بی سوادی در ایران

یادداشت سیاسی- یک مشکل بزرگ که گریبان جامعه ی ایران را با سیطره ی حکومت اسلامی در سه دهه ی گذشته گرفته است عدم وجود آمار صحیح و اعتمادپذیر در رابطه با مسائل و معضلات مختلف جامعه است. تا زمانی که چنین امکانی فراهم نشود طبعاً مقابله و مبارزه با یک مسئله ی اجتماعی نیز به سختی ممکن می شود یا اصلاً دست یافتنی نیست. مسئولان و مقامات جمهوری اسلامی متهم اند که نه فقط تلاشی برای به دست آوردن آمار صحیح نمی کنند، بلکه برای نپذیرفتن شکست و هزیمت شان در زمینه های مختلف، آمار موجود را دست کاری می کنند و ارقام صحیح را به افکار عمومی ارائه نمی دهند. وقتی که آن ها چنین کاری را در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری که خودمضحکه ای بی شرمانه است در ابعاد چندین میلیونی می کنند، در موارد دیگر همین کار را به راحتی نوشیدن یک لیوان آب انجام می دهند!

معاون وزیر آموزش و پرورش که همچنین رئیس نهضت سوادآموزی ست در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی مطبوعات و خبرگزاری ها شرکت کرد. او روز ۱٢ آبان ۱۳٩۱ با حضور در غرفه های خبرگزاری های گوناگون گفت که بی سوادان ایران ٨ / ۶ % جمعیت ایران را تشکیل می دهند که برابر است با ۹ میلیون و ٧١٩ هزار نفر در گروه سنی بالای شش سال. علی باقرزاده سپس به جای این که اندکی توضیح دهد که چرا پس از سه دهه ای که از استقرار جمهوری اسلامی می گذرد و در حالی که خمینی در ادامه ی اقدامات مردم فریبانه ی جمهوری اسلامی در ابتدای استقرارش، یعنی در دی ماه ۱۳۵٨ فرمان ایجاد نهضت سوادآموزی را صادر کرد، هنوز این تعداد بی سواد وجود دارد، اقدام به آسمان و ریسمان بافی کرد و گفت که ۳ % ده ساله تا نوزده ساله ها به علت معلولیت ذهنی از تحصیل محروم شده اند و به همین خاطر در سرشماری افراد بی سواد ثبت گشته اند. بعید است باقرزاده به عنوان معاون وزیر آموزش و پرورش نداند که متأسفانه معلولان ذهنی در تمام کشورها وجود دارند و این دلیل بر آن نمی شود که با روش های خاص خواندن و نوشتن فرانگیرند. در کشورهایی مانند فنلاند، کوبا، روسیه و غیره که بر اساس داده های بین المللی بیسوادی وجود ندارد معلولان ذهنی و غیره زندگی می کنند اما سواد هم می آموزند. در ثانی همین جا معلوم نشد که چرا وقتی از معلولان ذهنی سخن می رود، طبقه بندی سنی از شش سال به ده سال ارتقاء می یابد و تکلیف بقیه شش ساله تا ده ساله ها که به قول او معلول ذهنی هستند چه می شود؟ به همین خاطر بهانه های دیگر باقرزاده برای توجیه این همه بی سواد در ایران به هیچ وجه پذیرفتنی نیست. او با افتخار می گوید که نسبت بی سوادان شهر و روستا کاهش یافته یا نسبت بی سوادی زنان به مردان نیز کم شده است. اینها نیز جای هیچ گونه افتخاری ندارد چرا که در تمام کشورهای جهان مانند ایران شهر و روستا وجود دارد و زن و مرد هم همینطور، لذا در کشورهایی که بی سوادی ریشه کن شده است تفاوتی این چنینی وجود ندارد.

رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در بخشی دیگر از سخنانش به این نکته اشاره کرد که در استان های سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی، کردستان، خراسان شمالی و کرمان بیش ترین آمار بی سوادی وجود دارد. نامبرده چند لحظه بعد خوزستان را هم به این استان ها اضافه می کند و ادعا می نماید که اگر در این استان ها زنان بی سواد بیش از مردان هستند دلیلی به جز قومیت و تفکرات قبیله ای آنان وجود ندارد! اما همه ی این ها چیزی به جز توجیه تراشی بی پایه و اساس برای یک شکست بزرگ جمهوری اسلامی در زمینه ی سواد آموزی نیست. پیش از هر چیز باید گفت که معاون وزیر در مورد آمار بی سوادان دروغ می گوید چرا که بر اساس آمارهای معتبرتر از ارقام جمهوری اسلامی، تا ۳٠ % جمعیت بالای شش سال ایران بی سواد هستند و ایران در این زمینه حتا بعد از برخی کشورهای منطقه همچون قطر، بحرین یا ترکیه قرار دارد. واقعیت این است که علی رغم فرمان های خمینی و دیگر اقدامات جمهوری اسلامی از قبیل تشکیل نضهت سوادآموزی، این رژیم بهای لازم را به این موضوع نداد و ترجیح داد به جای اختصاص بودجه و نیروی انسانی لازم و کافی برای ریشه کن کردن این معضل بزرگ، زرادخانه ی خود را برای جنگ خارجی و سرکوب داخلی مردم تجهیز کند. ضمن این که جمهوری اسلامی مانند هر رژیم سرکوب گری نمی خواهد که با یک جمعیت صددرصد باسواد روبه رو باشد که ذهن پرسشگری دارد و با کسب آگاهی در برابر آن قد علم می کند.

جمهوری اسلامی در سال های اخیر هر بار دلیل و توجیهی برای انبوه میلیونی بی سوادان تراشیده است و با بازی بر سر سن آنان، قومیت یا جنسیت بی سوادان، تلاش کرده است که به جای پذیرفتن شکست سیاست ریشه کن نمودن بی سوادی، ارقام و آمار بی پایه و اساس ارائه دهد.

سازمان های بین المللی همچون یونسکو تعاریف گوناگونی از بی سوادی ارائه کرده اند. این سازمان در سال ۱٩۵۸ میلادی یک فرد بی سواد را این گونه تعریف کرد:”یک شخص بی سواد است اگر نتواند موضوع ساده ای را که به زندگی روزمره اش مربوط است بفهمد، اما نتواند همان را بنویسد و بخواند.” بیست سال بعد همین نهاد وابسته به سازمان ملل متحد تعریف دیگری از بی سوادی کرد که همچنان پابرجاست. این تعریف که آن را عملی هم نامیده اند، چنین است:”یک شخص از لحاظ عملی بی سواد است اگر نتواند به تمام فعالیت هایی بپردازد که محتاج سواد است تا گروه یا جامعه ای که در آن زندگی می کند بتواند عمل کند. یک شخص بی سواد است اگر نتواند خواندن و نوشتن و محاسبه کردن را برای شکوفایی شخصی و جمعی اش انجام دهد.” بر اساس این تعاریف یونسکو، مرد و زن بودن، کرد و بلوچ بودن، معلول ذهنی بودن و غیره جایی در بی سوادی افراد نمی تواند داشته باشد. ضمن این که در جمهوری اسلامی میلیون ها تن از اقشار تهی دست جامعه امکان سوادآموزی را به دلایل اقتصادی ندارند و گرنه علتی وجود نداشت که بر اساس آمار رسمی دست کم سه میلیون کودک از تحصیل بازبمانند و مجبور باشند به علت فقر ترک تحصیل کنند و با انواع مشاغل کاذب یا رنج آور و نامتناسب با سن شان به کار بپردازند و کمک خرج خانواده باشند. علی باقرزاده قومیت را علت بخشی از بی سوادی در ایران اعلام می کند، این در حالی ست که جمهوری اسلامی با سیاست های ارتجاعی نژادپرستانه ده ها هزار کودک افغان یا افغان – ایرانی را از تحصیل بازداشته و آنان را اجباراً روانه ی خیابان ها نموده است.

به زودی سی و چهار سال از استقرار جمهوری اسلامی می گذرد و هنوز میلیون ها نفر بی سواد در ایران وجود دارد. جمهوری اسلامی نه خواسته و نه توانسته است بی سوادی را در ایران ریشه کن کند، برای ریشه کن نمودن بی سوادی هم باید سدی را که در برابرش قرار گرفته و رژیم حاکم است، فروپاشاند.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۳۳ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.