رابطه ی راستین و واقعی انسان با جهان پیرامونی، و بیش از آن ، با تاریخ، پیش از آنکه رابطه ای نظری و شناخت شناسانه باشد، رابطه ایست زنده، فعال، عملی و هدفمند. انسان در این رابطه هم به مثابهی ذهنیت شناسنده و هم عامل دگرگون ساز، در عرصهای وارد میشود به نام تاریخ، عرصهایکه به مثابه پروسهی زمانمند-مکانمند (زمانی-مکانی) و متشکل از فرماسیونهای اقتصادی-اجتماعی، چیزی جز نتیجه و محمل مادی فعالیت هدفمند آدمی نمیباشد. در این گستره که آنرا تاریخ نامیدیم نه تنها ددمنش ها،زالوصفت ها،زندان سازها و جلاد ها و قاتل ها،بلکه توده های آگاه و رزمنده نیز در عرصه ی پرغوغای تاریخ خودنمایانده ورنگ خواست و اراده ی خود را با چهره ی آن در می آمیزند. نمونه ی برجسته ای از این خیزش های مردمی،شهامتها و شهادتهای دلیرانه ی کارگران،زحمتکشان،زنان،جوانان و به طور خلاصه، توده های میلیونی مردم ایران است که از زمره ی چشمگیرترین مبارزات و مقاومتهای مردمی در سه دهه اخیر در خاورمیانه می باشد.در این میان فقط مبارزات مردم فلسطین اشغال شده در مقابل امپریالیسم جهان خوار و اسرائیل جنایتکار و اشغالگر،با مبارزات مردم ایران برابری می کند.
برای قدرت پرستان حاکم در جمهوری خونخواران اسلامی،تصور اینکه پس از اعمال شنیع ترین،وحشیانه ترین و ناباورترین جنایات و شکنجه هایی که انسان تا به حال در مورد انسان بکار گرفته مردم همچنان به پا می خیزند و از هستی خود دفاع می کنند ،ممکن نبود.سردمداران،ایده ئولوگها،حامیان و دست پرورده گان رژیم جلاد و وابسته به امپریالیسم جمهوری آدمکشان اسلامی گمان میکردید که با وارد کردن سخت ترین ضربه ها در چند حمله ی همه جانبه به خلقهای ایران و کشتارهای جمعی ، اعمال سخت ترین شکنجه های جسمی-روانی و دست اندازیهای اقتصادی-اجتماعی می توانند با ایجاد جو بحران ناگهانی،به فلج کردن اذهان و اراده های مصمم خلق ها لطمه ی نهایی وارد کرده و آنها را در برابر سیاستهای رژیم در حالت پذیرا(منفعل)قرار دهند.چنین شیوه هایی البته برای پدران اندیشه گی این جانوران افسارگسیخته تازه گی نداشت.پیش از جمهوری قاتلان اسلامی،نظریه پردازان لیبرال،نولیبرال،کنسرواتیو و فاشیست ،با تبلیغ،ترویج و اجرای یکی از افراطی ترین نظریه های سرمایه داری نوین، اعلام شده از طرف میلتون فریدمن،این شیوه ها را سالها بود که به اشکال وحشیانه به کر می بردند.بر طبق این نظریه ایجادِ ” شوک ” و “بحران ” همه جانبه،ناگهانی و فلج کننده و رادیکال،مناسب ترین وسیله برای دست یافتن به بیشترین امکانات جهت چپاول اقتصادی و اعمال سیطره ی مطلق سیاسی می باشد.بر طبق عقاید فریدمن،ایجاد و گسترش بازار آزاد و بی بند و بار برای جولان سرمایه داری،هرچه بیشتر خصوصی کردن تمامی ارگان های تصمیم گیری اقتصادی و شرکت های مالی و بانک ها،از ضرورت های سیطره بر مردم می باشد.پیش شرطاساسی چنین تغییراتی هم،همان طور که ذکر شد، بروز طبیعی(مثل سیل،زلزله و غیره) و یا ایجاد مصنوعی بحرانه و شوک هاست(مثل کودتای نظامی،جنگ و غیره) که قدرت عکس العمل و تصمیم گیری مردم را بی نهایت تقلیل داده وراه را برای ،به اصطلاح فریدمن،”شوکهای درمانی” هموار می کند.
جمهوری وابسته به امپریالیسم اسلامی که در اجرای نقشه های جهانی انحصارت،بانکها،دولت ها و شرکتهای خون آشام سرمایه داری گوی سبقت را از همه ربوده است،تا به حال سعی نموده که با وارد کردن ضربه های پی در پی به خلق -های مقاوم و رنج کشیده ی ایران،فضای مناسبی را برای تغییرات دلخواه خویش مهیّا نماید.اما انچه که فریدمن-متخصص در اقتصاد و سیاست سرمایه داری لیبرالیسم و مشاور اقتصادی-سیاسی آگوستو پینوشه دیکتاتور خونخوار شیلی-وهمفکران او در جمهوری مزدوران اسلامی در معادلات خود به حساب نیاوردند آگاهی و مقاومت توده های تحت ستم می باشد.آنها گمان میکردند که می توانند نه تنها نان،کارودست رنج زحمتکشان جامعه ،بلکه حتی تصمیم ، ارداه و جنبش های آنان را نیز منقاد خود سازند.خلق های عرب،بلوچ،ترک،کرد و دیگر خلق ها و به ویژه کارگران،دانشجویان و زنان ،با مبارزات گسترده خود،هردم یک شوک و هر دم یک بحران چاره ناپذیرتر را بر این رژیم اعمال کرده و اراده خود را بر اوتحمیل مینمایند. روزی نیست که اعتراضات و مبارزات مردم چرت متافیزیکی مذهب سازان را نترکانده و آنها را به موضع گیری و پیداکردن راه چاره در مقابل یورش های اگاهانه ی آنها برنینگیزد.
بیش از یک قرن از زمانی که کارل مارکس هستی و حرکت سرمایه را بسته به گسترش سرمایه های انحصاری،گسترش تولید در عرصه ی بین المللی و در نهایت پیدایش آن پدیده ای که لنین آنرا همچون آخرین مرحله تکامل سرمایه داری با نام امپریالیسم مشخص نمود می گذرد.این فاصله زمانی پرتلاطم ترین دورانهای اریخ بشریت در تمامی عرصه ها و بویژه در عرصه تحولات اجتماعی بوده است. نگاهی به انقلابات وجنبش های رهایی بخش در قاره های اروپا،آفریقا و آسیا به روشنی از آگاهی و اراده ی خلقلهای جهان با ما خواهد گفت. فقط میان سالهای ۱۹۵۰-۱۹۸۲ مردم کشورهای کنگو،لائوس،پاناما،جمهوری دومینیک،کوبا ،کامبوچیا،شیلی،اتیوپی،لائوس،لبنان،مصر،سوریه،اردن، زئیر،ایران،ویتنام جنوبی،کره شمالی و گواتمالا با نیروهای متجاوز امریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و حامیان محلی شان در نبردهای نابرابر درگیر بودند.گسترش سرمایه های انحصاری وگسترش بین المللی آن بدون بحرانهای نهادین این نظام مرگبار نبوده است.چنگ اندازی به سرزمینهای دیگر خصلت ذاتی سرمایه ی انحصاریست همچنان که ایجاد بحرانهای ملی و بین المللی از شریط حتمی ادامه ی زیست آن بشمار می رود.این شوک ها و بحران ها به ویژه پس از انقلاب اکتبر روسیه با شدت هر چه بیشتری در جهان بوجود آمدند.هر بار در طی چنین بحرانها و شوکهایی بوده اند و هستند نخبه گانی که راه چاره را برگشتن به و یا ادامه دادن راه تحولات ضد انسانی سرمایه داری اعلام کرده اند.دولت آدمکش جمهوری اسلامی نیز با ایجاد خفقان آورترین فضای سیاسی،شدید ترین نظام پلیسی،وحشتناک ترین فقر و تنگدستی و تجاوزگرترین رژیم روی زمین،سعی دارد که با پیشبرد سیاستهای خود در چنین شرایطی،به مردم بقبولاند که چاره ای جز پذیرش این نظام و سیاستهای الهی و لایزال آن در پیش ندارند.ولی خلقهای مبارز ایران توانسته اند با تداوم مبارزاتشان،زمین را هر چه بیشتر زیر پای چنین خون آشامانی لرزان تر کرده و آینده ی سیاه و محتوم آنان را بدیشان بنمایانند.اگر فریدمن و امثال او سیاستهای خود را “شوک درمانی”نامیده و بدینوسیله تظاهر میکردند که راه درمان اجتماع را تشخیص داده اند و خود را نیز به مثابه جرّاحان اجتماع معرفی می کردند،توده های میلیونی خلق های تحت ستم ایران،به کوری چشم امپریالیسم جهانی و جلّادانش در منطقه،با تشخیص دادن دمل چرکین و سرطانی رژیم آدمکش اسلامی،با خیزش انقلابی خود و در جریان بازسازی جهانی آزاد از یوغ سرمایه و جهان خواران،این دمل را از صحنه ایران و جهان جرّاحی کرده و برای همیشه به زباله دان تاریخ خواهد سپرد.
نظرات شما