جدائی دین از دولت و رویکرد کمونیستی در برخورد به مذهب

مذهب از جمله ابزارهایی است که همواره توسط نظام های طبقاتی و استثمارگر برای تحمیق توده‌های مردم  و اسارت معنوی آنها به کارگرفته شده است.

در سراسر دوران جامعه طبقاتی، مذهب نقش بسیار مهمی در خدمت حفظ قدرت و تحمیل اراده سیاسی برده داران، فئودال ها و سرمایه داران بر توده های تحت ستم، ایفا کرده است. در این میان، دولت‌های مذهبی با تلفیق دین و دولت در جامعه، نه تنها استثمار و بهره کشی توده های زحمتکش را به امری الهی تبدیل کرده اند، بلکه با جاری کردن قوانین مذهبی در متن جامعه، به بی رحمانه ترین شکل ممکن توده‌های مردم را سرکوب، آزادی های سیاسی و اجتماعی را محدود  و فراتر از آن، حتا آزادی های خصوصی و فردی توده های مردم را نیز از آنان سلب کرده اند.

نفش دستگاه عریض و طویل روحانیت  به عنوان نهاد مروج خرافات و تحمیق توده ها بر هیچ انسان آگاهی پوشیده نیست. اگر امروز نظام جمهوری اسلامی ایران نمونه حی و حاضری از تلفیق آشکار دین و دولت و اعمال قدرت روحانیت و طبقه سرمایه دار در اسارت توده های مردم ایران است، در ادوار گذشته و به طور اخص در قرون وسطی نیز، دستگاه کلیسا و دولت مذهبی به عنوان قدرت بلامنازع سرکوب و تحدید آزادی های مردم در خدمت  فئودال ها بوده است.

اگر امروز، در تعدادی از کشورها، دین به امری خصوصی در زندگی مردم تبدیل شده است، اگر دخالت مخرب کلیسا در جوامع سرمایه داری غربی، مستقیما از زندگی اجتماعی مردم خارج شده و قدرت کلیسا به نقشی حاشیه ای در پشت قدرت طبقات حاکمه تنزل یافته است، هرگز از سر خیرخواهی دستگاه کلیسا و دولت های سرمایه داری نبوده است. به حاشیه رانده شدن مذهب و کلیسا  در نظام های سرمایه داری اروپا ی غربی، حاصل قرن ها  پیکار، تلاش و جانفشانی، مبارزه و روشنگری طولانی مدت نویسندگان سکولار، انقلابیون سوسیالیست، احزاب کمونیست و مبارزات قهرمانانه کارگران و زحمتکشان جهان در عرصه های وسیع طبقاتی و اجتماعی بوده است. مبارزاتی که سرانجام، جدایی دین از دولت را به طبقات حاکمه تحمیل کرد، قدرت کلیسا را به حاشیه راند و مذهب را به عنوان یک امر خصوصی به پستوی خانه ها فرستاد.

لذا، در انقلاب پیش روی ایران، چگونگی برخورد به مذهب و جایگاه دین در جامعه یکی از مسائل مهمی‌ست که هرسازمان رادیکال، چپ و کمونیست باید پاسخی صریح و روشن به آن بدهد.

بیش از سه دهه است که جمهوری اسلامی ایران با تلفیق عریان دین و دولت، یکی از استبدادی‌ترین نظام های سیاسی پاسدار نظم سرمایه‌داری را به مردم ایران تحمیل کرده ا ست. در این سال ها، جمهوری اسلامی با بهره گیری از مذهب و دستگاه روحانیت، قوانین کهنه و منسوخ شده قرون وسطایی را در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی کشور جاری ساخت. جمهوری اسلامی با وضع کهنه ترین قوانین دینی و تثبیت ارتجاع مذهبی در کشور، نه تنها سرکوب را در جامعه نهادینه کرد، نه تنها تمام آزادی های سیاسی، فردی و اجتماعی را از توده مردم سلب نمود، بلکه تعدی و تجاوز به آزادی های فردی و خصوصی را تا اندرون چهار دیواری خانه های مردم نیز، گسترش داده است.

در حاکمیت ٣٣ ساله جمهوری اسلامی به یقین می توان گفت که شلاق بی رحم ارتجاع مذهبی و تلفیق حاکمیت دین و دولت، بر گرده عموم توده‌های مردم جامعه فرود آمده است. حتا عناصر ذی نفوذ، قدرتمند و برپا کنندگان دار و درفش جمهوری اسلامی نیز،هم اکنون از شلاق تکفیر و سرکوب نظام دینی حاکم بر ایران در امان نمانده اند.

حاکمیت ٣٣ ساله جمهوری اسلامی، نقش مخرب مذهب و تلفیق دین و دولت در ایجاد اختناق و سرکوب عریان مردم را، بیش از هر زمان دیگر به نمایش گذاشته است. با وجود این، ساده انگارانه است اگر بپنداریم بدون یک مبارزه پی گیر، اصولی، رادیکال  و تاکید بر جدایی کامل و همه جانبه  دین از دولت، صرفا با سقوط جمهوری اسلامی نقش مذهب در دولت و زندگی سیاسی جامعه از میان خواهد رفت.

مذهب ابزار سرکوب نظام های طبقاتی است. بدون سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ، استقرار حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان و دگرگونی نظم موجود، نقش مخرب و ارتجاعی مذهب به اشکال گوناگون بر زندگی سیاسی و اجتماعی مردم استمرار خواهد یافت. مذهب افیون توده هاست و در جامعه ایران، علاوه بر سرمایه داران و دولت سرمایه داری، گروه ها و سازمان های سیاسی معینی هستند که منافع طبقاتی شان در حفظ مذهب و حاکمیت دینی گره خورده است. سازمان مجاهدین خلق، هنوز آلترناتیو جمهوری دموکراتیک اسلامی را یدک می کشد. سلطنت طلبان، بدون یاری جستن از مذهب و تلفیق دین و دولت هرگز قادر به تبیین حکومت سلطنتی خود نیستند. حکومتی که در آن “پادشاه” سایه خدا بر روی زمین است و همچون خمینی و خامنه‌ای، نماینده ای که از طرف الله انتخاب و رسالت شبانی و پاسداری از گله ای گوسفند تحت عنوان “ملت” به او واگذار می شود.

نیروهای “اصلاح طلب” درون حاکمیت نیز، همچنان در رویای بازگشت “دوران طلایی” خمینی جلاد به سر می برند. و در خارج از کشور نیز، کسانی که خود ایدئولوگ نظام جمهوری اسلامی بوده اند، در برپایی و تثبیت این نظام فاسد دینی دست داشته و سال های متمادی با جان و هستی مردم بازی کرده اند، امروز که دست و دهان شان از حلاوت قدرت دینی حاکم بر ایران کوتاه مانده است، نه تنها تحت عنوان “روشنفکر دینی در تبعید”، همچنان جهت اشاعه و برپایی یک نظام دینی به اصطلاح “مردم سالاری” در ایران اصرار دارند، بلکه با وقاحت تمام، منتقدین مذهب و منتقدین برپاکنندگان مجدد هرنوع حاکمیت دینی در ایران را با حربه “اسلام ستیزی”، “توهین به مقدسات” و “اعتقادات مردم” به عقوبت و سرکوب در فردای سقوط جمهوری اسلامی تهدید نیز می کنند.(١) حتا گروه‌هائی از جمهوری خواهان که در حرف ادعای جدائی دین از دولت را دارند، همواره متحدین جناح‌هائی از هیئت حاکمه بوده‌اند که چیزی جز دولت دینی به اصطلاح تعدیل شده نمی‌خواهند. در نهایت، آنها نیز خواهان تلفیق پوشیده دین و دولت هستند. بیان این واقعیات، بدان معنا است که صرف سرنگونی جمهوری اسلامی، هرگز به معنای جدایی دین از دولت و تحقق آزادی های سیاسی در ایران نخواهد بود. آنچه مسلم است، اگر کارگران و زحمتکشان نتوانند حکومت انقلابی و شورایی خود را برقرار کنند، سرمایه داران و همه طرفداران نظم طبقاتی حاکم، باز هم با بهره گیری و سوء استفاده از مذهب، سلطه ستمگرانه خود را حفظ می‌کنند.

لذا، با توجه به وضعیت موجود و از آنجا که بخش وسیعی از توده های مردم ایران با اعتقادات دینی و مذهبی زندگی می کنند و نیز با توجه به گرایش های مختلف درون بورژوازی که همچنان در جهت احیای یک حکومت دینی با رنگ و لعابی متفاوت از جمهوری اسلامی و بعضا با ظاهری دموکراتیک فعالیت می کنند، تبیین موضع نیروهای چپ و کمونیست نسبت به مذهب و جایگاه دین در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی اهمیت به سزایی دارد.

این واقعیتی است روشن که ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، بر پایه استثمار طبقه کارگر به دست اقلیتی کوچک یعنی سرمایه داران و روحانیت انگل قرار گرفته است. در واقع آنگونه که لنین می گوید: چنین جامعه ای یک جامعه برده داری است. چرا که کارگران “آزاد”، که تمام عمرشان برای سرمایه داران کار می کنند، تنها تا جایی “حق دریافت” وسایل امرار معاش را دارند، که برای حفظ بردگانی که سود تولید می کنند و برای حفظ و دوام بردگان سرمایه داری ضروری باشد.(٢)

بر بستر چنین واقعیتی از جامعه طبقاتی ایران است، که نیاز سرمایه داران و دولت سرمایه داری به مذهب، امری حیاتی و برگرفته از منافع معینی است که تداوم استثمار و بهره کشی خود را در اشاعه مذهب و تحمیق توده های وسیع طبقه کارگر می بینند.

در واقع، دولت مذهبی و سرمایه داری ایران علاوه بر سرکوب مادی، با دستورالعمل های دینی، کارگران و توده های زحمتکش را به پاداش اخروی و مزایای بهشت موعود در جهانی دیگر وعده می دهند و بدین وسیله  بردگان “کار” را به تحمل شرایط موجود و صبر و بردباری در مقابل استثمارگران فرا می خوانند.

از طرف دیگر، همین مذهب به سرمایه‌داران می آموزد تا برای توجیه و سرپوش گذاشتن بر کل موجودیت استثمارگرانه شان کارهای” خیر” انجام دهند.

در همین جاست که نفش افیونی مذهب برای توجیه استثمار کارگران و توده های زحمتکش نمایان می گردد. و آنگونه که لنین می گوید: مذهب نوعی مخدر معنوی است که در آن برده های سرمایه، تصویر انسانی خود را غرق می کنند و خواست خود را برای زندگی ای که بیشتر شایسته انسان باشد، کنار می گذارد.(٣)

از این رو، مبارزه با مذهب نمی تواند جدای از مبارزه طبقاتی و نفی استثمار باشد. “سرکوب اقتصادی کارگران، لاجرم تمام انواع سرکوب سیاسی و تحقیر اجتماعی را پیش می کشد، تولید می کند، زندگی معنوی و اخلاقی توده ها را زوال می بخشد و تیره و تار می کند. کارگران شاید بتوانند درجه بیشتر یا کمتری از آزادی سیاسی برای مبارزه در راه اقتصادی خود به دست آورند، اما هیج میزان آزادی، آن ها را از شر فقر، بیکاری و سرکوب رها نمی کند، تا وقتی که قدرت سرمایه سرنگون شود”(۴)

مذهب سلاح تخدیر و ابزار معنوی اسارت کارگران توسط استثمارگران است. مذهب یکی از انواع سرکوب معنوی است که همه جا بر دوش کارگران و توده های مردم سنگینی می کند. لذا کمونیستها همواره باید علیه این ابزار تحمیق و سرکوب معنوی توده‌ها مبارزه کنند. با این وجود، مبارزه با ارتجاع دینی، سنن کهن و خرافات مذهبی، هرگز به معنای حذف فوری دین از جامعه، نیست. مذهب تنها با برافتادن نظام طبقاتی و در جریان یک کار پردامنه فرهنگی همراه با آن است که تدریجا محو خواهد شد. اما جدائی کامل دین از دولت، کوتاه کردن دست مذهب و دستگاه روحانیت از دولت نه فقط ممکن، بلکه ضرورتی چنان مبرم است که بدون آن حتا تحقق آزادی و دمکراسی ممکن نیست. این است رویکرد کمونیست ها نسبت به مذهب. لذا، در انقلاب پیش رو، آنچه که می بایست بر آن پای فشرد و همواره بدان تاکید کرد، در وهله نخست، جدایی کامل و بی قید و شرط دین از دولت است. از این رو سازمان فدائیان اقلیت به عنوان پیگیرترین مدافع آزادی و سوسیالیسم و مدافع پیگیر منافع کارگران و زحمتکشان، صریحا اعلام می دارد: “دولت مذهبی نافی هر گونه دمکراسی و آزادیست. لذا دین و دولت باید به طور کامل از یکدیگر جدا گردند. این بدان معناست که دین و مذهب باید امری خصوصی اعلام شود. دولت باید خود را از قید هرگونه دین و مذهبی رها سازد. هیچ دین و مذهبی مورد توجه دولت نباشد. هرگونه امتیاز برای یک مذهب خاص و انحصار مذهب رسمی، ملغا گردد. ایجاد محدودیت‌ها و تضییقات علیه اقلیت های مذهبی موقوف شود. هرگونه کمکی از بودجه دولت به نهادهای مذهبی باید مطلقا ممنوع گردد. ذکر دین و مذهب افراد در اسناد و مدارک رسمی، باید منسوخ گردد. هرکس باید مختار و مجاز باشد که دین داشته باشد یا نداشته باشد. به دینی بگرود یا از آن روی برگرداند.

مدارس و آموزشگاه‌ها باید مطلقا غیرمذهبی باشند. تدریس هرگونه امور دینی و انجام مراسم مذهبی در مدارس موقوف شود. مذهب و دستگاه روحانیت مطلقا هیچ گونه دخالتی در امور مدارس و برنامه‌های درسی و آموزشی نداشته باشند”.

آری، مذهب یک امر خصوصی است. این، رویکرد کمونیست ها نسبت به مقوله مذهب است. آیا این بدان معناست که کمونیست ها در مقابل مذهب و نقش افیونی آن در استثمار کارگران و توده های زحمتکش بی تفاوت بوده و سکوت اختیار می کنند؟ مسلما این چنین نیست. تا آنجا که به مبارزه طبقاتی ارتباط دارد، مبارزه با تمام خرافات مذهبی و افشای نقش مذهب در توجیه استثمار کارگران و زحمتکشان یکی از وظایف عاجل همه کمونیست‌ها است.  اما، از دیدگاه علمی مارکسیستی تا آنجایی که به دولت ارتباط دارد مذهب امری خصوصی است و دولت موظف است از همه آحاد جامعه مستثنا از اینکه چه دینی را برگزیده اند، مستثنا از اینکه کسی دین دارد یا اساسا بی دین است، به یک میزان از حقوق سیاسی، اجتماعی و امنیت فردی آنان دفاع و حمایت کند. هیچ دسته و گروهی حق ندارد به بهانه دفاع از مذهب و یا دفاع از آتئیسم با اقدامات تهدیدآمیز، آزادی بیان و انتقاد را در جامعه محدود کند. کمونیست ها برای تحقق این امر در جامعه مبارزه و پیکار می کنند.

بر کسی پوشیده نیست که دین از آغاز تا به امروز، در هاله ای از تقدس پیچیده شده است. دستگاه کلیسا، روحانیت و دولت های استثمارگر همواره جلوی نقد دین را گرفته اند. طی قرن های متمادی، کلیسا، مرتجعین دینی و روحانیت با تکیه بر تقدس دین و با اتهام “کفر”، “الحاد” و “محاربه با خدا و نمایندگان خدا” بی دینان و حتا منتقدین دین را به صلیب کشیده اند، شمع آجین کرده اند، سوزانده اند و در سیاهچال های مخوف خود آنان را به کام مرگ کشانده اند. حاکمان جمهوری اسلامی نیز، طی بیش از سه دهه با وضع ارتجاعی ترین قوانین دینی، خشن ترین شیوه های سرکوب، شکنجه، سنگسار و کشتار را علیه مخالفین و منتقدین نظام جمهوری اسلامی اعمال کرده اند. با توجه به مجموعه واقعیات موجود، این حقیقت برکسی پوشیده نیست که دین هرگز بر اساس حقانیت خود دوام و استمرار نیافته است. آنچه سبب تثبیت دین در جوامع بشری بوده است، نه حقیقت دین، بلکه عجز ، ناتوانی و اسارت  انسان در دست نیروهای طبیعی و اجتماعی مسلط بر او و تقدس و خط قرمزهای ایجاد شده توسط طبقات فرمانروا، دولت ها، و تشکیلات روحانیت مرتجع بوده است، که هرگونه نقد دین را به بی رحمانه ترین شکل ممکن با مجازات مرگ پاسخ داده اند.

زمان آن فرا رسیده است که با سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان، دین ازعرش به فرش بنشیند تا دین باوران و آتئیست ها در یک شرایط کاملا برابر روبه روی هم قرار گیرند. در حکومت شورایی، سلاح زنگ زده تکفیر و شمشیر برهنه الحاد، جایی برای ابراز وجود در جامعه نخواهد داشت. به جای تهدید، ارعاب و مرگ منتقدین مذهب، باید آزادی بیان، سلاح قلم و مبارزه ایدئولوژیک در جامعه تثبیت و جاری گردد. به همان میزان که دین باوران مجاز هستند با استفاده از آزادی بیان و سلاح قلم، خود و حقانیت دین را اثبات کنند، نیروهای چپ، سازمان های کمونیست، کارگران و زحمتکشان نیز مجاز هستند با سلاح قلم و مبارزه ایدئولوژیک، به مبارزه با خرافات دینی برخیزند و نقش افیونی دین را در استثمار و بهره کشی کارگران در معرض قضاوت همه آحاد جامعه بگذارند. این مهم میسر نیست، مگر با تحقق جدایی کامل دین از دولت و تبدیل دین به به امری خصوصی در زندگی افراد جامعه. این است جایگاه دین در حکومت شورایی و این است رویکرد کمونیست ها، کارگران و توده های استثمار شونده به مقوله دین و مذهب در جامعه و حکومت شورایی.

پی نویس ها:

۱- سخنرانی سروش در دانشگاه IIT با عنوان: عقل سلیم می گوید به اندیشه و اعتقاد یکدیگر حمله، توهین و تمسخر نکنیم.

سروش که خود ایدئولوگ و یکی از برپاکنندگان حاکمیت ارتجاع دینی در ایران و نیز یکی از مهره های اصلی سرکوب دانشگاه های کشور تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” در اردیبهشت ماه ۵٩ بوده است، هم اکنون نیز در مقام یک “روشنفکر دینی” با توسل به حربه “توهین به اعتقادات مردم”، منتقدین مذهب و جمهوری اسلامی را تهدید کرده و می گوید: “اگر فردا ایران تغییری کرد و دوستان قصد بازگشت به کشور را داشتند، چگونه می توانند با مردمی که به اعتقاداتشان توهین کرده اند رودر رو شوند”. نگاه کنید به: تارنمای جرس ٢٩ بهمن ۱٣٩٠

٢- لنین: مقاله سوسیالیسم و مذهب

٣ – ایضا

۴ – ایضا

متن کامل نشریه کار شماره ۶۱۸ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.