دوستان عزیز دانشجویم، جوانان عزیز، شکستهگان سالهای سیاه، تشنهگان آزادی
در این مطلب سعی دارم که هشدارتان دهم که از آنچه بر سر نسل قبلی مبارز آمد درس گرفته و بدون آگاهی و خود رهبری آلت دست امیال گروه های ناشناخته و قدرت طلب و وابسته نشوید.
دوستان من از نسل جویندگان آزادی در مجری آتشفشانها هستم. متعلق به تباری هستم که شکوفه جوانی شان در دوران اختناق شاهی پَر پَر شد. دورانی که در ایرانِ تک حزبی رستاخیزی، رژیم پهلوی همه شریانهای فکری اجتماع را مسدود کرده بود. اختناق و ترس به حدی بود که از کوچکترین اظهار نظر سیاسی حتی با عزیزانمان واهمه داشتیم. شعار استراتژیک آن رژیم اندیشه کش “دیوار موش داره موشم گوش داره” بود. اندیشیدن مستقل، اظهار نظر سیاسی و خواندن کتاب عقوبتهای گرانی را با خود بدنبال می آورد. نسل مبارز دهه ۵۰ در آرزوی استنشاق هوای تازه ناخواسته دنبالهرو بتی شد که سبزهای سیدی میپرسدیدندش. خلق را فریبشان دادند که خورشیدشان خمینی است. کسانی نجوا کردند که این خورشید نیست صدای پای فاشیسم است. اما خلق مسحور شده و ما که خسته و بیقرار از پلشتی مشتی دزد و فرصتطلب کارآموخته در بنگاههای تحصیلی چپاول جهانی بودیم، کم توجهی کردیم. خلق باورشان شد که اینان یاور مستضعفانند و ما در تنفرمان از شاه جنایت پیشه و وابسته، کور بودیم و تصوری از بدتر نداشتیم. اختناق شاهانه، نطفه رژیم ولایت فقیه را در درون به بار نشست.
در دو سال اول پس از انقلاب رژیم جدید نهادهای سرکوبگرش را ساخت. سپاه، جهاد سازندگی، انجمن های اسلامی (دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه)، کمیته، وزارت اطلاعات و ستاد انقلاب فرهنگی محصولات این دوران هستند. اینان با عجله زندانهای مخوف شاهانه را بازگشائی کردند. عناصر ساواک را دو باره بکار گرفتند و خود را برای هجوم آماده کردند. با انواع حیلهها مخالفان خود را چند شقه کردند. ابتدا بر اساس فرمان ده ماده ای خمینی، مجاهد و فدائی و پیکاری و راه کارگری و رزمندگانی و سهندی و اتحادیه ای و رنجبرانی و کومله ای و دموکرات را گروه گروه اعدام کردند و در نهایت اکثریتیها و تودهایها را هم قتل عام کردند. تنها به استناد به خاطرات آقای منتظری بین ۳ تا ۴ هزار نفر را در تابستان ۶۷ طی محاکمات فرمایشی چند دقیقه ای کشتند. اختناق دهشتناک و خشونت جنون آسای این سالها باعث مهاجرت هزاران نفر از مبارزان گردید. بمرور زمان توهم مردم فرو ریخت. فشار واقعیت ها رژیم را دو پاره کرد، گروهی بر روش قبلی ماندند و گروهی فهمیدند که دیگر بر اساس اسلام ناب محمدی نمی توان مردم را فریفت و چاپید، بازی اجرای بی تنازل قانون اساسی راهکار اینان شد برای فریبی جدید و نجات نظامشان.
دوستان هیچگاه دنباله رو هیچ جریانی حتی تحت رهبری صادقترین رهبران نشوید. زندگی به من آموخته که دنباله روی بجز واخوردگی و شکست محصول دیگری بدنبال نخواهدآورد. نگاهی سطحی به جنبش فعلی نشان می دهد که ما حتی از دهه ۴۰ هم پس تر رفته ایم. در آن زمان در جنبش ملی نمایندگان مردم از کارگران و دهقانان و دانشجویان و مهندسین و پزشکان و معلمین و ورزشکاران و روحانیون و پرستارها بطور صوری شرکت داشتند. در جنبش فعلی گروههای فرصت طلبی بدون کوچکترین سابقه مبارزاتی و مردمی رهبری جنبش را منحصرأ بدست گرفته اند. همان هائی که ۲۵ سال دارو ندار مردم را چاپیدند و در تمامی جنایات این رژیم فعالانه شرکت داشتند این جنبش را هم ملا خور کرده اند. به گروه “سبز امید” و امثالهم بنگرید که کسی نمی داند کیستند و تبارشان چیست. خمینی تنها فرمان می داد، مجریانش دولت امام زمانش و فرزندان دانشگاهیش یعنی دفتر تحکیمی ها بودند. اینان سر هر بزنگاهی ما را به راه پیمائی سکوت دعوت می کنند و خودشان در پس پرده با این و آن قدرت خارجی مذاکره می کنند می بُرند و می دوزند. در هر مؤسسه ضد منافع ملی ما از قبیل آزادی ایران جرج بوش و انیستیتو هوور برای منافع خارجی ها گلو می درند و تزویر و ریا یادشان می دهند و به من استعمارزده جهان سومی چنین می نمایند که گویا قدرت های جهانی مؤسسات خیریه هستند. به ترکیب شرکت کننده ها در کنفرانس حقوق بشر ژنو توجه کنید، دفتر تحکیم وحدت و یک جاسوس رژیم در زندان که ده ها جان عزیز را برای چند نفس اضافی به لاجوردی ضد انسان فروخت، عضو آن هستند. طنز تاریخ اینکه دفتر تحکیمی که تنها در یک قلم ۲۳۰۰۰ دانشجو را پاکسازی و از تحصیل محروم کرد و بخش بزرگی از آنها را برای جزغاله کردن تحویل لاجوردی داد نماینده ایرانیان در حقوق بشر ژنو است. من در کجای جهان ایستاده ام، اینان همگی متهمند به جنایت علیه بشریت. شومنهای سابق رژیم از هر موسسه دست راستی ضد بشری چپ و راست جایزه های نقدی و غیر نقدی دریافت می کنند پر و بال می گیرند و کمکهای بیدریغ دریافت می کنند. دوستان زجر کشیده ام از شما می پرسم آیا اینانند نمایندگانتان برای ساختن ایرانی آباد و آزاد و مستقل؟.همین امروز در اخبار بود که مؤسسات غربی بر اساس نظریه فریدمن که جایزه اش به رهبر خود خوانده ما داده شد مراتعی به وسعت کشور فرانسه را بمبلغ چند صد میلیون دلار تنها در سال گذشته در آفریقا تصاحب کرده اند. میلیون ها کشاورز از مراتع اجدادیشان اخراج شده اند. دوستان به کنفرانس امارات متحده برای تعیین آینده لیبی توجه کنید. آمریکا و فرانسه و انگلیس نشسته اند که آینده لیبی را تعیین کنند. آیا این رهبران بی پیرو و خودخوانده ما روزی نزدیک به دور از چشمان من و شما در جائی نخواهند نشست تا سرنوشت تو و من را بفروش بگذارند. امروز ویکی لیک برملا کرد که دلیل سرنگونی آرستید دیکتاتور هاییتی تصویب قانون حقوق حد اقل روزانه ۵ دلار بوده. پس از کودتا رهبران فریبکار به اصطلاح دموکراسی خواه هائیتی در ازاء دریافت حق الزحمههای کلان مینیمم حقوق را به ۳ دلار کاهش دادند. دوستان شک نکنید رهبران خودخوانده ما در خفا قول خصوصی کردن صنعت نفت را داده اند. تئوری مشمئز کننده دولت رانت خوار اینان برای همین منظور تدوین شده است. اینان قول خصوصی کردن همه چیز را به غربیها داده اند.
دوستان جوانم نگرانم چرا که میبینم شما هم همچون نسل من در سال ۵۷ در این اشتباه هستید که می انگارید هر تغییری بهتر از وضعیت فعلی است. توضیح می دهم که چنین نیست تصور کنید نفتمان را که برای ملی کردن آن چه جان های گرانبهائی داده ایم خصوصی کنند و مالکیت آنرا به ولی نعمت های خود بدهند. دورانی را تصور کنید که سفارتخانههای خارجی برای عمل فتق رهبران سیاسیمان تعیین تکلیف می کنند (به کتاب شاه عباس میلانی رجوع کنید). تمامی مفاهیم واژگونه میشوند به خیانت به منافع ملی جهانی شدن اطلاق می شود و انحصار فکر و اندیشه به بنگاههای چند صد میلیارد دلاری داده می شود. زنانمان پوششان آزاد می شود اما برای یک لقمه نان ناچارند تن بفروشند. شاید بگوئید اینکه سرنوشت فعلی ماست می گویم چیزی مشابه این اما پیچیده تر. آنان به حماقت اینها نیستند همه ما را اتمیزه خواهند کرد. استادمان را بجای جاسوس، پَست و نان بنرخ روز خور خواهند کرد. همگی مان را زیر بار قرض تحصیل و ماشین و خانه له خواهند کرد تا اینکه حتی تصور اعتراض هم نداشته باشیم یک روز کار نکردن از طبقه متوسطی به بی خانواری پرتابمان خواهد کرد. روزی را تصور کنید که فریاد کردن آزاد است اما حنجره ندارید. روزی را تصور کنید که بجای آخوند سرمایه داران و کارشناسان با هوش و فارغ التحصیل هاروارد و کمبریج هزاران نفرمان را با یک ورقه بیکار می کنند و ذهن اجتماع را بتوسط مدیا و مؤسسات آموزشیشان چنان شکل می دهند که حتی مادرمان هم فریادرسمان نخواهد بود. فرد میشویم و تنها، در زیر چرخ دندانه سود و سرمایه هر لحظه له میشویم.
باید خودمان بر سرنوشتمان حاکم شویم باید این نظام فکری نیابتی وکالتی را به دور بیاندازیم. باید فریاد بزنیم که بجز خودمان هیچکس نماینده تام الا ختیار ما نیست. باید حول شعارهای انسانی آموزش رایگان، بهداشت رایگان، مسکن برای همه، کار برای همه و آزادی بدون واسطه یعنی در یک کلام نان و آزادی با هم متحد شویم. باید سر این رهبران خود خوانده نهیب زد که ما بالغیم و خودمان می توانیم از حقوقمان دفاع کنیم. باید هر جا که هستیم از کارخانه تا دانشگاه و بیمارستان به تشکیل شوراهای خودگردان اقدام کنیم. باید همه امورمان را خودمان سامان دهیم.
دوستان روزهای خطیری را در پیش داریم. باید از تجربه لیبی درس بگیریم. باید خواست اولمان شفافیت سیاسی باشد. باید شورای راه سبز امید مشخص کند که کیستند و شجره شان چیست و چه می خواهند و تا کنون چه داده اند و چه گرفته اند. از دوستان سالهای زجر و شکنجه پهلوی و اسلامی گله مندم که چرا در مقابل این توطئه خانمان سوز سکوت اختیار کرده اند و جوانانمان را از توطئه مشتی نان به نرخ روز خور که روزی از توبره امام و روزی از آخور سرمایه داری جهانی می خورند، آگاه نمی کنند. تجربه نشان داده که اینان نه وطنی دارند و نه عشقی به ایرانیان. سرکار خانمی که نماینده مجلس اسلامی بوده و امروز کارشناس موثق و مورد اعتماد وزارت خارجه دولت قدر قدرت است در پاسخ به سؤالی راجع به اعدام های ۶۷ می گوید که از آن اطلاع نداشته است. تئوریسین کبیرشان می گوید که دعوای دهه ۶۰ بین دو گروه اقتدارگرا بوده، اگر جای این دو عوض می شد آنها بدتر بر سر اسلامی ها می آوردند. منطق را ببینید. سکوت شما دوستان، پلکان ترقی اینها است. به سخنرانی فیلسوفشان از باب کنجکاوی رفتم هنوز هم جوانک آخوند مسلکی سوالات نوشته شده را غربال می کند و آنچه باب طبع حاجی آقاست را می خواند. دوستان باور کنید بر آسمان این سرخی بعد از سحر گه نیست، باران است.
نظرات شما