریق اسکله‌های غیر قانونی خود به ورود و صدور کالای قاچاق می‌پردازد و اقتصادی انگلی و مافیایی را رواج می‌دهد.
گذشته از آن، پروژه‌های مختلف دولتی حتا در صورت اجرا نیز نفع چندانی نصیب مردم نمی‌کنند. بخش خصوصی ضعیف این استان تنها می‌تواند تعداد اندکی را به کار گیرد، در نتیجه استخدام در بخش دولتی، یکی از امیدهای جوانان جویای کار منطقه به شمار می‌رود، اما این بخش دولتی در استخدام نیروی کار بومی حتا برای مشاغل ساده تبعیض روا می‌دارد و تا حد ممکن از استخدام نیروی کار بومی خودداری می‌کند.
با وجود آمار بالای مرگ و میرها و شیوع بیماری‌هایی هم‌چون سل و ایدز، کمبود امکانات پزشکی در این استان بیداد می‌کند. در چنین شرایطی، رئیس “اداره اوقاف و امور خیریه” شهرستان زابل در دی ماه، با تأکید بر فقدان اعتبارات دولتی برای این منطقه، از نیاز به زمین‌هایی “برای ساخت بیمارستان و درمانگاه” خبر داد. اما با وقاحت تمام افزود که تاکنون ۸۰۰ مورد از زمین‌های موقوفی این منطقه برای “ساخت مسجد و حسینیه” اختصاص یافته است. به گفته وی، از بودجه اوقاف تاکنون ۳۷ مسجد در زابل احداث شده و ۴۳۳ میلیون تومان نیز برای ساخت دو بقعه هزینه شده است!
گفته شد، استان سیستان و بلوچستان رکورد دار بی‌سوادی در کشور است، با وجود این، به گفته مدیر کل نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس سیستان و بلوچستان: “از مجموع ۱۰ هزار و ۶۰۲ کلاس درس این استان، ۶ هزار و ۷۲۰ مورد آن [یعنی بیش از ۶۰ درصد] غیر مقاوم بوده و نیاز به تخریب و یا دست کم مقاوم‌سازی دارند.” این گذشته از مدارس کپری است که آموزش و پرورش اصولا منکر وجود آن‌هاست.
جوانان تحصیل‌کرده بومی نیز بنا به سیاست‌های تبعیض‌آمیز استخدامی، با مشکل بیکاری دست و پنجه نرم می‌کنند و بسیاری مجبورند برای کاریابی به استان‌های دیگر مهاجرت کنند.
مردم ایران در هر گوشه و کناری از کشور، سالیان سال است که تازیانه سرکوب و شقاوت جمهوری اسلامی را بر پوشت و گوشت خود حس می‌کنند. اما این سیاست، در مناطق و استان‌هایی از کشور، آمیخته است با تبعیضات و فشارهای مضاعف بر اقلیت‌های قومی و دینی. استان سیستان و بلوچستان که هم دارای یک اقلیت قومی و هم یک اقلیت مذهبی است، از این قاعده مستثنا نیست.
رژیم بی‌کفایتی خود در پاسخگویی به نیازها و خواسته‌های مردم را با زندان و شکنجه و اعدام آنان عجین کرده است. زندان‌های رژیم انباشته است از افرادی که بر اثر فقر و بیکاری به قاچاق روی آورده‌اند وجمهوری اسلامی سالانه صدها تن از آنان را به به چوبه دار می‌سپرد، در حالی که سردمداران اصلی این باندهای قاچاق، یعنی وابستگان به خود رژیم از سودهای میلیونی و میلیاردی و مصونیت‌های قضایی بهره‌مندند؛ جوانان را به علت وابستگی‌های خانوادگی به اتهام “ارتباط با جریانات تروریستی” به زندان می‌اندازد و به مرگ محکوم می‌کند. “اتهامات امنیتی” هم از جمله بهانه‌های مرسوم برای دستگیری دیگراندیشان مذهبی است.
در شرایطی که هر صدای آزادی‌خواهانه در سراسر ایران وحشیانه سرکوب می‌شود، در شرایطی که انتظار به ثمر نمی‌نشنید و اعتراض در گلو خفه می‌شود، جای تعجبی ندارد که برخی از جوانان فقرزده، تحقیر شده و ناامید، مناطق محرومی همچون استان سیستان و بلوچستان که از شرایط زندگی خود و مردمانشان به تنگ آمده‌اند و هیچ مفرّ دیگری نمی‌یابند، بر اثر ناآگاهی جذب جریانات ارتجاعی اسلام‌گرای مخالف رژیم شوند.
هم‌مرزی ایران با افغانستان و پاکستان، یعنی دو کشوری که محل استقرار جریانات اسلام‌گرای ارتجاعی هستند، نیز عاملی‌ست دیگر در بقای این جریانات.
و این عوامل، آن خاک حاصلخیز رشد و گسترش نفوذ این جریانات ارتجاعی هستند.
در خبرها آمده است جمهوری اسلامی، مأموریت مرزبانی و تأمین امنیت مرزی ۳۰۰ کیلومتر از منطقه سراوان را به قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه پاسداران واگذار کرده است. اما مرز این استان با کشورهای پاکستان و افغانستان به درازای ۱۱۰۰ کیلومتر آن هم در منطقه‌ای عمدتا بیابانی و کوهستانی است.
با توجه به این منطقه جغرافیایی، بسیار بعید است که سپاه پاسداران که اکثر نیروهایش نیز غیر بومی هستند، بتواند “مأموریت مرزبانی” خود را به انجام برساند و مانع تردد مرتجعین اسلام‌گرا گردد. سردمداران رژیم و سپاه نیز مسلما به خوبی به این مسئله واقفند. پس چرا چنین مأموریتی به سپاه واگذار می‌شود؟ پاسخ روشن است. گسیل پاسداران جمهوری اسلامی نه برای “مرزبانی” بلکه پوشش دیگریست برای سرکوب بیش‌تر مردم. اقدامات تروریستی این جریانات اسلام‌گرا تاکنون نه تنها نتیجه‌ای به نفع مردم نداشته است، بلکه هر بار بهانه‌ای به دست جمهوری اسلامی داده است تا بر جو ارعاب و شدت دستگیری‌ها و اعدام‌ها بیافزاید. اما پس از ۳۵ سال رژیم بایستی دریافته باشد “آن که باد می‌کارد، توفان درو می‌کند”. نتیجه‌ی استثمار و سودجویی، نتیجه‌ی چپاول و تبعیض، نتیجه‌ی سرکوب نیروهای آزادی‌خواه و پیشرو چیزی نیست جز رشد جریانات ارتجاعی اسلام‌گرای رقیب هم‌گوهر رژیم.
این تشدید سیاست‌های پلیسی و امنیتی نیست که امنیت واقعی مرزهای کشورها را تأمین می‌کند، بلکه رفع نیازهای مردم استان‌های مرزی، رفاه و رضایت کارگران و زحمتکشان مرزنشین، ضامن واقعی امنیت مرزی هر کشور است. رفاه و رضایتی که سد راه ورود دشمنان مردم به داخل کشور شده، اما از کارگران و زحمتکشان کشورهای هم‌جوار با آغوشی باز استقبال می‌کند و آنان را در سازندگی و پیشرفت، در ثروت و رفاه جامعه شریک و یار خود می‌کند.
کارگران و زحمتکشان سیستانی و بلوچستانی تنها زمانی به خواست‌های خود دست می‌یابند که آگاهانه همدوش کارگران و زحمتکشان، همدوش کمونیست‌ها و نیروهای مترقی سراسر کشور دشمن اصلی خود یعنی جمهوری اسلامی و نظام سرمایه‌داری را براندازند تا دست به دست هم جامعه‌ای عاری از فقر و بیکاری، عاری از تبعیض و محرومیت برپا کنند.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۶۶ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.