فریدون: مبارزات مردم به کجا می‌رود؟

وقتی که قرعۀ انتخاب برای دومین بار، بدستور خامنه ای، بنام احمدی نژاد زده شد، اعتراضات  مردم پس این اعلام رسمی آغاز و به مدت کوتاهی نه تنها در سراسر ایران گسترش یافت بلکه رویدادهای پس از آن  جهانیان را در شگفت قرار داد. خیزش ناگهانی توده ها نه تنها آرامش جنایتکاران را بهم ریخت بلکه تمامی تناسبات و معادلات تعیین شده در نظام سرمایه داری – مذهبی ایران که با کشتار و قتل عام ها بیشمار استوار گردیده بود بیکباره در برابر چشمان متحیر و از حدقه درآمده حاکمین مرتجع و مدافعین  آن فرو ریخت. اگر چه آنان انتظار وقوع اعتراضاتی را در سطح دانشجویی ودانشگاهها داشتند اما هرگز تصور وقوع چنین انفجار توده ای را آنهم در سراسر ایران نداشتند. این رویداد چنان سریع و برق آسا بوقوع پیوست که نه تنها سازمانهای اطلاعاتی  و امنیتی وگردانندگان ماشین سرکوب رژیم را در سردرگمی و بیچاره گی  فرو برد ، بلکه جناح دیگر رژیم یعنی اصلاح طلبان حکومتی را هم در شوک قرار داد . آنان بهمراه همپالگی ها و حامیان خود و نیز اپوزسیون فرصت طلب و سازشکار خارج از حاکمیت، با دستپاچگی وارد کارزار شده و بدون کوچکترین شناختی از روند این اعتراضات، از همان روزهای اول تلاش نمودند موسوی را که داغ ننگ کشتار سال ۶۷  را بر پیشانی دارد یکشبه بسان رهبر بر تارک جنبشی که اینک آغاز شده بود بنشانند!! اما همانطور که گفته شد روند مبارزات مردم که اینک برای تعیین وتکلیف با کلیت نظام بدل شده بود،سیلی جانانه ای را برصورت آنان نواخت و امیدشان را تا مرحله ای به یاس مبدل نمود . اما سردرگمی جناح حاکم از آن جهت بود که از پیش خود را برای  سرکوب همه جانبۀ اعتراضات مردم مهیا نکرده بود و بعبارتی دیگر اصلآ انتظارنداشت  که بمحض اعلام رسمی نتیجۀ انتخابات، اعتراضات عظیمی در سراسر ایران  در مخالفت با این اعلان و در نهایت با نظام شکل گیرد ومشاهده کند که چگونه در مدت کوتاهی خیابانها و میادین شهر ها عملآ کارزار جوانانی شوند که در دوران حاکمیت همین نظام جهنمی تولد یافته و اینک هم آنان کمر به نابودیش بسته اند ، و تازه این آغاز مبارزه و آغاز اعتراضات همه گیر توده ها بود. رژیم اگر چه دیوانه وار و بطور پراکنده در همان زمان اقدام به سرکوب و کشتار همه جانبه مردم معترض نمود، اما وجود همین عدم آمادگی برای یک سرکوب سازمان یافته و وسیع از طرف آن، دلیل روشنی شد برای مردم بجان آمده ای که به عینه دریابند  رژیم همانند گذشته  هرگزقادر نیست و نخواهد بود اعتراضات آنان را در هم شکسته  و خاموش سازد . این آگاهی و  شناخت از موقعیت فعلی رژیم، نقطه عطفی شد برای تداوم اعتراضات توده ها یی که دیگر به هیچ عنوان قادر به تحمل شرایط موجود نبوده و نیستند. تداوم  مبارزه از طرف  مردم حتی در ابعاد و اشکال کوچکتر پس از هر سرکوب و کشتار و تجاوز ، نشان داد که  آنها با  گامی به جلو چه از لحاظ شعار و نوع واشکال  سازماندهی، آگاهانه تصمیم به نابودی رژیم گرفته اند.  گسترش  مفهوم” ترس” از طریق کشتار انقلابیون ، شکنجه  کارگران و روشنفکران وکشتار و تحقیر زنان زحمتکش و اعدام و سنگسار وسیع تهیدستان در ملاء عام بجرم دزدی و فحشا، در طول این سی سال حاکمیت ج-اسلامی و با تکیه به اسلام صورت میگرفت، یکی از پایه ترین و اساسی ترین تاکتیکها و  سیاستهای ضد بشری رژیم مذهبی ایران در نهادینه کردن این مفهوم بود .این سیاست که حاکمیت مذهبی ایران بر آن استوار شده بود، در عرض کوتاهی همچون حبابی در برابر دید مردم زحمتکش ایران  ترکید و بیکباره محوشد، متقابلآ همین ترس ووحشت به شکلی دیگر  در ابعادی  گسترده تر، سراسر وجود مزدوران و جنایتکاران حاکم را در بر گرفت.نمونۀ دیگر این حرکت قهرمانانه شکستن مفهوم” ترس” از حاکمیت را میتوان به قیام مردم قهرمان سیرجان اشاره کرد که چگونه با عمل خویش، نمایش علنی اعدامی را که قرار بود ترس را همانند گذشته در دلشان نهادینه کند ، چگونه به ضدش تبدیل کردند و مزدوران ومنادیان مرگ را به وحشت فزاینده ای فرو بردند و نمونه زنده دیگر آن را در این چند روز اخیر در خلع سلاح  شدن مزدوران سپاه وبسیجی را بدست توانای مردم دیدیم .با تمامی این مسائل، آنچه مسلم است رژیم اسلامی ایران  هرگزقادر نخواهد بود در دراز مدت به همین شکل کنونی کشور را اداره و نیز بر پایۀ شرایط نا بسامان و ناپایدار کنونی سیاست خارجی را سرو سامان دهد و منتظر بنشیند تا شرایط به مروربه همان شکل سابق اش بازگردد. همچنین در جبهه انقلاب،  کارگران وزحمتکشان جامعه نیز در دراز مدت قادر نخواهند بود هر روزه به خیابانها آمده و پس از یک جنگ و گریزو درگیری با مزدوران سراپا مسلح، دوباره به خانه هایشان برگردند! باید این وضعیت تغییر کند،این دگرگونی، نه تنها نیاز حیاتی رژیم جنایتکار حاکم است بلکه یکی از اساسی ترین نیاز و هدف مردمی است که  میخواهند با چنین رژیم ضد بشری و آدمکش حاکم، برای همیشه تعیین و تکلیف کرده و  سرنوشت خویش را بدست خود تعیین  کنند.حال اگر بر اساس واقعیتهای موجود ،  ارزیابی  کوتاهی از موقعیت رژیم اسلامی ارائه دهیم به این مسئله میرسیم که ج-اسلامی برای برون رفت از این مرحله حساس و خطرناک بیش از دو راه پیش رو نخواهد داشت. اول:قبل از اینکه اعتراضات توده ای به مرحله ای چون قیام  سراسری برسد، ناچارآ به رهبری دولت توسط موسوی تمکین  کند.دوم: این که با تشدید سرکوب همه جانبه و با دست یازیدن به یک حکومت نظامی تمام عیار، دست به یک کشتار همه جانبه زده و قیام آغاز شده توسط توده ها را در نیمه را متوقف کند.در مورد راه حل اول،اگررژیم  در همین چند روز آینده به این راه حل  اقدام کند، شاید بتواند اندکی  از تشدید شدن هر چه بیشتر قیام جلوگیری کرده و قبل از اینکه بخش عظیم توده هایی که هنوز وارد کارزار نشده و تنها نقش صرفآ احساسی نسبت به معترضین دارند،مانع گردد  .در مورد راه حل اول ، جناح موسوی احتمالآ با توجه به اینکه میداند جناح حاکم در شرایط شکننده ای قرار دارد، با اکراه آنرا قبول خواهد کرد، اما یقینآ با توجه به همین ضعفش، پیش شرط هایی را در برابرآن قرار خواهد داد تا بتواند از این طریق و نیز با هدف خاموش شدن اعتراضات مردم، از ساختار وشکل دستگاه ها و ارگانهایی که به جناح حاکم قدرت مافوق میدهد کاسته و قدرت ولایت فقیه را تعدیل گردانند وبدین طریق از نقش رهبری و هدایت او در تشکیلات  سپاه و بسیج کاهش دهند و چماق رهبری را نه از سر توده ها بلکه از سر خود دور سازند. اما آنچه مشخص است در شرایط کنونی بعید بنظر میرسد که آنان خواهان نفی  کامل ولایت فقیه گردند در آنصورت کلیت نظام بهمراه رهبر! رفتنی خواهد بود، که جناح موسوی هم خواهان آن نیست.جناح حاکم هم تا جائیکه نفی رهبری در نظام مطرح نیست به آن تن خواهد داد به امید اینکه بتواند از این مرحله عبور کرده و مردم بجان آمده را به خانه هایشان باز گردانند! در مورد راه حل دوم .اگر رژیم در یک اقدام سراسری و همه جانبه قادر نباشد چند روزه اول اعتراضات توده ها را با استفاده از تمامی ماشین  نظامی خود سرکوب کند ، کار جمهوری اسلامی تمام شده است! زیرا رژیم نمیتواند در دراز مدت نیروهای سرکوبگرو آدمکش خود را در خیابانها نگه دارد ومضاف باینکه هر قدر زمان بگذرد  نیروهای تازه نفسی  که تا دیروز تنها نقش احساس همدردی با تظاهرکنندگان را داشتند به خیل اعتراض کنندگان اضافه میگردند، این تغییر و تحولات بمرور،نیرو های رژیم را خسته و در یک جنگ و گریز خیابانی فرسایشی آنان را فرسوده و از نفس خواهند انداخت و با تشدید شدن فشار های مردم به آنان روحیۀ خود را  از دست داده و همانند زمان انقلاب ۵۷  اسلحه ها را زمین گذاشته و خواهند گریخت تا بدینوسیله  بدست مردم خشمگین لت و پار نشوند.این ریزش نیرو های سرکوب ناقوس مرگ برای رژیم خواهد بود.آنهائیکه حداقل شناختی از شرایط  کنونی حاکمیت اسلامی دارند به  این مسئله واقف هستند که اگر ج-اسلامی همانند گذشته چنین توانایی را دارا بود ،یک لحظه هم تآمل نمیکرد وبا تمام قوا و بشدت هرچه تمامتر دست به یک سرکوب همه جانبه میزد.اما در شرایط فعلی عواملی تعیین کننده مانع از چنین اقداماتی  گردیده است، که مهمترینش  وجود شکاف عظیم در کلیت نظام است .این  اتفاق که نتیجه اش چیزی جز رشد نارضایتی  و اعتراضات توده ها در پائین نبود، قدرت حاکمیت  را تضعیف و به نصف رساند ، این دو دستگی مانع از آن گردید تا جناح حاکم همانند گذشته بتواند با قدرت تمام به سرکوب ادامه دهد. شکاف ایجاد شده در کلیت حاکمیت اگر نگوئیم بهیچ عنوان قابل ترمیم نیست اما بجرآت میتوان گفت که اعتراضات روزمرۀ توده ها چنین فرصتی برای پیوند شوم دوباره را هرگز به آنان  نخواهد داد. اما با تمامی این تفاصیل همانطور که در بالا در مورد راه حل اول مطرح شد جناح اصلاح طلب امید های خویش را هنوز برباد رفته نمی داند چرا که تا زمانیکه مبارزات مردم سازمانیافته نیست و آلترناتیوی  را برای جایگزینی پس از سرنگونی ندارد و طبقه کارگر ایران مهر مبارزه را بر جنبش نزده و مهم تر از همه هنوز شعار اعتصاب عمومی سیاسی در بین مردم مطرح نیست ،آنان این فرصت را با تمامی ریسکش  پذرا خواهند شد و برای حفظ و نجات نظام  به چنین قمار و خودکشی دست خواهند زد تا مانع از نابودی  آن شوند .اما زحمتکشان ایران  در یک دوره و موقعیت حیاتی و سرنوشت سازی قرار گرفته اند ، بایستی از این مرحله حساس با آگاهی کامل گذر کرده و دستاورد های غصب شده رابا سرنگونی ج-اسلامی باز ستانند، راه دیگری پیش روی توده ها نیست ،این متاسفانه تنها راهیست که نظام جنایتکار حاکم به مردم زحمتکش ایران تحمیل نموده است.برای جلوگیری ازقوت و قدرت گیری   دوباره ج-اسلامی  باید جذب ومتحد با نیروهایی شد که کاملآ و مستقل از جناح بندیهای حاکمیت خواسته ها و مطالبات و شعار های روشنتری مطرح و از آن  دفاع میکنند و نیز این شعار ها در برگیرنده نیازها و آرزو های کاملآ ملموس بخش عظیم زحمتکشان ایران باشند که اینک  برای بدست آوردن آنها دارند جانشان را فدا میکنند. آرزو هایی که در طول  سال های حاکمیت مذهبی ایران لگد مال و نادیده گرفته شده است . شعار هایی نظیر میرحسین یا حسین که مضمون واقعی اش چیزی جز میر حسین با حسین!! نمیباشد، شعار انسانهایی نیست که میخواهند سر به تن این نظام نباشد،  شعاریست  کاملآ ارتجاعی که ارتباطی با روند مبارزات توده ها علیه رژیم نداشته و ندارد. صرف نظر از اینکه موسوی چی کسی است و چه گذشته ای دارد؟،اما چنین شعار هایی کلیت نظام ارتجاعی را نشانه نمیگیرند بلکه  منادیان آن تلاش دارند با جایگزینی بخشی دیگری از حاکمیت ،  جانی دوباره به نظام مذهبی و ارتجاعی حاکم بدهند.جنبش سبز راهی جز این ندارد که خود را  تعریف کند، دست بردن به هر وسیله ای چون “جنبش دانشجویی ۱۶ آذر سبز”!!و نظیر آن نشان از عدم داشتن  زیر بنای فکری قویست، که باید نسبت به آن هشیار بود.این  چنین دستبرد زدن به حریم گذشتۀ دیگران، عملکردیست ضد دمکراتیک وقلدرمنشانه که حاملینش تلاش دارند از این طریق خود را به مردم تحمیل کنند.!اگر چه عمیقآ باور دارم توان و ظرفیت این جنبش براحتی از این موانع اگر چه امروزه عمل میکند،  در پیوند با طبقه کارگر ایران ، دانشجویان ،زنان ، معلمین و….گذر خواهد نمود . مردم زحمتکش ایران اما برای پیروزی راهی جز این ندارد که شعار اعتصاب عمومی سیاسی رادر صدر شعار های خویش قرار دهند چرا که این تاکتیک، رژیم ج-اسلامی را در  صورت وقوع ، فلج خواهد نمود. برای پیشبرد این هدف بایستی پیوند خود را با مبارزات طبقه کارگر هر چه بیشتر تقویت نمود.در صورت عدم وجود چنین پیوندی ،  برای جمهوری اسلامی فضای تنفسی ایجاد خواهد شد تا تجدید قوا کرده و زمینه های سرکوب همه جانبه ای را نسبت به توده ها ی مردم اعمال کند.به باور من کابوس شکست اینک سراسر وجود جنایتکاران حاکم را در بر گرفته است و مبارزات روزمرۀ توده های بجان آمدۀ ایران این کابوس را  دارد به یقین تبدیل می کند تا برای همیشه حاکمیت مذهبی و سرمایه داری ایران را بهمراه همۀ مزدورانش نابود سازد و آنروز  دیر نخواهد بود!

دسامبر ۲۰۰۹

POST A COMMENT.