بهرغم تمامی نتایج مخرب و هزینههایی که سیاست خارجی جمهوری اسلامی و تنشآفرینیهای آن در منطقه برای کارگران و زحمتکشان بهبار آورده است، خامنهای در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران در روز چهارشنبه ۱۰ مهر، بدون اشاره به هزینههای این سیاست که بر دوش کارگران و زحمتکشان قرار گرفته، بر ادامه این سیاستها تاکید کرد. وی با تمجید از سپاه پاسداران و بیان اینکه “من صددرصد از سپاه راضی هستم”، حتا خواستار گسترش فعالیتهای سپاه و نقش آن شد.
وی با بیان اینکه سپاه باید “برای مواجهه با حوادث بزرگ آمادگی خود را حفظ کند” و اینکه “نباید نگاه وسیع و فرامرزی به جغرافیای مقاومت را از دست داد”، گفت: “نباید قناعت کنیم به منطقه خودمان و با انتخاب یک چهاردیواری، کاری به تهدیدهای پشت مرزها نداشته باشیم. نگاه وسیع فرامرزی که مسئولیتش با سپاه است، عمق راهبردی کشور است و گاهی از واجبترین واجبات هم لازمتر میشود، اما برخی متوجه این مساله نیستند”.
اگرچه مقامات جمهوری اسلامی، بویژه از زبان برخی مقامات سپاه و روحانیون، بارها بر سیاست خارجی مداخلهجویانه و برتریطلبانه جمهوری اسلامی تاکید کرده بودند، اما سخنان اخیر خامنهای بویژه با توجه به مخالفتهایی که روزانه با سیاست خارجی جمهوری اسلامی در میان کارگران و زحمتکشان در حال گسترش است، اهمیت ویژهای مییابد.
تلاش برای تبدیل شدن به قدرت برتر نظامی منطقه خاورمیانه از همان ابتدا رویای مقامات جمهوری اسلامی بود که از درون انقلابی شکست خورده بر مسند قدرت تکیه زده بودند و یکی از نتایج فاجعهبار تاریخی این “رویا” برای زنان و مردان کارگر و زحمتکش ایران، جنگ هشت ساله با عراق بود.
اینکه خامنهای درباره اهمیت این سیاست میگوید: “گاهی از واجبترین واجبات هم لازمتر میشود”، نه فقط بیانگر تداوم این سیاست، بلکه بیانگر اهمیت ویژهایست که این سیاست در شرایط کنونی هم از نظر خارجی و هم از نظر داخلی پیدا کرده است. سیاستی که از یکسو مقابله با آن برای کارگران و زحمتکشان اهمیت روزافزونی پیدا کرده است و از سوی دیگر بیانگر گسترش نقش دستگاههایی در حکومت است که میبایست این سیاست را به پیش برانند.
ابتدا بر این سخنان خامنهای کمی مکث کنیم. فراموش نکنیم که ما با یک دولت دینی سروکار داریم که برایش اجرای قوانین شرع اسلام اهمیت خاصی دارد، واجباتی همچون نماز و غیره. حال در این دولت دینی به گفتهی مستبد جنایتکاری که تمامی قدرت در دستهای او متمرکز شده، “عمق راهبردی کشور” یعنی دخالت در امور کشورهای دیگر و برتری نظامی منطقهای از همه واجبات در این دولت دینی “واجبتر” است. به زبان دیگر اگر برای اجرای این سیاست قرار است مردم در فقر باشند مهم نیست و اهمیتی ندارد، اگر مردم به این سیاست اعتراض کردند، باید آنها را به عنوان یک مانع از سر راه برداشت و غیره، چرا که امروز “واجبترین واجبات” است.
این که چرا این سیاست برای جمهوری اسلامی از نقطهنظر مسائل داخلی اهمیت دارد کاملا روشن است. کارگران و زحمتکشان نه تنها توهمی به هیچ جناحی از حکومت ندارند، بلکه به شدت از آنها متنفر بوده و مترصد شرایطی هستند که جمهوری اسلامی را سرنگون کنند تا انتقام تمامی این سالها و رنجها را از آنها بگیرند. بنابراین رژیمی که مردم آن کشور برایاش به تهدیدی تبدیل شدهاند، برای حفظ قدرت، به اولین ابزاری که به آن متوسل میشود قوای سرکوب دولتی است یعنی دستگاه نظامی و قضایی، از سپاه و نیروی انتظامی و اطلاعاتی گرفته تا زندانها و قوه قضاییه. اما برای تقویت و گسترش دستگاههای سرکوب و توجیه سرکوب اعتراضات و نارضایتی کارگران و زحمتکشان، جمهوری اسلامی به یک “دشمن” فرضی نیز نیاز دارد تا بتواند به تبلیغات گمراهکننده خود ادامه داده و بدینترتیب حداقل از ریزش نیروها جلوگیری کند، آنهم حکومتی که مزدورانی در سایر کشورها (بویژه کشورهای منطقه) دارد. او به یک ایدئولوژی برای حفظ و سازماندهی این جنایتکاران و گاه ناآگاه نیاز دارد (ناآگاه در کشورهای دیگر وگرنه در ایران برای همه مردم این مساله آشکار است و در ایران جمهوری اسلامی فقط مزدور دارد) و این ایدئولوژی همان “پرچم اسلام و برافراشتن این پرچم” است که امروز دشمنانی همچون “آمریکا، اسراییل و سران خودفروخته کشورهای عربی” دارد.
تنها با نگاهی به آنچه که در سالهای اخیر گذشت رابطه منطقی گسترش این سیاست با گسترش اعتراضات تودهای علیه حکومت اسلامی را میتوان دید. زمانی اصلاحطلبان نقش مهمی در بقای حکومت داشتند، اما وقتی که اصلاحطلبان در اثر گسترش مبارزات تودهها و بالا رفتن آگاهی آنها در جریان عمل، نقش خود را از دست دادند و شعار “اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا” بر لبان تودهها جاری و به بخشی از آگاهی سیاسی عموم تودهها تبدیل شد، نقش دستگاههای سرکوب پررنگتر و سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز تهاجمیتر شد.
وقتی حکومتی نتواند خواستهای تودههای جان به لب رسیده را برآورده سازد و در گرداب بحران عمیق اقتصادی گرفتار باشد، به انواع ابزارها متوسل میشود تا با بحران سیاسی که جامعه را فراگرفته مقابله کند. افزایش تعداد زندانیان سیاسی، برخوردهای خشنتر با اعتراضات کارگری، معلمان، زنان و غیره، صدور احکام سنگین علیه زندانیان سیاسی، و نیز افزایش تنش در سیاست خارجی مواردی اتفاقی نیستند. برعکس این مساله دقیقا با سطح مبارزات و آگاهی کارگران و زحمتکشان و تشدید بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ارتباطی جدائی ناپذیر دارد. از یک سو نیروهای بالنده جامعه که خواهان تغییر هستند و جامعه را با اعتراضات خود وارد یک دوران انقلابی کردهاند در برابر حاکمیتی که سدی در برابر تحولات جامعه است و از سوی دیگر مقاومت هر چه بیشتر ارتجاعی که مانع این تغییرات است و با هدف ممانعت از این تغییرات.
این مساله را در تلاش بیشتر حاکمیت برای اجرای قوانین ارتجاعی اسلامی به ضرب و زور و محدودیتهایی که این قوانین به همراه میآورند میتوان دید. تغییر محتوای کتابهای درسی علوم انسانی دانشگاهی و در واقع تبدیل آن به علوم اسلامی یک مورد است. “ابلاغ سیاستهای کلی نظام قانونگذاری” که خامنهای ۶ مهر صادر کرد نیز یک نمونه دیگر است. در این به اصطلاح ابلاغیه جدا از اینکه آمده “شرع” باید مبنای قانونگذاری باشد، بر محدود شدن هر چه بیشتر نقش ارگانهای به اصطلاح انتخابی مثل مجلس اسلامی در تصمیمگیریها در برابر ارگانهایی که مستقیما توسط خامنهای منصوب میشوند تاکید شده است. تمرکز بیش از پیش قدرت در راس دستگاه حاکم یکی از ملزومات شرایط کنونی برای حاکمیت است که تغییرات کنونی (برای نمونه در قوه قضاییه و سپاه) از جمله مقدمات این مساله هستند که در آینده شتاب بیشتری خواهند یافت.
اما تاکید بر سیاست خارجی تهاجمی و تجاوزکارانه جمهوری اسلامی، در منطقه خاورمیانه نیز چیزی جز افزایش تنش در منطقه به بار نیاورده و نخواهد آورد. واقعیت این است که جمهوری اسلامی اگرچه در عرصه داخلی و در حل بحران اقتصادی ناتوان بوده است، اما از نظر نظامی (با دستبردن به جیب کارگران و زحمتکشان) پیشرفتهای زیادی داشته و توانسته در کشورهای منطقه از جمله لبنان، سوریه، عراق، بحرین، یمن و حتا فلسطین مزدوران شبه نظامی خود را سازماندهی و مجهز کند. این مساله جمهوری اسلامی را به یک قدرت نظامی برتر در منطقه تبدیل کرده است که کشورهایی چون عربستان قادر به مقابله با آن نیستند. در گذشته دولت عراق به عنوان یک قدرت منطقهای در برابر جمهوری اسلامی قرار داشت و جنگ هشتساله نیز بر همین مبنا شکل گرفت. اما پس از حمله آمریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین، این شرایط برای جمهوری اسلامی فراهم شد تا موقعیت خود را در منطقه بهبود بخشد و به یک قدرت برتر منطقهای تبدیل گردد. به بیان دیگر جمهوری اسلامی برنده بزرگ حمله آمریکا به عراق بود.
این برهم خوردن توازن قوا در منطقه به نفع جمهوری اسلامی، چیزی نیست که از طرف کشورهای عربی همچون عربستان سعودی قابل قبول باشد. این مساله همینطور از سوی کشورهای امپریالیستی نیز قابل قبول نیست. نه فقط آمریکا که حتا روسیه و چین نیز خواستار دست بالای جمهوری اسلامی در منطقه نیستند. این مساله چیزی نیست که قابل دوام باشد. اگر در دورهای این سیاست توانست به حیات خود ادامه دهد و حتا به کشورهای منطقه گسترش یابد، اما امروز دوران آن بسر آمده و توازن قوا بین دولتهای عربی و جمهوری اسلامی باید برقرار شود. این وضعیت همچنین بیش از هر دولت دیگر برای دولت اسرائیل قابل قبول نیست. از همینروست که ما شاهد تشدید تنشهای منطقهای هستیم که بالاخره در جایی باید یک تحول اساسی در آن رخ بدهد. تحولی با جنگ یا بدون جنگ.
دولت آمریکا در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما بر آن بود که ازطریق توافق با دولت ایران بر سر مساله هستهای میتواند راه را برای توافق در مورد سایر مسائل باز کند. اما توافق بر سر مسائل هستهای نه تنها منجر به سایر توافقات نشد، بلکه به دلیل تهاجمیتر شدن سیاست خارجی جمهوری اسلامی به تشدید تنش منجر شد. برای همین است که “برجام” مرده است. “برجام” هستهای بدون “برجام”های دیگر نمیتوانست به بقا ادامه دهد و بیهوده نیست که خامنهای در سخنان دهم مهرماه خود قاطعانه میگوید که نباید به دولتهای اروپایی امید بست.
حال با توجه به این ارزیابی چه چیزی در انتظار مردم ایران است؟!
واقعیت این است که سخنان خامنهای در روز دهم مهر نشان میدهد که جمهوری اسلامی نه تنها به سیاستهای منطقهای خود ادامه میدهد، بلکه حتا آن را تشدید نیز خواهد کرد. حتا در رابطه با “برجام” نیز بهرغم تهدید سه دولت اروپایی حاضر در برجام برای فعال کردن “مکانیسم ماشه” در صورت ادامه کاهش تعهدات هستهای جمهوری اسلامی در “برجام”، خامنهای بر ادامه کاهش تعهدات هستهای دولت در برجام تاکید کرد که نتیجهای جز افزایش شکاف بین جمهوری اسلامی و دولتهای اروپایی از سویی و نزدیک شدن این دولتها به دولت آمریکا نخواهد داشت.
سخنان روزهای اخیر فرماندهان سپاه نیز در واقع امتداد سخنان خامنهای در رابطه با سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی است. این وضعیت خطرات بسیاری برای کارگران و زحمتکشان ایران دارد. هم اکنون نیز کارگران و زحمتکشان ایران بار سنگین این سیاستهای تجاوزکارانه را در زندگی خود لمس میکنند. پولهایی که میبایست صرف زندگی بهتر برای کارگران و زحمتکشان شود، صرف هزینههای نظامی میشود و هر قدر که این سیاست ادامه یابد، هزینه دستگاههایی که وظیفه پیشبرد این سیاست را دارند یعنی دستگاههای نظامی، نیروهای شبه نظامی منطقه و دستگاههای مذهبی بیشتر میشود. این مساله میتواند حتا بسیار وخیمتر از آنچه که امروز هست نیز بشود.
جمهوری اسلامی نشان داده است که برنامهای برای کاهش فشار اقتصادی و معیشتی بر تودهها ندارد. وقتی خامنهای در همین سخنان خود از رشد اقتصادی کشور در شش ماهه اول سال سخن میگوید و اینکه مشکلات اقتصادی قابل حل هستند، مشکلاتی که بهرغم وعدههایی که هر سال و هر بار داده میشود مدام بیشتر و بیشتر میشوند، مشخص است که جمهوری اسلامی نه فقط راه حلی برای برون رفت از بحران عمیق اقتصادی ندارد، بلکه جز دروغ و ریاکاری پاسخی به خواستهای برحق کارگران و زحمتکشان نداده و نخواهد داد.
بنابراین تنها یک راه برای کارگران و زحمتکشان ایران باقیست. برای پایان دادن به سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی است. برای پایان دادن به شرایط کنونی، برای پایان دادن به خطراتی که میتواند زندگی کارگران و زحمتکشان را بیش از پیش تهدید کند، خطراتی همچون جنگ، باید کارگران و زحمتکشان سرنوشت خود را با برپایی حکومت شورایی خود بدست گیرند.
نظرات شما