با شعار کار نان آزادی حکومت شورایی به استقبال بهار خواهیم رفت

دور نیست روزی که مزارع مرده‌مان را

ساقه‌های بلند گندم سرشار سازد

و دشت‌هامان را

شقایق‌های سرخ

شعر “بهار می‌رسد از راه” سروده رفیق مرضیه احمدی اسکویی

 

در آخرین روزهای سالی هستیم که در سایه مبارزات کارگران و زحمتکشان برای کار، نان، آزادی، حکومت شورایی به سالی ماندگار در تاریخ جنبش کارگری و دیگر زحمتکشان جامعه تبدیل شد و صفحاتی ماندگار در مبارزه علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و مناسبات سرمایه‌داری حاکم رقم خورد، مبارزاتی قهرمانانه که جز با فداکاری و از خودگذشتگی آن‌ها ممکن نبود. مبارزاتی که بارها از من، ما ساخت.

مبارزاتی که می‌تواند نوید بهار زندگی را با نسیم‌های نوروزی برای تمامی کارگران و زحمتکشان به ارمغان آورد، مبارزاتی که می‌تواند بهار طبیعت را به بهار زندگی پیوند زند و به همین امید سال نو را دست در دست هم آغاز خواهیم کرد.

در این سال کارگران در اقصا نقاط کشور با برافراشتن پرچم مبارزه‌ای قهرمانانه، همراه با فداکاری‌ها و از خودگذشتگی‌ها‌، علیه نظم ظالمانه حاکم بر ایران برخاستند. کارگران مجتمع نیشکر هفت‌تپه و کارگران فولاد اهواز پرچمداران پیشرو طبقه کارگر در این مبارزه و در سالی بودند که به روزهای آخر آن رسیده‌ایم.

ایده تشکیل شوراهای کنترل کارگری به همراه شعار “نان، کار، آزادی، اداره شورایی” که در شوش بر زبان کارگران هفت‌تپه جاری شد، بدلیل شرایط مشخص جامعه و آگاهی ناشی از سال‌ها مبارزه توده‌ها علیه نظم حاکم، با ‌سرعتی شگفت‌آور در جامعه راه خود را پیدا کرد و هر کجا که رفت بر دل‌ها نشست و آن را به تسخیر درآورد. از خانه تا کارخانه، در میان بازنشستگان تا معلمان، در میان دانشجویان تا زنان. سخنان اسماعیل بخشی کارگر پیشرو و نماینده کارگران هفت‌تپه که “شورا را باید زندگی کرد” بر زبان‌ها جاری شد و سرکوب و ددمنشی رژیم نتوانست مانعی بر سر راه این آگاهی توده‌ای ایجاد کند.

رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی با مدیران و حاکمان دزد و فاسد، رژیمی که سرسخت‌ترین حامی سرمایه‌داران زالوصفت است، به هر کاری دست زد. از “طراحی سوخته” تا به بند کشیدن بخشی‌ها و حبیبی‌ها، از به بندکشیدن دختران خیابان انقلاب تا سپیده قلیان‌ها. اما فریاد “شکنجه، مستند دیگر اثر ندارد” بر زبان‌ها جاری شد و تمام حیله و مکر رژیم را خنثا ساخت.

سالی که گذشت سال مبارزه بود، در هر کوی و برزن، از مبارزات کارگران تا جوانان بیکار. از محله شاهپور جدید در اصفهان تا کرج و شیراز و رشت و تهران و مشهد و اهواز و دیگر شهرها. از کارگران تا رانندگان کامیون، از معلمان تا بازنشستگان. حتا در بسیاری از شهرها دهقانان زمیندار (متوسط) نیز که در تمام این سال‌ها تنها تماشاگر شرایط حاکم بر جامعه بودند، به اعتراض درآمدند، چرا که فقر به در خانه آن‌ها رسیده بود. از رانندگانی که کارگر هستند تا رانندگانی که صاحب کامیون و تریلی هستند، دست در دست هم نهاده و چندین اعتصاب بزرگ برپا ساختند.

از کارگران راه‌آهن تا کارگران عسلویه، از اهواز تا تهران همه جا فریاد بود و اعتراض، همه جا کینه و خشم سرریز شده زنان و مردانی بود که از ظلم و ستم جان به لب آمده بودند و این را می‌شد در شعارهای‌شان دید: “عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، حقوق بازنشسته زیر عباست امروز”، “مرگ بر بیکاری”، “مرگ بر دیکتاتور”، “مرگ بر گرانی”، “کارگر، معلم، دانشجو اتحاد اتحاد”، “اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا”، “نه حاکم، نه دولت، نیستند به فکر ملت”، “کارگر می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد”، “ما کارگران فولاد علیه ظلم و بیداد می‌جنگیم می‌جنگیم” و همین کارگران فولاد بودند که به پیروی از جلیقه زردهای فرانسوی و شعاری که بر پشت جلیقه‌های زرد خود نوشته بودند، بر روی پلاکاردی نوشتند: “دولت در حال ادرار کردن روی زندگی ماست، اما رسانه می‌گوید باران است” و این‌گونه تمام نظم سرمایه‌داری از دولت تا رسانه‌های در خدمت نظم حاکم را به چالش کشیده و آگاهی خود از نظم موجود را به نمایش گذاشتند. کارگرانی که بیش از چهل روز خیابان‌های اهواز را به تسخیر خود درآورده و مارش مبارزه و مقاومت نواختند و بدین‌ترتیب به رفقای کارگرشان در دیگر نقاط کشور و نیز دیگر زحمتکشان جامعه درس پایداری آموختند. اعتصاب و تظاهرات طولانی مدت کارگران هفت‌تپه نیز که نه فقط همدلی که حتا همراهی گروه‌هایی از جامعه را به دست آورده بود، اگرچه با سرکوب وحشیانه رژیم در این مرحله شکست خورد و رژیم شورای مستقل آن‌ها را برچید، اما مبارزات و تجارب کارگران هفت‌تپه آن‌چنان دستاوردهایی برای کارگران و زحمتکشان داشت و آن‌چنان تاثیری در فضای سیاسی جامعه و آگاهی آن‌ها گذاشت که حتا رسانه‌های رژیم نیز مجبور به واکنش شدند و هر کدام ماسک طرفداری از کارگران را بر چهره کثیف خود زدند. در این میان حتا اعضای خانه کارگر که چهل سال نقش سرکوب کارگران را برعهده داشتند به ناچار گفتند “در شرایط کنونی دیگر شوراهای اسلامی در میان کارگران کارکردی ندارد”.

با سرکوب اعتصاب و دستگیری تعدادی از کارگران هفت‌تپه، دانشجویان فریاد برآوردند “فرزند کارگرانیم کنارشان می‌مانیم”. دستگیری و شکنجه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان نیز نتوانست برای حاکمان چاره‌ساز شود چرا که “آب رفته را به جوی دیگر نمی‌توان بازگرداند”، و همین شد که فریادی از جامعه برخاست و فراگیر گردید “ما همه اسماعیل بخشی هستیم” “ما هم سپیده قلیان هستیم”، و تصاویر زندانیان سیاسی، تصاویر اسماعیل بخشی‌ها و سپیده قلیان‌ها در دست‌های تظاهرکنندگان قرار گرفت و بر دیوارهای شهر نیز نقش بست.

در حالی به آخرین روزهای سال رسیدیم که هنوز صدای اعتراض به گوش می‌رسد. حتا در آخرین روزهای سال کارگرانی در اعتراض به وضعیت معیشتی و یا عدم پرداخت دستمزدهای خود در خیابان‌ها هستند. از کارگران هفت‌تپه که برای آزادی اسماعیل بخشی تجمع کردند تا بازنشستگان هفت‌تپه، از کارگران پالایشگاه آبادان تا کشتارگاه نهاوند، از کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه تا کارگران شهرداری‌ها در بسیاری از شهرهای کشور، از کارگران پارس جنوبی تا کارگران راه‌آهن، از پرستاران علوم پزشکی بابل و بیمارستان “بهشتی” کاشان تا پرستاران بیمارستان “خمینی” کرج، از دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر تا مالباختگان موسسات مالی کاسپین، آرمان، وحدت، البرز ایرانیان و طلای ثامن با شعار “حاصل یک عمر ما زیر عباست امروز”.

اما همه این مبارزات و تجربه‌ای که کارگران و زحمتکشان جامعه در این سال آموختند یک موضوع را به وضوح ثابت کرد و آن این‌که رهایی از شرایط مصیبت‌بار کنونی تنها یک راه دارد و آن انقلاب است. بیهوده نیست که شعار “نان، کار، آزادی، اداره شورایی” با این سرعت در جامعه فراگیر شد. نه تنها عدم پاسخ رژیم به خواست‌های توده‌ها و سرکوب و کشتار و دستگیری معترضین، بلکه شعارها و اشکال مبارزاتی توده‌ها نیز این را ثابت کرد که توده‌ها به این آگاهی دست یافته‌اند. مبارزاتی که هرگز خود را در چارچوب‌های قانونی محدود نکرد و با فراتر رفتن از چارچوب‌های قانونی و با شعارهای‌شان نه فقط کلیت نظم سیاسی و اقتصادی حاکم را مورد هدف قرار دادند، بلکه هر جا که توانستند آلترناتیو حکومتی خود را نیز شعار دادند. توده‌ها هم‌چنین دریافتند که تنها راه برای تحقق این تغییر نه فقط اعتصاب و تظاهرات پراکنده، بلکه سازمان‌یافتن و اتحاد کارگران و زحمتکشان است و این را در تلاش برای سازمان‌یابی و در شعارهای‌شان و در حمایت‌های‌شان از یکدیگر به‌خوبی می‌توان دریافت.

به همین دلیل باید امیدوار بود و با هزار امید و با هزاران گل سرخ به استقبال نوروز و بهار رفت، برای روزی نو و برای بهاری نو، بهاری عاری از ظلم و ستم. این را مبارزات سالی که در روزهای آخر آن رسیدیم به ما آموخت. به ما آموخت که ما می‌توانیم، به ما آموخت که امکان‌پذیر است، به ما آموخت که زندگی سبز است، زندگی زیباست و برای آن باید متحد شد و جنگید. برای فردایی دیگر، برای خود، برای پدران و مادران‌مان، و برای فرزندان‌مان.

و از یاد نبریم که در این روزها بویژه باید در کنار خانواده‌های زندانیان سیاسی و خانواده‌های لاله‌های سرخی باشیم که در طول حاکمیت اسلامی جان در راه آزادی و رهایی از بند حکومت اسلامی و نظام سرمایه‌داری فدا کردند.

از هر خون سبزه‌ئی می‌روید از هر درد لب‌خنده‌ئی

چرا که هر شهید درختی‌ست.

من از جنگل‌های انبوه به سوی تو آمدم

تو طلوع کردی

من مُجاب شدم،

من غریو کشیدم

                  و آرامش یافتم،

کنار‌ِ بهار به هر برگ سوگند خوردم

و تو

     در گذرگاه‌هایِ شب‌ز‌ده

عشقِ تازه را اخطار کردی.

….

بگذار از جنگل‌هایِ باران خورده از خرمن‌های پُر حاصل سخن بگویم

بگذار از دهکده‌یِ تقدیرِ مشترک سخن بگویم!

شعر “بهارِ دیگر” سروده احمد شاملو

متن کامل نشریه کار شماره ۸۱۴ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.