نتایج سیاسی خروج آمریکا از برجام

همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، دولت آمریکا از برجام خارج شد. خروج آمریکا از برجام نیز معنایی جز شکست توافق موسوم به برجام ندارد. از هم اکنون برخی از شرکت‌های بزرک هم‌چون شرکت‌های کشتیرانی “ام اس سی” و “ای پی مولر – مرسک” اعلام کرده‌اند که ثبت سفارش برای ایران را متوقف می‌کنند. شرکت‌ بیمه “آلیانس”، شرکت “زیمنس”، شرکت فولاد “دنیلی” ایتالیا و شرکت نفتی “توتال” که همگی قراردادهایی با دولت ایران داشتند، بر پایان همکاری خود با دولت ایران تاکید کرده‌اند.

در این میان تمام تلاش اروپا این است که با باز گذاشتن باریکه‌ای برای جمهوری اسلامی، دولت ایران را به حفظ برجام ترغیب کند. تلاش برای احیای “قانون مسدودکننده” یا “مقررات مقابله‌ای” که در سال ۱۹۹۶ توسط اتحادیه اروپا برای مقابله با تحریم‌های فرامرزی آمریکا در تحریم کوبا، ایران و لیبی به تصویب رسیده بود، تنها ابزار عملا موجود اروپا است. براساس قانون مصوب سال ۱۹۹۶، رعایت تحریم‌های فرامرزی آمریکا علیه ایران توسط شرکت‌های اروپایی ممنوع بوده و حتا مکانیسم‌هایی برای پرداخت ضررهای احتمالی این شرکت‌ها به دلیل معامله با ایران در آن وجود دارد. اما این ابزار نیز همان‌طور که مقامات اصلی اتحادیه از جمله امانوئل مکرون و آنگلا مرکل گفته‌اند، در بهترین حالت می‌تواند امکان مبادله شرکت‌هایی را با ایران تسهیل کند که رابطه‌‌ای با اقتصاد آمریکا ندارند، به عبارت دیگر شرکت‌های کوچک اروپایی که این هم البته باز بستگی به این دارد که سیر رویدادها به چه شکل ادامه یافته و تحریم‌ها تا چه حد گسترش یابند. آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که منافع اقتصادی شرکت‌های بزرگ اروپایی و کلا اقتصاد اروپا این اجازه را به اتحادیه اروپا نمی‌دهد که در رابطه با ایران با آمریکا وارد جنگ اقتصادی شود، چیزی که مکرون نیز بر آن تاکید کرده و گفت “ما نمی‌خواهیم با آمریکا وارد جنگ تجاری شویم”. وی هم‌چنین بر آزادی این شرکت‌ها برای تصمیم‌گیری در این مورد براساس منافع خود تاکید کرد. حتا مرکل از این‌که خسارت شرکت‌های کوچک به دلیل معامله با ایران پرداخت شود ابراز تردید کرد و گفت: “این‌که ما در موقعیتی هستیم که بتوانیم برای شرکت‌های کوچک و نیمه بزرگ تسهیلاتی قائل شویم، موضوعی است که نیاز به بررسی دارد… اتحادیه اروپا نباید و نمی‌تواند به این توهم میدان دهد که قادر به پرداخت همه خساراتی است که در اثر مجازات‌های پیش‌بینی شده از سوی آمریکا متوجه کل اقتصاد کشورهای عضو این اتحادیه می‌شود”.

اما آیا این آب باریکه می‌تواند جمهوری اسلامی را راضی کند؟! اول این‌که مطلوب اتحادیه اروپا این است که دولت ایران دوباره بر سر میز مذاکره آمده و شرایط دولت آمریکا را بویژه در رابطه با موشک‌های بالستیک و تغییر سیاست منطقه‌ای بپذیرد تا آمریکا به برجام برگردد. مطلوبی که حداقل اکنون مُهر ناممکن بر خود دارد.

جمهوری اسلامی البته به دلیل نیاز صنایع ایران به ماشین‌آلات و کالاهای واسطه‌ای کشورهای اروپایی، در صورت تحریم‌های اروپایی که می‌تواند با خروج ایران از برجام آغاز شود، با مشکلات اقتصادی زیادی روبرو می‌شود. اما مساله اصلی جمهوری اسلامی این نیست. مساله اصلی جمهوری اسلامی تداوم فروش نفت و محصولات جانبی آن است. کالایی که درآمد اصلی دولت جمهوری اسلامی را تامین می‌کند و بدون این درآمد نه تنها در پیشبرد سیاست‌های منطقه‌ای خود، بلکه با تامین برخی از کالاهای اساسی با توجه به شرایط اقتصادی کشور با مشکل روبرو می‌شود. این مساله اصلی جمهوری اسلامی است، اما حتا دولت چین به‌عنوان بزرگ‌ترین خریدار نفت ایران این تضمین را به جمهوری اسلامی نداد. ظریف در دیدار از چین، سعید خوشرو مدیر روابط بین‌المللی شرکت ملی نفت را به همین منظور با خود برده بود، سفری که نتیجه‌ی دلخواه جمهوری اسلامی را به همراه نداشت. فدریکا موگرینی نیز در دیدار با ظریف ضمن تاکید بر تمایل اروپا بر حفظ برجام، گفت: “نمی‌توان ضمانت‌های حقوقی و اقتصادی در این زمینه داد”.

بنابراین جمهوری اسلامی هم اکنون بر سر یک دو راهی قرار دارد، دو راهی ماندن در کاریکاتوری از برجام یا خروج از آن.

برای پاسخ به این سوال اول باید به سیاست دولت ایران پرداخت. درون طبقه حاکم ایران، دو جناح و دو سیاست مشخص در رابطه با برجام و به طور کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی وجود دارد.

یک جناح بر آن است که با توجه به شرایط کنونی و مجموعه‌ی بحران‌هایی که جمهوری اسلامی در آن گرفتار است، راه نجات جمهوری اسلامی و بقای آن بهبود روابط با دول امپریالیستی و کشورهای منطقه است. این سیاست معتقد است که جمهوری اسلامی توان رویارویی نظامی را در درازمدت ندارد و باید از سیاست تهاجمی در منطقه دست بردارد. این جناح با بیان این‌که “سیاست خارجی را باید ایدئولوژی‌زدایی کرد”، تبلیغ می‌کند که در صورت بهبود روابط با کشورهای امپریالیستی و در سایه گسترش روابط اقتصادی با آن‌ها، کشور وارد یک دوره رونق اقتصادی شده و بدین‌ترتیب از بحران‌های سیاسی و اجتماعی نیز کاسته خواهد شد. کابینه‌ی روحانی حامل این نظر است و بخش بزرگی از سرمایه‌داران مجتمع در “اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی” از جمله حامیان این جناح به‌شمار می‌آیند.

در همین رابطه روزنامه “کسب و کار” به نقل از “آلبرت بغزیان” یکی از کارشناسان اقتصادی این جریان می‌نویسد: “به فرض این‌که آمریکا از برجام خارج شود و کشورهای اروپایی آن را همراهی کنند، شرایط بسیار هولناکی بر بازار‌های مالی حاکم خواهد شد که البته نه به معنای بازگشت قبل از برجام، بلکه شرایطی بسیار بد‌تر از آن است”. “علی اکبر نیکواقبال” دیگر کارشناس اقتصادی وابسته به این جریان به روزنامه می‌گوید: “برای جلوگیری از عواقب سوء خروج آمریکا از برجام، باید در برخورد با آمریکا ملایم‌تر رفتار کرد و مذاکرات را به سمت و سوی مناسبی برد. مسافرت ظریف به آمریکا و گفتگوهایی که با آمریکا انجام شد، فضای مناسب‌تری را به وجود آورده است. با تهدید نتیجه خوبی به بار نمی‌آید و در نهایت به درگیری نظامی کشیده می‌شود که در آن هیچ کسی برنده نیست. هر جا جلوی ضرر گرفته شود، منفعت است. باید فرایند دیپلماتیک باز باشد، چراکه پای منافع ملی ایران در میان است. بنابراین در کل باید گفت این موضوع در کل بستگی به عکس‌العمل ایران دارد وگرنه لج و لجبازی در سیاست معنا ندارد و نتیجه‌ای نخواهد داشت” (کسب و کار ۱۷ اردیبهشت).

جناح غالب و قدرتمند حاکمیت اما نظر دیگری دارد. این جناح که بخش بزرگی از اقتصاد ایران از صنایع تا بانک‌ها و شرکت‌های نفتی را زیر سیطره‌ی خود دارد، معتقد است که بحران همه جانبه کنونی با بهبود روابط با کشورهای امپریالیستی حل نخواهد شد (که البته درست هم هست). این جناح با تکیه بر سلاح ایدئولوژیک خود (پان اسلامیسم) معتقد است که برتری منطقه‌ای می‌تواند قدرت و بقای جمهوری اسلامی را نه تنها در ایران بلکه منافع آن را در کل منطقه تامین کند. این جناح بویژه بر تاثیر این سیاست بر بحران داخلی و انحراف اذهان عمومی تاکید دارد و بدین منظور از تمامی ارگان‌های تبلیغاتی خود بهره گرفته و آن‌ها را برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی بسیج کرده است. این جناح هم‌چنان در توهم سخنان خمینی است که گفته بود “جنگ نعمت الهی است” و در ظاهر حتا ادعا می‌کند که تحریم خوب هم هست، همان‌طور که خمینی “رهبر و مقتدا”ی آن‌ها می‌گفت: “اگر ما در محاصرۀ اقتصادی یک ده سال، پانزده سال واقع بشویم شخصیت خودمان را پیدا می کنیم؛ یعنی همه مغزهایی که راکد بودند در آن وقت و نمی‌توانستند فعالیت بکنند به فعالیت می‌افتند” (سخنرانی در جمع مدیران شرکت ملی نفت ۲۶ بهمن ۵۹).

این جناح هم البته غافل از آن است که دیگر دوران توهم توده‌ها به پایان رسیده و شرایط امروزی دیگر شرایط آن زمان نیست. جنگ ایران و عراق در شرایطی که هنوز بخش‌هایی از مردم به خمینی توهم داشتند، منجر به تثبیت حکومت اسلامی شد. حکومتی که از درون یک انقلاب توده‌ای، با مهار انقلاب و برخلاف مسیر و خواست‌های مردمی که انقلاب کرده بودند، سر برآورده بود. برای همین هم از نظر خمینی جنگ نعمت بزرگی بود، اما امروز هیچ توهمی نسبت به جمهوری اسلامی وجود ندارد. اگر هم در دوره‌ای، “اصلاح‌طلبان” به شکلی در میان بخش‌هایی از خرده‌بورژوازی توانستند توهماتی در مورد اصلاح‌پذیری نظام ایجاد کنند، آن نیز دوران‌اش بعد از اعتراضات دی‌ماه بسر آمد.

حال اگر بپذیریم که سیاست جناح غالب در جمهوری اسلامی به رهبری خامنه‌ای این‌گونه است، پس چرا خامنه‌ای قبول کرد تا ظریف بر سر میز مذاکره با پنج کشور دیگر برود؟ اگر به آخرین سخنان خامنه‌ای برگردیم که حفظ برجام را مشروط به “تضمین” کشورهای اروپایی در تامین تمامی خواست‌های جمهوری اسلامی دانسته است، بنابر این با گفته‌های موگرینی، مرکل و مکرون باید این مساله را تمام شده بدانیم. پس چرا تلاش‌های جمهوری اسلامی ادامه دارد و ظریف همواره از مذاکرات مفید و خوب سخن می‌گوید؟! مگر همین خامنه‌ای نبود که برای پذیرش برجام در همان زمان ۹ شرط تعیین کرده بود، شرط‌هایی که با خروج آمریکا همه‌شان به هوا رفتند؟!!

واقعیت این است که جمهوری اسلامی تلاش دارد زمان بخرد و تا آن‌جا که می‌تواند از سرعت و شدت تحریم‌ها بکاهد. جمهوری اسلامی به‌خوبی آگاه است که هم‌زمان باید از هر دو ابزار نظامی و دیپلماتیک بهره ببرد، اما نکته اساسی این است که هر دوی این‌ها درنهایت در خدمت سیاست جناح غالب قرار می‌گیرند. جمهوری اسلامی می‌داند که آمریکا این بازی را تا کجا می‌خواهد پیش ببرد، به جایی که باراک اوباما هم آماده بود تا پیش ببرد. زمانی که روحانی بر سر کار آمد، از جمله دلایل ایران برای حل بحران هسته‌ای را این‌گونه بیان کرد که دولت آمریکا می‌خواست فروش نفت ایران را به صفر برساند و اگر مدتی این روال ادامه می‌یافت فروش نفت به صفر هم می‌رسید و این البته همان سیاستی‌ست که دونالد ترامپ در پیش گرفته است.

سخت‌ترین تحریم‌های اقتصادی علیه جمهوری اسلامی، در دوران باراک اوباما اجرایی شد. همین تحریم‌ها بود که جمهوری اسلامی را مجبور به پذیرش “برجام” کرد. اما برای باراک اوباما مساله‌ی هسته‌ای اولین قدم بود و بارها گفته بود که اگر ایران قدم‌های دیگری بردارد امتیازات بیشتری می‌گیرد. اساسا اختلاف اصلی دولت‌های آمریکا و ایران مساله‌ هسته‌ای نیست. مساله‌ هسته‌ای یک مساله کاملا فرعی است. مساله اصلی هر دو طرف، نقش و سیاست جمهوری اسلامی در منطقه است. این موضوع اصلی است.

توافق برجام اما به جای این‌که جمهوری اسلامی را راغب به پذیرش عقب‌نشینی‌های دیگر کند، به دلایلی از جمله نقش و قدرت جناح غالب در حاکمیت و تشدید درگیری‌های منطقه‌ای، نتیجه‌ای عکس به بار آورد و جمهوری اسلامی حتا تهدیدات لفظی خود علیه اسرائیل را افزایش داد و بویژه در مرز طولانی سوریه با اسرائیل – که چندین برابر مرز اسرائیل با لبنان است – نیروها و سلاح‌های نظامی مستقر کرد. به همین دلیل بوده و هست که توافق برجام معنای خود را برای دولت آمریکا از دست داد. این بار اما دولت آمریکا به توافقاتی هم‌چون برجام کنونی بسنده نخواهد کرد. این بار خیلی بیشتر از آن می‌خواهد و هدف اصلی خود یعنی مهار جمهوری اسلامی در منطقه و تحقق اهداف اقتصادی و سیاسی‌اش را از طریق تضعیف جمهوری اسلامی و با ابزار تحریم دنبال می‌کند. همان‌گونه که تحریم‌های عراق منجر به تضعیف قدرت صدام حسین در منطقه شد. این مهم است که بدانیم آمریکا هیچ‌گاه خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نبوده و نیست، بلکه خواهان جمهوری اسلامی مهار شده است. سیاستی که در دوران ریاست‌جمهوری کلینتون نیز با عنوان “مهار دوگانه” (دولت‌های ایران و عراق) کلید خورد. البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که وجود دولتی به نام جمهوری اسلامی از دوران جنگ ایران و عراق تا امروز، بیشترین منافع را برای امپریالیسم آمریکا از جمله در فروش تسلیحات داشته است.

اما مساله این است که آمریکا در هیچ شرایطی به این رضایت نخواهد داد که با وجود عربستان، ترکیه و بویژه اسرائیل، ایران به قدرت برتر منطقه‌ای تبدیل شود. بنابراین به حضور جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه از جمله سوریه باید خاتمه دهد، و به همین دلیل و به‌رغم خواست اروپا، دولت آمریکا با ابزارهای گوناگون تحریم را با شدتی بیشتر از دوران اوباما پیش خواهد برد. حتا از نظر شخصی نیز برای ترامپ مساله ایران و کره‌شمالی دو امر حیاتی برای تمدید دوره‌ی ریاست‌جمهوری وی خواهند بود.

حال با توجه به تمام این مسائل، آیا جمهوری اسلامی در نهایت در برجام باقی مانده و توافق برجام بدون آمریکا، در همان حد ناچیزی که گفته شد، ادامه خواهد یافت؟ واقعیت این است که جمهوری اسلامی با خروج از برجام مشکل دیگری نیز دارد و آن تشدید تحریم‌ها و بحران منطقه‌ای است که هیچ‌کدام از آن‌ها به نفع جمهوری اسلامی نیست.

ایران با پذیرش خواست اروپا برای باقی ماندن در برجام به اهداف‌اش از توافق برجام نمی‌رسد، اگرچه از فشار و سرعت اثرگذاری تحریم‌های آمریکا می‌کاهد، اما مشکلات اقتصادی ایران و به دنبال آن بحران سیاسی و اجتماعی افزایش می‌یابد. بنابراین آب باریکه‌ی پیشنهادی اروپا راه حلی برای جمهوری اسلامی نیست. فقط ممکن است ایران برای خرید زمان به بازی به‌اصطلاح دیپلماتیک خود ادامه داده و بر روی تضاد دولت‌های امپریالیستی اروپا و آمریکا و از سوی دیگر روسیه و چین با آمریکا مانور دهد.

اما در ادامه، باقی ماندن ایران در برجام در حالی که عملا خواست‌های جمهوری اسلامی تامین نشده، از نظر سیاسی برای جمهوری اسلامی یک شکست بزرگ است، بنابر این با عیان شدن شکست برجام برای تمامی طرف‌های درگیر در طی یک پروسه‌ی زمانی، جمهوری اسلامی مجبور است بر فعالیت‌های هسته‌ای‌اش بیافزاید. اما خروج ایران از برجام خود پاشنه آشیل جمهوری اسلامی نیز هست، چرا که این مساله موجب باز شدن هر چه بیشتر دست ترامپ برای تشدید تحریم‌ها شده و اروپا نیز برای دفاع از روابط تجاری خود با ایران خلع‌سلاح می‌شود. تحریم رئیس بانک مرکزی و طرح وزارت خارجه آمریکا برای شکل دادن یک ائتلاف جهانی علیه دولت ایران، بیش از هر چیز خط و نشان آمریکا برای اروپا بود که تصمیم جدی دولت آمریکا را به اتحادیه اروپا یادآور شود، موضوعی که ترامپ در دیدار با دبیرکل ناتو و در کنفرانس مطبوعاتی بعد از آن دیدار بار دیگر بر آن تاکید کرد.

در نهایت، این بازی برای جمهوری اسلامی بازی دو سر باخت است. جمهوری اسلامی در بحران عمیق اقتصادی قرار دارد. مدام با اعتراضات توده‌ای روبروست و بحران سیاسی هر دم افزون می‌گردد. تضاد بین جمهوری اسلامی و آمریکا، اسرائیل و کشورهای عربی منطقه نیز رو به افزایش است. نتیجه‌ی این شرایط، تشدید تضاد در صفوف طبقه حاکم نیز خواهد بود. شکست سیاست‌ها و تشدید تضادها، نارضایتی و تشتت در صفوف طبقه حاکم را نیز بدنبال خواهد آورد. تشتت در میان طبقه حاکم نیز فروپاشی سیستم حاکم را تسهیل می‌کند (که البته تا همین امروز نیز این سیستم در امور اقتصادی تا حدود زیادی فروپاشیده است). سیستم روز به روز ناکارآمدتر می‌شود و سرمایه‌داران فرار را بر ماندن ترجیح می‌دهند، همان‌گونه که بعد از اعتراضات دی‌ماه به اعتراف مقامات دولتی ۳۰ میلیارد دلار پول از کشور خارج کردند.

از سوی دیگر مابه‌ازای سیاسی تشدید بحران اقتصادی، گسترش نارضایتی و اعتراضات توده‌ای خواهد بود. درست است که رژیم سعی می‌کند همان‌طور که در تجمع معلمان و اعتراضات کازرون نشان داد به قول خود با مشت آهنین جلو بیاید، اما این مشت آهنین نیز روز به روز به‌رغم تلاش طبقه حاکم از رنگ و روی آن کاسته می‌شود.

جمهوری اسلامی امروز در شرایطی قرار دارد که بسیار بدتر از شرایطی‌ست که تحریم‌های نفتی و بانکی آمریکا علیه ایران آغاز شد. جمهوری اسلامی امروز برخلاف شعارهای خامنه‌ای در موقعیتی بسیار ضعیف‌تر از آن زمان است و این را جمهوری اسلامی هم به‌خوبی می‌داند و در موضع‌گیری‌های خامنه‌ای که بقای برجام را از اروپا گدایی می‌کند (البته با ادبیات طلبکارانه که برای او مصرف داخلی دارد)، می‌توان دید.

در این میان هم دولت آمریکا و هم دولت جمهوری اسلامی سعی می‌کنند با تبلیغات وسیع، خود را حامی مردم ایران بنامند و از زبان آن‌ها سخن بگویند. خامنه‌ای وقیحانه می‌گوید: “من از طرف مردم ایران می‌گویم” و ترامپ هم می‌گوید می‌خواهد به مردم ایران برای رهایی از شرّ جمهوری اسلامی کمک کند. اما واقعیت این است که هر دو دروغگو و شیاد هستند. ماهیت خامنه‌ای بر همه آشکار است. ردّ جنایات جمهوری اسلامی بر چهره‌ی تک تک کارگران و زحمتکشان ایران، بر چهره‌ی مادران و پدران داغدیده، هویداست و تمامی ستم‌دیدگان ایران به‌خوبی از ماهیت ارتجاعی سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی و نتایج فاجعه‌بار آن آگاه هستند. اما امپریالیست‌ها نیز سابقه‌ی بهتری از جمهوری اسلامی ندارند. در تاریخ، هیچ جا و هیچ کشوری نبوده است که امپریالیست‌ها به خاطر منافع کارگران و زحمتکشان وارد عمل شوند. هر جا وارد شدند به‌خاطر منافع خود و سرمایه‌داران آن کشور بوده است. نقش امپریالیست‌ها در جنگ‌های کنونی خاورمیانه از زمان جنگ ایران و عراق و سپس حمله به عراق تا امروز و منافع سرشاری که از این بابت بویژه نصیب امپریالیسم آمریکا شده است، تاریخ واقعی قرن ماست و آن را با هیچ شعاری نمی‌توان تحریف کرده و تغییر داد. تاریخی که در آن میلیون‌ها انسان کشته و آواره شدند. سرنوشت مردم یمن، سوریه، عراق و نقش دولت‌های امپریالیستی در این فجایع همه در برابر چشم ماست.

در جنگ دو ارتجاع، همواره کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه هستند که قربانی شده و قربانی می‌شوند، هیچ استثنایی هم در تاریخ وجود ندارد. بنابر این تنها راه برای کارگران و زحمتکشان برای پایان دادن به این فجایع، سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد حکومت شورایی‌ست. این تنها راه واقعی نه فقط برای رهایی از وضعیت مصیب‌بار کنونی و فجایعی‌ست که جمهوری اسلامی به همراه آورده، بلکه هم‌چنین تنها راه برای جلوگیری از دخالت‌های دولت‌های امپریالیست و در نتیجه قربانی شدن توده‌ها در جنگ دو ارتجاع است.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۷۳ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.