در حالی که بیشتر از ۴۵ روز به برگزاری یازدهمین دوره “انتخابات” ریاست جمهوری در ۲۴ خرداد ۹۲ باقی نمانده است، اختلاف و کشمکش در میان مرتجعین و دو باند اصلی حکومتی یعنی باند خامنهای و دار و دسته احمدینژاد، بیش از پیش تشدید گشته و چگونگی برگزاری این مراسم نمایشی و جایگزینی احمدینژاد، به یکی از معضلات بزرگ رژیم تبدیل شده است. بهویژه آنکه احمدینژاد در ماههای پایانی دورۀ ریاست جمهوریاش، تبلیغات گستردهای را علیه جناح مقابل آغاز کرده و سعی داشته است با حمله مستقیم به عناصر وابسته به این باند، رئیس آن یعنی خامنهای را نیز از پهلو مورد حمله قرار دهد تا با بیاعتبار ساختن این جناح، برای جناح خویش اعتبار سازی کند.
احمدینژاد این را خوب میداند که پایان دوره ریاست جمهوریاش، پایان برخورداری از تمام امتیازات، اختیارات و منابع مالیست که در جایگاه رئیس جمهور در اختیار وی قرار دارد. امتیازات و منابع سرشار مالی خارج از کنترل، که وی با دستاندازی بر آن و تقسیم آن میان نزدیکان و “حلقه معتمدین” خود، در عین حال هر طور خواسته است آن را هزینه کرده و با استفاده از آن توانسته است به انواع مانورهای عوامفریبانه نیزدست بزند. بنابراین پایان دورۀ ریاست جمهوری وی،محرومیت ازاین منابع و اختیارات و آغاز رو شدن کامل دست این حلقه و نزدیکان احمدینژاد است که اکنون “خط قرمز” رئیس جمهور است. اما ماجرا فقط به این خلاصه نمیشود، احمدینژاد در عین حال این را نیز میداند که خامنهای و جناح وی، مادام که او هنوز رئیس جمهور است، با او مدارا خواهند کرد اما به محض پایان این دوره، و اگر کسی از حلقه نزدیکان وی به ریاست جمهوری نرسد، او باید منتظر عواقب سخت اقدامات خود پس از علنی شدن اختلافاتاش با خامنهای و منتظر یک تصفیه جدی افراد این جناح در تمام سطوح بالای حکومتی باشد. این تصفیه ولو آنکه خونین هم نباشد، اما دست باند احمدینژاد را از همه جا کوتاه خواهد کرد و به احتمال قریب به یقین، شماری از آنها را نیز به جمع اصلاحطلبانی که پیش از این از حکومت رانده و به اوین اعزام شدهاند، ملحق خواهد ساخت. نگرانی احمدینژاد از “مهندسی انتخابات” توسط سپاه و حذف طرفداران وی نیز از همین جاست و سخنان اخیر احمدینژاد در جریان سفرش به خوزستان و اصفهان را نیز اساساً باید در همین راستا ارزیابی نمود. احمدینژاد بدون توجه و علیرغم هشدارها و گاه تهدیدهای عناصر وابسته به جناح مقابل، پیوسته علیه دار و دسته خامنهای به اصطلاح افشاگری میکند و عوام فریبانه چنین وانمود میسازد که گویا او طرفدار رفاه و خوشبختی و خوشحالی مردم است اما جناح مقابل مانع میشود که او مردم را خوشبخت و سعاتمند سازد. هر چقدرپایان دوره ریاست جمهوری احمدینژاد نزدیکتر میشود، موج حملات وی علیه جناح رقیباش نیز تندتر و در همان حال لفاظیهای وی در مورد “ملت” و “مردم” که وی خود را خاک پای آن میداند نیز شدیدتر و غلیظ تر میشود.اوبراین تلاش است که دردعوای خود برسرِقدرت، از”ملت” و مردمی که از رژیم ارتجاعی و سرکوبگرحاکم و همه سران و جناحهای ریز و درشتش متنفرند، از”ملت” و مردمی که درپرتو اجرای سیاستهای اقتصادی دوران زمامداری وی به قعر فقر و فلاکت و بدبختی سوق داده شده اند، تکیه گاهی بسازد و ازآن به عنوان یک حربهی تهدید دربرابر جناح دیگر حکومتی استفاده نماید. روشن است که هدف اصلی این عوام فریب و شارلاتان کمنظیر تاریخ ایران، که مردم و ملت را ورد زبان خود ساخته است، چیزی جز تبلیغ و فریبکاری برای آنکه بتواند تضمینی برای منافع و آینده خود و نزدیکاناش در این سفرها رقم زند نیست. وی در همان حال که برای تأمین منافع و تضمین آینده سیاسی خود و نزدیکاناش مُدام تبلیغ و از جیب مردم هزینه میکند، در عین حال هربار با طرح مباحثی که رقبایش نسبت به آن حساساند، موجی از مخالفت و اظهار نظر این دسته را بر میانگیزد و هنوز مبحث پیشین پایان نیافته، موضوع دیگری را مطرح میکند. یک روز با طرح شعار “زنده باد بهار” و روز دیگر با طرح این موضوع که پرونده فساد مالی آنها را افشاء میکند، موجی ازمخالفت رقبای خود رابرمی انگیزاند وهمه آن هارا مشغول میکند و سرِ کار میگذارد. آنگاه بر موجی که خود آفریده و خیل رقیبانش بر آن دامن زدهاند، سوار میشود و در این موج سواری، اهداف و مواضع خود را به پیش میبرد ولو آنکه اختلافات و کشمکشهای موجود در درون هیأت حاکمه را نیز بیش از پیش تشدید میکند.
وقتی که احمدینژاد در یک سخنرانی عمومی در یکی از شهرهای خوزستان در تاریخ دوم اردیبهشت گفت “پیغام دادهاند که اگر رویت را زیاد کنی پدرت را در میآوریم” او در واقع نشان داد که رقبا، تمام حرکات وی را زیر نظر دارند. اما احمدینژاد در این جا نیز محیلانه و عوامفریبانه بازهم سعی کرد خود را به “ملت ” و “مردم” بهچسباند و به رقبای خود چنین پاسخ داد “این ملت در برابر بزرگترین مستکبران ایستاد و بر دهان آنها زد، شما که عددی نیستید”. احمدینژاد به این هم اکتفا نکرد بلکه تهدید رقبا را با تهدیدات متقابلی پاسخ داد و گفت “اگر هر گوشهای از پروندهاتان آشکار شود جائی در بین ملت نخواهید داشت”!
رئیس جمهور، فردای همان روزی که این سخنان را بر زبان راند، با تهدیدات آشکاری از سوی حسین فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح روبرو گردید. فیروز آبادی سخنان احمدینژاد را “غیر قابل قبول” و موجب” تشویش اذهان عمومی” خواند و از وی خواست به این “گفتمان” پایان دهد. قابل ذکراست که چندروز قبل از آن وزارت اطلاعات نیز مدیران مسئول روزنامهها و مطبوعات سراسری را احضار و آنها را تهدید میکند که مراقب مواضع و تحلیلهای خود باشند و به آنها گوشزد میشود که خط قرمز تحلیلها و مواضع در مورد انتخابات، باید اظهارات رهبری باشد و با هرگونه تخطی از آن، بهشدت برخورد خواهد شد. مسئولین وزارت اطلاعات تلویحاً به احضار شدگان میفهمانند که انتخابات ریاست جمهوری را خود سپاه برگزار خواهد کرد. بدیهی است که این تحرکات و “مهندسی انتخابات” توسط سپاه، احمدینژاد را که خود او نیز محصول انتخابات مهندسی شده سپاه و فرماندۀ اصلی آن خامنهای است، نگران ساخته است. وی در واکنش به این موضوع گفت “برخی برای انتخابات نقشه کشیدهاند، در حالی که به آنها میگویم شما نقشه بکشید، کار این ملت هم نقش بر آب کردن نقشههای شماست”.
احمدینژاد و تیم همراه وی که در مراسمها و سخنرانیهای عمومی به تبلیغات غیر مستقیم انتخاباتی بسنده کرده بودند، در اصفهان یک جلسه و مراسمی را نیز تحت عنوان “حماسه ظهور” راه انداختند که یک مراسم تبلیغاتی انتخاباتی به سود اسفندیار رحیم مشائی بود. در این همایش که طبق گزارش خبرنگار مهر، سی درصد شرکت کنندگانش را زنان تشکیل میدادند و اغلب حاضرین زیر ۲۵ سال سن داشتند و بالغ بر هزار نفر در آن شرکت کرده بودند، احمدینژاد باز هم تهدید کرد پرونده فساد اقتصادی افراد وابسته به جناح مقابل را افشا خواهد کرد و بی آنکه از فرد معینی نام ببرد، اعلام کرد که یکی از آنها با “زد و بندهائی” که دیگر “عادی” شده است، ده یازده میلیارد را بالا کشیده و پس از چند سال هنوز هم پس نداده است! در این همایش انتخاباتی شعارهائی مانند “احمدی، مشائی دو یار ولائی”، “احمدی زنده باد مشائی پاینده باد” و “مشائی پاینده، رئیس جمهور آینده” نیز سر داده شد. افزون بر همه اینها، فردی از میان جمعیت خواست دست احمدینژاد را ببوسد که رئیس جمهور وی را مورد “تفقد” قرار داد. یک سایت وابسته به دولت همچنین اضافه کرد که در پایان مراسم نیز تعدادی از بسیجیان نزد رئیس جمهور رفتند و از وی خواستند “چفیه” شان را “تبرک” کند!
انصافاً باید گفت که عوامفریبان و شارلاتانهائی امثال خمینی،خامنه ای وانگل های دیگری نظیراینها را، شارلاتانها و عوامفریبان و خرافهپرستانی از همین قماش احمدینژاد زیبنده است که نه فقط در حماقت وترویج خرافه پرستی، بلکه در کلاهبرداری نیز میتواند با آنها برابری کند.
احمدینژاد اما در حین انجام تبلیغات وعوامفریبی هائی از این دست، لفاظی مکرردرمورد مردم و درعین حال راه اندازی چنین مراسم هائی به سود دارودسته خود و از جیب مردم، یعنی عین کاری که جناح مقابل هم انجام میدهد اما از عملِ به قانون انتخابات دست پخت جناح خامنهای طفره روی پیشه کرد. پیش از این، مجری برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، قانوناً وزارت کشور یا دولت بود. اما جناح خامنهای قانون انتخابات را تغییر داد. مطابق این قانون و تغییرات آن که در واقع متضمن محدود کردن اختیارات دولت است و در همان مقطعِ تصویب، مورد مخالفت احمدینژاد و باند وی قرار گرفت، انتخابات ریاست جمهوری باید زیر نظر یک هیأت اجرائی مرکزی برگزار شود که این هیأت متشکل است از وزیر کشور، یکی از اعضای مجلس، دادستان کل کشور، وزیر اطلاعات و هفت نفر از شخصیتهای دینی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به عنوان “معتمدین” مردمی! شایان ذکر است که برطبق این قانون، نتیجۀ شمارش آراء ریاست جمهوری پس از تأیید این هیأت، از سوی وزیر کشور اعلام میشود. این هیأت بایستی پنج ماه قبل از موعد انتخابات یعنی در اسفند ۹۱ توسط دولت تشکیل میشد که دولت تا مدتها از تشکیل آن سر باز زد! حسین مظفر معاون نظارتی رئیس مجلس در چهارم اردیبهشت ماه پیرامون تأخیر دولت درتشکیل این هیأت چنین گفت “متأسفانه قانون انتخابات توسط وزارت کشور تا کنون اجرا نشده و در این خصوص خبرهای خوبی به ما نرسیده است”. وی هشدارگونه خطاب به دولت گفت “دولت وارد بازی خطرناکی شده و این رفتار زمینه ساز ایجاد فتنه قبل از برگزاری انتخابات است”.
تأخیر دولت در تشکیل این هیأت و اجرای قانون انتخابات، به این شائبه دامن زد که احمدینژاد به قصد عقب انداختن انتخابات از تشکیل چنین هیأتی خودداری ورزیده است. بدیهی است که هر چقدر انتخابات ریاست جمهوری بیشتر به تعویق بیافتد، دوره ریاست جمهوری احمدینژاد هم طولانیتر میشود و او میتواند از این فرصت نیز به سود خود و دار و دستهاش و به سود آینده خود از آن بهره برداری کند. ظاهراً در پی قوت گرفتن همین شائبه بود که خامنهای برای آنکه راه را بر این ترفند احمدینژاد بسته باشد، روز هفتم اردیبهشت ماه تأکید کرد انتخابات ریاست جمهوری در موعد مقرر برگزار خواهد شد!
ترجیح خامنهای اتمام بی سر و صدای دوران ریاست جمهوری احمدینژاد و مدارا با وی تا پایان این دوره بوده است. مدارای خامنهای سوای عوامل دیگر، بی ارتباط با اطلاعات احمدینژاد از نقش و عملکرد خامنهای و فساد مالی و اقتصادی همدستان و نزدیکان وی به ویژه مجتبی خامنهای نیست. همین موضوع، موقعیت و امکان ویژهای به احمدینژاد داده است تا در پیشبرد مواضع خود بی پروا عمل کند. با این همه احمدینژاد که پیوسته تهدید به افشاگری کرده است اما حرف مشخصی نمیزند. خامنهای نیز گرچه از پرونده طرف مقابل و نزدیکان او به طور کامل مطلع است، اما از ترس بدتر شدن اوضاع نمیخواهد جنجال تازهای به پا شود و ترجیح میدهد این دوره کوتاه باقیمانده نیز تا حد امکان به آرامی طی شود. خامنهای – و نیز احمدینژاد- مثل کسی است که در درون یک خانه شیشهای ایستاده باشد و جرأت نمیکند به سمت طرف مقابل خود سنگ پرتاب کند!
اما احمدینژاد نیز این موضوع را میداند که مهلت مدارا درست در فردای پایان دوره ریاست جمهوریاش به پایان می رسد و آنوقت او باید در انتظار یک هجوم همه جانبه از طرف جناح مقابل باشد. از این رو تمام تلاش احمدینژاد پس از رو شدن اختلافاتش با خامنهای، این بوده است که تضمینی برای بعد از پایان ریاست جمهوریاش دست و پا کند.
این تضمین اما فقط زمانی میتواند تأمین و فراهم گردد که ریاست جمهوری وی، با رئیس جمهور شدن فردی از جناح او تداوم یابد. چنین است که در این راه بی مهاباست و به هر وسیلهای چنگ میاندازد. جناح خامنهای گرچه نمیخواهد تا پایان این دوره برخورد سخت و خشنی با احمدینژاد و دار و دسته وی صورت گیرد و ملاحظات و مصلحتهائی او را از این برخورد بر حذر میدارد، اما او حاضر نیست و به هیچوجه حاضر نخواهد شد برای ریاست جمهوری، به فردی از جناح احمدینژاد رضایت دهد. لذا به هر شکل ممکن ولو همانگونه که چهار سال پیش نام احمدینژاد را از صندوق رأی بیرون آورد، این بار نیز نام فرد مورد نظر خویش را از صندوق رأی بیرون خواهد آورد.
بعید مینماید شانس و اقبالی برای احمدینژاد باقی مانده باشد. احمدینژاد راه دیگری جز فرار به جلو ندارد. آنگونه که خامنهای گفت، قرار است امسال سال “حماسه سیاسی” باشد و چنین به نظر میرسد که یکسره کردن تکلیف احمدینژاد و جاروب کردن باند وی، بخشی از همین “حماسه سیاسی” ست!
نظرات شما