باگذشت ۶ سال از آغاز جنگ داخلی در سوریه، ظاهراً تمام طرفهای درگیر در آن پذیرفتهاند که پیروزی در این جنگ وجود ندارد و اکنون همه به راهحل سیاسی امید بستهاند که ابتکار آن در دست روسیه است.
تنها دست آورد این جنگ ارتجاعی تا به امروز، ویرانی و تباهی همهجانبه و فجایع بزرگ بوده است. ۳۶۰ هزار تن در جریان این جنگ جان خود را از دست دادند. دهها هزار تن معلول شدند. متجاوز از ده میلیون تن از مردم بیدفاع آواره شدند. خانههای این مردم زیر بمبارانهای وحشیانه و درگیری گروههای رقیب ویران شد. بخش بزرگی از شهرها و روستاها به خرابه تبدیل شدند و هر گروهی بخشی از شهرها و مناطق ویران سوریه را در اختیار خود گرفت.
با تمام این اوصاف، پیروزی قطعی برای طرفین درگیر در این جنگ ممکن نبود. آنها تا جایی که میتوانستند، جنگیدند تا یکدیگر را بهقدر کافی تحلیل برند و ناتوانی خود را برای غلبه بر دیگری برملا کنند. درعینحال قدرت و توان نظامی متحدان منطقهای و بینالمللی آنها محک خورد و سرانجام، شرایط جنگ به نقطهای رسید که تمام طرفهای داخلی، منطقهای و جهانی به این نتیجه رسیدند که راهحلی سیاسی را جایگزین راهحل نظامی کنند. این وظیفه را قدرتی برعهدهگرفته است که در حقیقت برنده اصلی جنگ داخلی سوریه محسوب میشود.
همانگونه که روسیه دقیقاً در شرایطی که چیزی به سرنگونی رژیم بشار اسد باقی نمانده بود، در نقش نجاتبخش این رژیم ظاهر شد و توازن قوا را در جنگ داخلی تغییر داد، اکنون نیز در نقش ناجی صلحدوست ظاهرشده است تا بتواند این بار نقشی فراتر از سوریه و حفظ اسد را در خدمت اهداف اقتصادی و سیاسی امپریالیستی خود، در خاورمیانه بر عهده گیرد.
در راستای تحقق این سیاست، نخست کوشید رژیمهای حاکم بر ایران و ترکیه را که دخالت نظامی مستقیمی در سوریه دارند و پشتیبان و حامی طرفین اصلی جنگ داخلیاند، تحت رهبری خود متحد سازد و درحالیکه سهم شیر از جنگ داخلی را نصیب خودکرده است، سهم کوچکی هم به این دو دولت بدهد. اجلاس آستانه در اردیبهشتماه، نخستین دست آورد این سیاست روسیه بود که مناطقی از سوریه را بهعنوان مناطق کاهش تنش اعلام نمود. اما این فقط گام نخست بود. گام بعدی روسیه، همراه کردن مهمترین کشورهای منطقه و نیز امپریالیسم آمریکا با خود، در اجرای این سیاست بود. کسب حمایت آنها البته نمیتوانست به دست آید، مگر آنکه منافع آنها نیز در سوریه تأمین گردد.
برای امپریالیسم روس که اکنون اهداف سیاسی وسیعتر از سوریه را در خاورمیانه و جهان دنبال میکند، مشکلی نبود که این مانع را حتی به زیان متحدان خود، رژیم بشار اسد و جمهوری اسلامی ایران، از میان بردارد. آنچه همه این دولتها خواستار آن هستند، برکناری بشار و سهیم شدن مخالفان وی در قدرت سیاسی بود. این طرحی است که پوتین بهعنوان راهحل سیاسی بر جنگ داخلی سوریه ارائه داده و تقریباً مورد تأیید همه طرفهای درگیر در این جنگ قرارگرفته است. جمهوری اسلامی ایران هم بهرغم اینکه از آغاز مخالف برکناری بشار اسد و سهیم شدن معارضان سوری در قدرت بود و میداند چنانچه ترکیب هیئت حاکمه سوریه برهم بخورد، دیگر نمیتواند بر روی آن بهعنوان یک متحد حساب کند، ناگزیر به پذیرش طرح پوتین شد، تا لااقل نقش و نفوذ خود را بر بخشی از هیئت حاکمه آتی سوریه، شامل بعثیها و علویها، حفظ کند. فقط این مانده بود که پوتین با فراخواندن اسد و گفتگویی که چهار ساعت به طول انجامید، پذیرش این طرح را به وی دیکته کند. دیکتاتوری که ۶ سال پیش، خواست مردم سوریه را نپذیرفت، اعتراضات آنها را بازور سرکوب کرد، زمینه را برای رشد گروههای اسلامگرا و مداخله قدرتهای بیگانه فراهم ساخت و سرانجام آن، تمام فجایعی است که سوریه با آنها مواجه است، اکنون چارهای نداشت، جز اینکه دستور پوتین را بپذیرد. اینکه در گفتگوی چهارساعته دقیقاً چه گذشت و اسد طی چه روندی باید کنار رود، هنوز پوشیده مانده است. آنچه از هماکنون آشکار است، تشکیل یک کنگره ملی سوری، متشکل از تمام گروههای رقیب موافق و مخالف رژیم اسد، تدوین یک قانون اساسی جدید و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی است.
پس از گفتگوی پوتین با بشار اسد بود که رئیسجمهوری روسیه با ترامپ تماس تلفنی گرفت و به وی اطلاع داد که بشار اسد به روند سیاسی و اصلاح قانون اساسی و برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی متعهد شده است. ظاهراً رئیسجمهور آمریکا نیز موافقت خود را با طرح روسیه به اطلاع پوتین رسانده است. رئیسجمهوری روسیه با یکرشته تماسها با شاه عربستان سعودی، نخستوزیر اسرائیل و رئیسجمهوری مصر، توانست حمایت آنها را نیز برای این طرح به دست آورد.
در ادامه این تحرکات دیپلماتیک و سیاسی روسیه بود که در اول آذرماه، اجلاس سهجانبه سوچی برگزار شد که با صدور بیانیهای رسماً راهحل سیاسی روسیه را برای پایان دادن به جنگ داخلی پذیرفت. پوتین در پایان اجلاس سوچی گفت که مرحله نظامی برقراری صلح و ثبات در سوریه در حال پایان یافتن است و اکنون باید توجه خود را روی حلوفصل سیاسی اوضاع و بازسازی این کشور متمرکز کرد. بهرغم اینکه طرح پوتین و انعکاس آن در بیانیه، حاوی نکات مثبتی برای گذار از جنگ داخلی به راهحل سیاسی است، اما خود این طرح نکات مبهم و اختلافبرانگیز جدی دارد که میتواند پیشبرد این طرح را در عمل با موانع جدی
روبهرو سازد
. اولاً – بر طبق این طرح “وزارت خارجه، وزارت دفاع و سرویسهای امنیتی سه کشور موظف شدهاند تا روی ترکیب و زمان برگزاری کنگره گفتگوهای ملی سوریه در سوچی کار کنند.” خود مردم سوریه عجالتاً هیچ نقشی در این میان ندارند.
سه کشور اشغالگر سوریه میخواهند ترکیب اجلاسی را تعیین کنند که درنهایت قانون اساسی جدیدی برای سوریه تدوین نماید و انتخابات برگزار کند. در اینجا برخلاف آنچه که در مورد یک دولت شکستخورده عمل میشود و فاتحان، این دولت را وادار میکنند طرح موردنظرشان را بپذیرد، گروهای متعدد مسلحی وجود دارند که تابع هیچ تصمیمی نیستند و چنانچه منافع آنها تأمین نشود، بخشی از مشکل باقی میمانند. دولتهایی هستند که اگر منافعشان در این ترکیب تأمین نشود، بخش دیگری از مشکلاند. نکته دیگر در این است که چگونه بهویژه با اختلافاتی که میان ترکیه و جمهوری اسلامی بر سر نیروهای داخلی درگیر در سوریه وجود دارد، آنها میخواهند ترکیب این کنگره را تعیین کنند. پوشیده نیست که در اینجا یک کشمکش جدی در جریان است و هر یک تلاش خواهد کرد وزن گروههای طرفدار خود را در این ترکیب افزایش دهد. تردیدی نیست که روسیه نقش تعیینکنندهای دارد، اما حد و حدود تأثیراتش در آن حد نیست که فرضاً بتواند ترکیب معینی را لااقل به ترکیه دیکته کند. علاوه بر این، خود روسیه هم منافعی را دنبال میکند که فراتر از منافع ترکیه و جمهوری اسلامی در سوریه است.
ثانیاً – با توافق مشترک ترکیه و جمهوری اسلامی، چند میلیون کرد ساکن سوریه که نقش مهمی در شکست داعش در سوریه بر عهده داشتند، از هماکنون از هرگونه مداخله در اجلاسهای تصمیمگیرنده پیرامون نظام سیاسی آینده سوریه حذفشدهاند. اردوغان تودههای مردم کردستان سوریه را تروریست میخواند و در تازهترین موضعگیریاش گفت: “ما نمیتوانیم یک باند تروریستی را که دستش به خون آلوده است، یک بازیگر مشروع بدانیم.”
از تمام این موانع که بگذریم دشواری اجرای راهحل پوتین در این است که اینهمه گروههای مسلح که سالها یکدیگر را کشتار کرده، مردم را به خاک و خون کشیده و سوریه را ویران کردهاند، حالا باید با یکدیگر در کنفرانس سوری آشتی کنند، با توافق یکدیگر قانون اساسی جدیدی بنویسند و برمبنای این قانون اساسی انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی برقرار کنند. چشمانداز چنین روند سیاسی با ابهامات بسیار همراه است. این واقعیت را بهخوبی میتوان از اجلاس اخیر اپوزسیون در ریاض هم دریافت که در تلاشاند بهعنوان یک جبهه متحد در برابر بعثیها ظاهر شوند.
همزمان با اجلاس سوچی، ۱۴۰ تن از نمایندگان گروههای مختلف مخالف رژیم اسد، اجلاسی دوروزه در ریاض برگزار کردند که نمایندگان ویژه پوتین و استفان دیمیستورا نماینده سازمان ملل نیز در آن حضور داشتند. این اجلاس فراگیرتر از تمام اجلاسهای پیشین معارضان سوری بود و مواضع تقریباً واحدی اتخاذ کرد. در این اجلاس علاوه بر ائتلاف موردحمایت عربستان، ائتلاف ملی موردحمایت ترکیه و گروههای موردحمایت مصر نیز حضور داشتند. این اجلاس یک هیئت ۳۰ نفره را بهعنوان اعضای هیئت عالی مخالفان سوریه برگزید که در مذاکرات ۷ آذر در ژنو شرکت کنند و پسازآن در ماه سپتامبر در اجلاس سوچی حضور یابد.
این اجلاس در بیانیه پایانی خود خواستار کنارهگیری اسد از قدرت، قبل از آغاز دوره انتقالی گردید و با هرگونه حضور بشار اسد در قدرت و دولت ائتلافی مخالفت نمود. قرار است، گروه سوری موردحمایت روسیه نیز در مذاکرات به هیئت این اجلاس بپیوندد.
در حقیقت پس از اجلاس ماه دسامبر در سوچی است که میتوان ارزیابی دقیقتری از تحول اوضاع در سوریه داشت. بعید است با توجه به حمایت قدرتهای منطقهای و بینالمللی از طرح روسیه، این طرح در مراحل نخست خود به سرنوشت مذاکرات پیشین سازمان ملل در ژنو دچار شود. اما اگر حتی در نخستین گامها به موانع جدی برنخورد، روندی طولانی و پرفرازونشیب خواهد داشت.
آنچه با فرض اجرای این طرح در بهترین حالت میتواند عاید تودههای مردم سوریه شود، در محدودهای نجات از جنگ و فجایع ناشی از آن خواهد بود. ویرانی سوریه، فقر و مصائب بیشمار کارگران و زحمتکشان سوری، مسئلهای نیست که بهسادگی حل شود. بیانیه سوچی از فرارسیدن دوران بازسازی سخن میگوید. اما این بازسازی نیازمند تریلیونها دلار سرمایهگذاری است که از عهده روسیه، ترکیه، جمهوری اسلامی، عربستان و متحدان آن درمجموع هم ساخته نیست. روحانی، بهعنوان رئیسجمهوری دولتی که نقشی ویرانگر در سوریه ایفا نمود، حالا از سازمان ملل میخواهد که نقشی فعال در بازسازی سوریه ایفا کند. بنابراین فعلاً بهطور واقعی نمیتوان از بازسازی سوریه سخن گفت. ویرانی سوریه به درجهای است که مردم آواره سوریه نمیتوانند به کشور خود بازگردند، چراکه حتی سرپناهی که بتوانند در آن زندگی کنند، برای آنها باقی نمانده است.
کشمکش سیاسی گروههای رقیب که پشت سر آنها قدرتهای منطقهای و جهانی قرارگرفتهاند، آیندهای پیچیدهتر از اوضاع لبنان را در سوریه پدید خواهد آورد. اگر این واقعیت را هم مدنظر قرار دهیم که قرار است تا آیندهای نامعلوم سوریه یک کشور بهطور واقعی تحت اشغال روسیه، ترکیه و جمهوری اسلامی باقی بماند، چون بر طبق طرح پوتین نیروهای نظامی این سه کشور مسئول پیشبرد و حفاظت از طرح به اصطلاح صلح هستند، تیرهوتار بودن اوضاع بیشتر مشخص خواهد شد. ناگفته نماند که امپریالیسم آمریکا نیز اعلام کرده است، نیروهای نظامیاش فعلا در کردستان سوریه باقی میمانند.
از همه این مسائل که بگذریم، هنوز تکلیف گروههای مسلحی که در طرح پوتین جایی ندارند، اما در سوریه حضور نظامی دارند و حتی در میان بخشهایی از مردم سوریه نفوذ دارند، مشخص نیست. مناطقی که تحت اشغال داعش قرار داشتند، باز پس گرفته شدند، اما این بدان معنا نیست که داعش در سوریه ریشهکن شد و به پایان رسید. این گروه اسلامگرای مرتجع، در میان عقبماندهترین مردم و مناطق سوریه نفوذ دارد و بهسادگی با عملیات نظامی و طرح صلح نمیتوان آن را ریشهکن کرد. دولت عراق سالها دروغ تحویل مردم این کشور داد. ادعا کرد که داعشیان تعداد اندکی اسلام گرایان خارجی هستند و این واقعیت را انکار میکرد که این گروه اسلامگرا در میان بخشهایی از مردم عراق نفوذ دارد، اکنون اما ادعا میکند که در جریان درگیریهای نظامی با داعش، ۷۰ هزار داعشی به قتل رسیدهاند و ۵ هزار تن دستگیرشدهاند.
ماجرا در سوریه هم به همین شکل است. داعش آن دو یا ۵ هزارنفری که همواره ادعا میشد از خارج آمدهاند، نیست. داعش محصول خرافات عمیق و ریشهدار اسلامی، فقر و ناآگاهی در خاورمیانه است. سوریه تا مدتها با معضل این گروه روبهرو خواهد بود. النصره نیز در کنار داعش موقعیت مشابهی خواهد داشت. اما اینها به کنار، تکلیف مردم مسلح کرد چه میشود که دولتهای ترکیه و جمهوری اسلامی مخالف حضور آنها در قدرت سیاسیاند و حتی حق یک خودمختاری محدود را هم برای آنها قائل نیستند؟ روشن است که آنها اکنون مسلحانه حقوق و مطالبات خود را طلب میکنند. این واقعیت هم پوشیده نیست که از حمایت امپریالیسم آمریکا نیز برخوردارند. گرچه در روزهای اخیر اخباری از زد و بند اردوغان و ترامپ برای توقف ارسال سلاحهای آمریکائی به کردهای سوریه انتشاریافته است، اما بعید است که آمریکا از حمایت آنها دست بردارد. درعینحال روسیه نیز مناسبات نزدیکی با آنها دارد.
ازهرجهت که به اوضاع سوریه نگاه کنیم، حتی با فرض موفقیت طرح روسیه در سوریه، اوضاع همچنان تیره و پر ابهام است. کشوری که ۶ سال درگیر یک جنگ داخلی ارتجاعی بوده و به عرصه کشمکش قدرتهای منطقهای و بینالمللی تبدیل گردید، بهسادگی نمیتواند در کوتاهمدت حتی به یک دوران آرامش نسبی دست یابد.
نظرات شما