کارگران، گروگان سرمایه‌داران

کمتر روزی را می‌توان در ایران سراغ گرفت که کارگران یک یا چند واحد تولیدی و خدماتی به معوق ‌ماندن پرداخت دستمزد و حقوق خود اعتراض نکنند. هم‌اکنون ده‌ها هزار و شاید صدها هزار کارگر در سراسر ایران وجود دارند که دستمزد و مزایای آن‌ها گاه چندین ماه پرداخت‌نشده است.
ابعاد این مسئله در ایران به حدی است که با قطعیت می‌توان گفت، در تمام کشورهای جهان نمی‌توان نمونه‌ای برای آن یافت. این گفته، البته بدان‌ معنا نیست که نمونه‌های منفرد و کوتاه‌مدتی از آن در دیگر کشورهای سرمایه‌داری وجود ندارد، اما در هیچ‌یک از کشورهای جهان، ابعاد و وسعت آن، نظیر ایران نیست و علاوه بر این، سال‌های متمادی همچون ایران دوام نداشته است.
چرا طبقه کارگر ایران با این معضل روبه‌روست؟ علت چیست که این پدیده به تعویق افتادن دستمزدها سال‌ها ادامه یافته و به یک پدیده معمولی و مرسوم تبدیل‌شده است؟ چه منافعی برای طبقه سرمایه‌دار دارد و بالاخره چرا طبقه کارگر نتوانسته مقابله‌ای جدی با آن داشته باشد؟
این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که به تعویق افتادن پرداخت دستمزد کارگران، مسئله امسال و پارسال و چند سال اخیر نیست، بلکه در تمام دوران استقرار جمهوری اسلامی در ایران وجود داشته و به‌ویژه از دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و اجرای سیاست اقتصادی نئولیبرال، پیوسته ابعاد وسیع‌تری به خود گرفته است. سرمایه‌داران و رژیم سیاسی پاسدار منافع آن‌ها همواره در پاسخ به اعتراضات کارگران نسبت به عقب افتادن مداوم دستمزد، توجیهات متعددی را به‌حسب اوضاع عنوان کرده‌اند. زمانی ازهم‌گسیختگی صنایع پس از انقلاب بهانه بود و پس‌ازآن، جنگ و ادامه آن. سپس خصوصی سازی و نوسازی صنایع توجیه و بهانه شد و پس‌ازآن بحران اقتصادی پایان دوران زمامداری هاشمی رفسنجانی. معضل حل نشد و بهانه و توجیه تحریم اقتصادی بر آن افزوده شد. تحریم اقتصادی هم به پایان رسید، بدون این‌که معضل پرداخت دستمزدهای معوقه کار گران حل شود. بالعکس این معضل ابعاد و وسعت گسترده‌تری به خود گرفت و اکنون نیز هرروز بهانه جدیدی درمی‌آورند. کمبود نقدینگی، قفل شدن بانک‌ها، معوقات دولت و مؤسسات آن به سرمایه‌داران خصوصی، طلب شرکت‌های واسطه‌ای از مقاطعه‌کاران و غیره.
واقعیت این است که تمام ادعاهای دولت و سرمایه‌داران خصوصی برای به تعویق انداختن مداوم دستمزد کارگران، چیزی جز بهانه‌های واهی نیست و هدفی جز افزودن بر سود و ثروت سرمایه‌داران ندارد. حتی اگر بزرگ‌ترین بحران‌های اقتصادی نیز در یک کشور وجود داشته باشد، کاری که کارگران انجام می‌دهند، ارزش جدیدی که می‌آفرینند، بسیار فراتر از آن چیزی است که جبران‌کننده دستمزد آن‌هاست. چیزی که در جریان بحران می‌تواند اتفاق افتد این است که سود سرمایه‌دار در مقایسه با دوره رونق اقتصادی کاهش یابد. اگر جز این می‌بود اکنون‌که تمام جهان سرمایه‌داری بایک بحران اقتصادی جدی مواجه است، در تمام کشورهای جهان می‌بایستی وضعیت کارگران شبیه آن چیزی باشد که اکنون در ایران وجود دارد. درحالی‌که می‌دانیم چنین نیست و ایران نمونه منحصربه‌فردی در سراسر جهان است که دستمزد کارگران ماه‌ها به تعویق می‌افتد و این روند سال‌هاست که ادامه دارد. دلیل آن‌هم در این است که طبقه سرمایه‌دار ایران، آن را به وسیله‌ای برای افزون سازی سرمایه و سود تبدیل کرده است. چگونه؟
فرض کنید در یک موسسه تولیدی یا خدماتی، هزار کارگر مشغول به کارند که در هرماه باید مبلغی معادل ۲ میلیارد تومان به‌عنوان دستمزد به کارگران پرداخت شود. سرمایه‌داری که یک یا چند ماه پرداخت دستمزد کارگران را به تعویق انداخته، چندین میلیارد تومان دستمزد معوقه کارگران را بدون این‌که کمترین هزینه‌ای برای او داشته باشد و یا ناگزیر باشد در ازای این پول، بهره‌ای به سرمایه‌دار بانکدار بپردازد، به سرمایه الحاقی تبدیل می‌کند و به جریان فعالیت و تولید می‌اندازد. بدین‌ طریق حجم ارزش اضافی را افزایش می‌دهد و از طریق سودی که از همین منبع به دست می‌آورد، همان‌گونه که رسم شده است، یک ماه از دستمزدهای معوقه چند ماه را می‌پردازد و این ماجرا همچنان ادامه می‌یابد.
راه سهل و ساده‌تر آن نیز این است که سرمایه‌دار صنعتی و تولیدی یا خدماتی، دستمزد پرداخت‌نشده و به تعویق افتاده کارگر را با بهره ۲۰ تا ۲۵ درصدی کنونی تبدیل به سپرده بانکی خود می‌کند و با بهره‌ آن بخشی از دستمزدهای معوقه کارگر را می‌پردازد. یک سال که بدین منوال می‌گذرد، این سرمایه‌دار میلیاردها تومان، مفت و مجانی به جیب می‌زند. خوب که دقت کنیم، آشکار است که سرمایه‌دار با به تعویق انداختن پرداخت دستمزد کارگران، عملاً حتی لااقل بخشی از دستمزد کارگران را هم به جیب زده است. کارگرانی که چندین ماه دستمزد خود را دریافت نکرده‌اند، زندگی خود و خانواده‌شان در فقر، گرسنگی، بدهکاری، بی‌خانمانی تباه می‌شود، اما همین مسئله در ایران تبدیل‌شده است به‌وسیله جدیدی برای تشدید استثمار و افزون سازی سود و سرمایه.
اما منافعی که از این بابت عاید سرمایه‌دار می‌شود، به همین‌جا خاتمه نمی‌یابد. به تعویق انداختن دستمزدها، همچنین وسیله‌ای برای آرام کردن و مطیع ساختن کارگران و به گروگان گرفتن آن‌ها است.
کارگرانی که درنتیجه تعویق چند ماه دستمزد، با فقر، بدهکاری و معضلات متعدد اجتماعی و خانوادگی دست‌به‌گریبان هستند، به‌ویژه با توجه به وجود میلیون‌ها بیکار در ایران، هرلحظه در بیم و هراس ناشی از بیکاری به سر می‌برند و نگران‌اند همین کاری را هم که دارند از دست بدهند و اخراج شوند، تبدیل می‌شوند به انسان‌های تابع و مطیع سرمایه‌دار که بهر شکل می‌خواهد آن‌ها را تحت‌فشار قرار می‌دهد و استثمار را تشدید می‌کند. این کارگران که تحت یک چنین شرایطی باید منتظر بمانند تا سرمایه‌دار لطفی کرده و هرچند وقت یک‌بار بخشی از مطالبات معوقه آن‌ها را بپردازد، دیگر جرئت و روحیه اعتراض برای افزایش دستمزد و بهبود شرایط معیشتی خود را نخواهند داشت. لذا مجبور می‌شوند به وحشیانه‌ترین شکل استثمار، ستم و استبداد سرمایه تن دهند. خلاصه کلام این‌که سرمایه‌دار به‌تمام‌معنا کارگران را به گروگان گرفته و اسیر خود کرده است.
با این توضیحات روشن است چرا مسئله به تعویق انداختن پرداخت دستمزد کارگران که سال‌هاست در ایران رواج پیداکرده و پیوسته بر وسعت و دامنه آن افزوده‌شده است، ربطی به این یا آن وضعیت اقتصادی و توجیهات رنگارنگ طبقه سرمایه‌دار حاکم ندارد، بلکه یک سیاست آگاهانه طبقه حاکم و روش جدیدی برای افزون سازی سود و سرمایه، تشدید استثمار و به بند کشیدن و مطیع ساختن کارگران است.
بدون این‌که مبارزات کارگران ایران علیه این شیوه ستم و استبداد سرمایه نادیده انگاشته شود، سؤال این است که چرا طبقه کارگر ایران نتوانسته با معضلی که چندین سال ادامه دارد، مقابله‌ای جدی داشته باشد؟
بی‌تردید اساسی‌ترین دلیل و علت آن سیاسی است. در ایران یک رژیم سیاسی استبدادی و به‌غایت سرکوبگر حاکم است که بیان آشکار دیکتاتوری عریان طبقه سرمایه‌دار است. این دیکتاتوری عریان سرمایه حتی ابتدایی‌ترین حقوق و آزادی‌های سیاسی را برای دفاع از خود، از طبقه کارگر سلب کرده است. لذا برخلاف عموم کشورهای جهان، کارگران ایران، حتی از داشتن تشکل‌های مستقل که از منافع اقتصادی و صنفی آن‌ها به شکلی متشکل دفاع کنند، محروم‌اند. اما در مقابل تمام ابزارهای سرکوب سیاسی و اقتصادی، امکانات و تسهیلات در اختیار سرمایه‌داران قرارگرفته که به هر شکل می‌خواهند با کارگران رفتار کنند و آن‌ها را استثمار نمایند.
یکی از عواقب این دیکتاتوری که در عرصه اقتصادی به عامل بازدارنده‌ای در رشد و ارتقاء مبارزات کارگران و حتی سطح مقاومت آن‌ها تبدیل‌شده است، واداشتن طبقه کارگر به کار در شرایط فقر مطلق از طریق پرداخت دستمزدی است که بسیار پایین‌تر از ارزش نیروی کار آن‌هاست.
این واقعیت دیگر بر کسی پوشیده نیست که اکثریت بسیار بزرگ کارگران در زیرخط فقر مطلق قرار دارند و آنچه تحت عنوان دستمزد به کارگران پرداخت می‌شود، حتی جبران‌کننده هزینه‌های یک خانوار کارگری در نیمی از ماه نیست. برخلاف برخی نگرش‌ها که فقر را تحت هر شرایطی محرک اعتراض و مبارزه می‌دانند، این فقر در شرایطی هم می‌تواند به عاملی برای انفعال و تمکین به وضع موجود شود. این به‌ویژه در شرایطی صادق است که طبقه کارگر در پراکندگی و بی‌سازمانی قرار دارد، طبقه حاکم به دیکتاتوری عریان و عنان‌گسیخته متوسل شده است و کارگران در چنان وضعیت وخیم معیشتی قرار دارند که مقدم بر هر چیز باید در فکر تأمین وسایل معاش خود باشند.
طبقه سرمایه‌دار ایران برای پیشبرد اهداف خود و تشدید استثمار، فقط به دیکتاتوری عریان، سرکوب و بی حقوقی کارگران و تلاش برای در پراکندگی نگه‌داشتن کارگران اکتفا نکرده، بلکه از همه این شرایط بهره گرفته تا با تحمیل فقری کمرشکن به کارگران، آن‌ها را به اسارت گیرد و تا آخرین حد ممکن استثمار را تشدید کند. بدین منظور نیروی کار را به بهایی ارزان‌تر از ارزش آن می‌خرد و کارگران را در منتهای فقر و گرسنگی نگه می‌دارد.
چگونه ممکن است چنین اتفاقی رخ دهد درحالی‌که نیروی کار کالاست و هر کالایی در نظام سرمایه‌داری به ارزش آن فروخته می‌شود. دستمزد هم قاعدتاً باید بیان پولی ارزش نیروی کار باشد؟
تا جایی که مسئله فروش این کالای ویژه در ایران مطرح است، بنا به شرایط سیاسی و اقتصادی حاکم و محرومیت طبقه کارگر حتی از حقوق صنفی، کارگر در برابر سرمایه‌دار به‌عنوان فردی متساوی‌الحقوق ظاهر نمی‌شود که بتواند نیروی کارش را به بهای آن به سرمایه‌دار بفروشد یا نفروشد. سرمایه‌دار دارای تمام حقوق، امتیازات و امکانات است، کارگر از همه آن‌ها محروم می‌باشد. مسئله به این شکل است که کارگر منفرد یا باید بهایی را که سرمایه‌دار تعیین می‌کند بپذیرد یا از گرسنگی بمیرد. خیلی هم که ماجرا بخواهد جنبه قانونی به خود بگیرد، معیار آن، دستمزدی قرار می‌گیرد که دولت به‌عنوان نماینده و قدرت متشکل طبقه سرمایه‌دار معین کرده است.
بحث ما هم بر سر همین مسئله است و نه در مورد هزاران موسسه‌ای که تابع هیچ ضابطه و قانونی نیستند، نظیر مؤسسات تولیدی و خدماتی کوچک یا مناطق ویژه.
اما بر چه مبنایی می‌توان گفت دستمزدی که در ایران به کارگران پرداخت می‌شود، مستثنا از این‌که مشمول قانون به‌اصطلاح کار باشند یا نباشند، بسیار پایین‌تر از ارزش نیروی کار است و از همین رو است که کارگران با فقر مطلق مواجه‌اند و در گرسنگی مداوم به سر می‌برند، و وحشیانه استثمار می‌شوند؟
این را هر کس می‌داند که هر کالایی در بازار قیمتی دارد و با پرداخت این قیمت می‌توان آن را خرید. اما این قیمت چگونه تعیین می‌شود؟ از طریق مقدار کار اجتماعاً ضروری برای تولید آن.
در جامعه سرمایه‌داری که همه‌چیز به کالا تبدیل‌شده است. نیروی کار نیز یک کالاست، اما کالای ویژه که تمایز آن با کالاهای دیگر در این است که وقتی مصرف می‌شود برخلاف کالاهای دیگر، ارزش نوینی می‌آفریند. در اینجا فقط اشاره‌کنیم که این ارزش نوین و تازه آفریده شده، همان چیزی است که بخشی از آن جبران‌کننده دستمزدی است که به کارگران پرداخت‌ می‌شود و بخش دیگر به‌عنوان ارزش اضافی و سود نصیب سرمایه‌دار می‌گردد.
در جامعه سرمایه‌داری، کارگر برای امرارمعاش و زنده مانده چیزی جز فروش نیروی کار در اختیار ندارد. او این نیروی جسمانی و فکری را که موردنیاز سرمایه‌دار و تولید سرمایه‌داری است، به‌عنوان یک کالا به سرمایه‌دار می‌فروشد، در ازای آن مبلغی پول تحت عنوان دستمزد دریافت می‌کند، تا از طریق آن وسایل معیشت خود و خانواده‌اش را تأمین کند. ما در اینجا نقش مهارت، تخصص و کار مرکب را کنار می‌گذاریم، و بحث را بر سر یک کارگر ساده و معمولی که جمهوری اسلامی بر آن مبنا حداقل دستمزد را تعیین می‌کند، مدنظر قرار می‌دهیم.
دستمزد این کارگر چقدر باید باشد؟ به‌عبارت‌دیگر ارزش نیروی کاری که به سرمایه‌دار فروخته می‌شود و شکل پولی دستمزد به خود می‌گیرد، چگونه تعیین می‌شود؟ دقیقاً مثل هر کالای دیگر، از طریق زمان کار اجتماعاً لازمی که برای تولید و بازتولید نیروی کار، برای حفظ و نگهداری کارگر ضروری است. کارگر با کار چندین ساعت در روز، نیرو و انرژی خود را از دست می‌دهد، برای این‌که بتواند مستمراً نیروی کار را بفروشد و در محل کار مصرف کند، باید این نیرو و انرژی ازدست‌رفته جبران شود. کارگر به‌مرور فرسوده و پیر می‌شود، باید نسل خود را نیز بازتولید کند. این‌همه بدان معناست که مقدم بر هر چیز باید بتواند مواد غذایی لازم را تهیه کند، سلامتی خود را حفظ نماید، برای خود و خانواده‌اش لباس و دیگر ضروریات زندگی را تأمین کند و جایی برای استراحت و سکنی گزیدن داشته باشد. یعنی باید درازای دستمزدی که می‌گیرد بتواند وسایل معیشت خود را تأمین کند. پس، ارزش نیروی کار مقدم بر هر چیز عبارت خواهد بود از ارزش وسایل زندگی که برای حفظ و نگهداری دارنده نیروی کار و خانواده وی ضروری است. این ضروریات زندگی، البته محدود و منحصر به نیازهای مصرفی غذایی، پوشاک، مسکن و امثالهم نیست. بلکه تحت شرایط تاریخی کنونی و سطح پیشرفت و فرهنگ، حیطه گسترده‌تری دارد. امروزه هر خانه‌ای نیاز به برق، گاز، تلفن، تلویزیون، وسایل لباس‌شویی و ده‌ها نمونه ازاین‌دست دارد که بدون آن‌ها زندگی ممکن نیست. این‌ها همه برای کارگر هزینه دارد که ارزش آن‌ها وارد ارزش نیروی کار می‌شود. همچنین است هزینه‌های آموزش‌وپرورش فرزندان کارگر، هزینه وسایل نقلیه، مخارج نیازهای فرهنگی و تفریحی کارگر که ارزش تمام این هزینه‌ها وارد هزینه‌های تولید و بازتولید نیروی کار و ارزش آن می‌گردد.
این، آن حداقل دستمزد یا آن مرزی است که ارزش نیروی کار کارگر نمی‌تواند پایین‌تر از آن باشد. در ایران این حداقل چه مبلغی است؟ تا چند سال پیش که هنوز متوسط هزینه‌های یک خانوار معمولی در شهرها توسط مراکز رسمی دولتی اعلام می‌شد، این رقم بیش از ۳ میلیون تومان در ماه اعلام شد. اگر افزایش هزینه‌ها و تورم دوره زمامداری حسن روحانی را هم به‌حساب نیاوریم، روشن است که با حداقل تعیین‌شده دستمزد توسط دولت، معادل ۸١٢ هزار تومان در ماه، سرمایه‌داران نه‌فقط نیروی کار کارگر را به بهایی زیر ارزش آن می‌خرند، بلکه این فاصله به‌اندازه‌ای بزرگ است که می‌توان گفت، تنها یک‌سوم ارزش نیروی کار کارگر را می‌پردازند. از همین روست که امروزه در ایران دستمزدی که اکثریت بزرگی از کارگران دریافت می‌کنند، از طریق آن حتی نمی‌توانند هزینه‌های نیمی از ماه را جبران کنند. لذا کارگران با بی‌سابقه‌ترین شرایط وخیم مادی و معیشتی مواجه‌اند و روزمره زندگی آن‌ها تباه می‌شود.
به قول مارکس، اگر در هر کشوری چنین شرایطی پیش‌آید که بهای نیروی کار تا مرحله‌ای تنزل کند که قیمت آن، پایین‌تر از ارزش آن قرار گیرد، “نیروی کار فقط می‌تواند به شکل پژمرده و پریشانی خویشتن را نگاه دارد و بسط یابد.” این دقیقاً وصف‌الحال وضعیت کارگران ایران در شرایط موجود است. این وضعیت باعث شده که خانواده‌های کارگری با فقر و گرسنگی مداوم روبه‌رو باشند، ازنظر جسمانی تحلیل روند، به بیماری‌های متعدد مبتلا شوند، در سنین پایین جان خود را از دست بدهند و با ده‌ها معضل اجتماعی دیگر مواجه شوند. وقتی‌که کارگران در یک چنین شرایط اسف‌باری گرفتارند، روشن است که دیگر بحثی از امکانات فرهنگی و تفریحی و رشد و اعتلای فکری و فرهنگی در میان نیست. گروهی از کارگران که ناگزیرند پس از ۸ ساعت کار روزانه، چندساعتی هم در جای دیگر کار کنند، یا زن‌وشوهر کارگر برای نجات از فقر و فلاکت موجود تمام‌روز کار کنند و گاه فرزندان خود را از تحصیل محروم کنند و روانه بازار کارنمایند تا آنها نیز کمک‌خرجی برای هزینه‌های کمرشکن زندگی کارگر باشد، دیگر فرصتی برای زندگی معمولی کارگر هم باقی نمی‌ماند، تا چه رسد به تفریح و ارتقای سطح فرهنگی کارگر. این وضعیتی است که سرمایه‌داران دقیقاً آن را خواسته و از قبل آن سود می‌برند. نه صرفاً ازآن‌رو که نیروی کار کارگر را مفت و مجانی تصاحب می‌کنند و سودهای کلانی به جیب می‌زنند، بلکه از همین شرایط برای به گروگان گرفتن کارگران، واداشتن آن‌ها به تبعیت بی چون و چرا، بهره می‌گیرند. وقتی‌که کارگران در یک چنین شرایط اسف‌باری قرار دارند، طبقه سرمایه‌دار می‌تواند گستاخی و بی‌رحمی خود را تا آنجا بسط دهد که پرداخت دستمزد کارگران را نیز چندین ماه به تعویق اندازد و زندگی کارگران را تباه کند و از آن‌هم وسیله‌ای برای افزون سازی سود و سرمایه بسازد.
با این اوصاف، روشن است که اگر اوضاع به روال چندین سال گذشته باشد، نه‌فقط بهبودی در وضعیت کارگران رخ نخواهد داد بلکه، همان‌گونه که تجربه نشان داده است، سال‌به‌سال وضع وخیم‌تر خواهد شد و حتی این معضل به تعویق افتادن پرداخت دستمزد کارگران به مدت چند ماه که به یک پدیده معمول و مرسوم تبدیل‌شده است، حل نخواهد شد.
طبقه کارگر نمی‌تواند از شر مصائب بی‌شماری که نظم موجود و طبقه حاکم به بار آورده‌اند، رها گردد، مگر آن‌که به نبردی قطعی برای برانداختن این نظم روی آورد. حتی اگر قرار باشد در چارچوب نظم موجود، طبقه حاکم را به عقب‌نشینی واداشت، این کار با مبارزات منفرد و پراکنده کارگران ممکن نیست. باید مبارزه را از سطح کارخانه‌های منفرد، به سطح مبارزه‌ای سرا سری ارتقاء داد. باید برای برپایی تشکل‌های سرا سری تلاش نمود و این ممکن نیست مگر آن‌که کارگران کارخانه‌های هر رشته‌ تولید، نخست در میان خودشان، متشکل شوند. وقتی‌که کارگران کارخانه‌های یک‌رشته تولید متحد و متشکل باشند، آنگاه می‌توانند باقدرت، سرمایه‌داران را به عقب‌نشینی وادارند. وقتی‌که کارگران متشکل رشته‌های مختلف متحد شوند و به هم بپوندند، آنگاه می‌توانند به‌عنوان یک طبقه در برابر طبقه سرمایه‌دار قرار گیرند و به نبرد قطعی برای برانداختن نظم موجود برخیزند.
کارگران ایران باید این درس را از تاریخ و تجربه یک‌صد سال اخیر جامعه ایران آموخته باشند که در اینجا طبقه سرمایه‌دار فقط با دیکتاتوری عریان و وحشی‌ترین استبداد می‌تواند حکومت کند و نظم ستمگرانه سرمایه‌داری را حفظ کند. بنابراین حتی از منظر کسب آزادی‌های سیاسی که بیش از همه نیاز طبقه کارگر ایران است، راهی جز به زیر کشیدن و سرنگونی طبقه حاکم وجود ندارد و هیچ نیرویی هم جز طبقه کارگر قادر به انجام این وظیفه نیست.
تمام امید و آینده جامعه ایران وابسته به مبارزه طبقه کارگر و نقشی است که این طبقه در تحولات سیاسی ایفا خواهد نمود. وظیفه هر نیروی پیشرو و آگاه کارگری است که با تلاش برای متشکل ساختن و ارتقاء سطح مبارزه طبقاتی کارگران، به انجام این وظیفه بزرگ و تاریخی طبقه کارگر یاری رساند.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۳۳ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.