چهل و پنج روز پس از زلزله

گزارشی از سرپل ذهاب، ازگله، روستاهای کوئیک سیفوری، مجید و حسن
۷ تا ده دی ۱۳۹۶
هاله صفرزاده

(این دومین گزارش کانون مدافعان حقوق کارگر از مناطق زلزله زده است. این سفر به منظور نیاز سنجی انجام شد.)

ساعت ۶ و نیم صبح به کرمانشاه رسیدیم. در گرگ و میش سپیده دم جاده سرپل ذهاب را پی گرفتیم. سر هر پیچ، آفتاب که تازه طلوع کرده بود، در پس تپه ای پنهان می شد، بعد با تلاش بسیار دوباره رخ می نمود، تاریکی را پس می زد و با سربلندی بالا می آمد اما باز پیچی ظاهر می‌شد، تپه ای سربر می آورد و خورشید بار دیگر باید طلوع می کرد و راه رفته را دوباره می رفت … آنقدر این کار را تکرار کرد تا سرانجام بر بلندی همه ی تپه ها فائق آمد، تاریکی را پس راند و شکوه مند و مغرور از پیروزی اش خرامان به راهش ادامه داد. با دیدن این جنگ و گریز با خود زمزمه کردم:
یعنی می شود زندگی بار دیگر در “این خراب ریخته” از سرگرفته شده باشد؟
فقط سه روز فرصت داشتیم تا پاسخ این سوال را دریابیم. یک شبانه روز در سرپل ذهاب و دو روز در روستاهای ازگله، کوئیک سیفوری، مجید و حسن حضور داشتیم و آنچه در این سه روز دیدیم و شنیدیم به سنگینی آوارهای زلزله بود. با وجود اینکه مردم مهربان این خطه می دیدند که در دست‌های ما فقط چند کتاب قصه کودکان است، اما چنان مهربانانه پذیرای ما شدند و سفره های شان را در برابر ما گشودند که شرمنده شان شدیم. برایشان مهم نبود که “خیر” نیستیم و کمک جنسی و نقدی همراه نداریم و تنها به دیدنشان آمده ایم. حرفها و درددل هاشان را برایمان می‌گفتند؛ مردمی که تلاش می کردند زیر این بار کمر راست کنند و زندگی را از نو بسازند. اما بار سنگین است و کمر راست کردن بی کمک و یاری ممکن نیست.
مسکن و سرپناه، غذا و پوشاک، بهداشت و درمان، آب و برق، مدرسه و آموزش نیازهای اولیه و ابتدایی هر انسانی است که در حال حاضر مردم این خطه به آن شدیدا نیاز دارند. آنچه در ادامه می آید از زبان مردم است در مورد این نیازهایشان و چگونگی برآورده شدن این نیازها پس از ۴۵ روز از زلزله.

***

خرابی ها و آوارها ، کشته ها و دردها

شب اول زلزله
میدان اصلی شهر پیاده شدیم. خریدی کردیم و پیاده به سوی محله فولادی به راه افتادیم.
– سلام. محله فولادی کجاست؟
– از این خیابان پایین بروید. خیلی راه است. ۲۰ دقیقه ای باید بروید. بهتر است ماشین سوار شوید.
– نه پیاده می رویم. می خواهیم شهر را ببینیم.
– شهری باقی نمانده
پیاده به راه افتادیم واین اولین فرصت بود برای دیدن خرابیهای شهر. هر چه جلوتر می رفتیم خرابی ها بیشتر و بیشتر می شد. محله فولادی و مسکن مهر از مناطقی است که بیشترین تخریب و کشته را داشته اند. شنیدن یک چیز است و دیدن چیز دیگر: مسکن مهر، پیمانکاران بی تعهدی که سازه ها را با سرهم بندی در منطقه ای که روی گسل و روی سفره آب است در زمین های کشاورزی با تخریب باغ‌ها ساخته اند.
زلزله فریبکاری این دسته از پیمانکاران و بساز و بفروش‌ها را آشکار کرد: ستون هایی که به جای سیمان با یونولیت و مقوا پر شده بودند. ستون های آهنی ضعیف که زیر بار ساختمان کمر خم کرده، کج شده و شکسته اند و … بهای این دزدی‌ها و بی مسوولیتی ها را مردم بسیاری با جانشان دادند. تابلوی بزرگ مراسم چهلم قربانیان محله فولادی به یادمان می آورد که در محله خانواده های بسیاری داغدارند.
– کی گفته که ۵۰۰نفر مرده اند؟ فقط بیشتر از ۷۰۰ تا توی همین سرپل و مسکن مهر مرده اند. مرده هایی را که همان روز اول با لباس دفن کردیم اصلا به حساب نیاورده اند.
–  خاله نگاه کن. آن خانه را. با دست اشاره به طبقه پنجم یکی از اسکلت های مسکن مهر داشت. آنجا تولد بود. فقط بیست سی تایی آنجا مردند. توی این کوچه ۱۷ نفر، توی آن ساختمان مسکن مهر ۴۳تا …
این را پسر دوازده ساله ای می گفت که برای نشان دادن خرابی های مسکن مهر همراه ما آمده بود.
– وقتی زلزله اول آمد پسرم تند و تند فقط درها را باز می کرد . شنیده بودیم که درها توی زلزله قفل می شوند و دیگر باز نمی شوند. تکان اول که تمام شد، برگشتم توی اتاق… نوه ام گفت مادربزرگ ببین…. مشغول او شدم که زلزله دوم شروع شد. در روی ما بسته شد و توی اتاق حبس شدیم. بقیه فرار کرده بودند. وقتی ما را نجات دادند، آنقدر ترسیده بودم که مدام گریه می کردم. شوهرم را بغل کرده بودم و می لرزیدم. شوهرم برای آرام کرد ن من می خندید و می گفت خانم از اول عروسی مان تا به حال این همه مرا بغل نکرده بودی.
– همسایه مان با بچه هایش آمده بودند پایین. وقتی زلزله دوم آمد پسرش دستش را کشید و دوید به سمت خانه. آوار روی سرش ریخت و کشته شد. حالا شوهرش می گوید تقصیر توست تو قاتل بچه مان هستی. زن بیچاره نمی داند به کدام دردش گریه کند.
– دوست برادرم توی زلزله کشته شد. با هم بیرون آمده بودیم. وقتی زلزله دوم آمد او دوید به سمت ساختمان و برادرم دوید به سمتی دیگر، برادرم زنده ماند و دوستش کشته شد.
– خدا شاهده یه سرمایی بود روزهای اول. شش روز چادر نداشتیم. همه اش می گفتیم کاش شب نیاید. ای خدا چرا شب می شه؟ الان سرما اینطوری نیست. اما آن روزها نمی دانی چه سرمایی بود. قیامت بود. نمی دانی تا کمک برسد چه کشیدیم. با دست خالی مرده از زیر آوار در می آوردیم.
– روستای بمو بالای کوه است. ۷۵ نفر سکنه داشته توی زلزله سی چهل نفرشان مردند. وقتی زلزله آمده فکر کرده بودند که عراق حمله کرده و فقط روستای خودشان تخریب شده. تا ده روز دست خالی خودشان همه ی کارها را کرده بودند. بعد که مردم و امدادرسانان به ده رسیده بودند، تازه متوجه شده بودند که زلزله آمده و خیلی روستاهای دیگر هم تخریب شده اند.
روستای کوئیک سیفوری:
در روستاها سازه های گلی و قدیمی و سنتی تخریب کامل شده بودند. ساختمان‌های جدید نیز که به دلیل فقر مردم با مصالح ضعیف ساخته شده بودند تخریب شده اند. تنها دو ساختمان مدرسه در کوئیک سیفوری و کوئیک مجید تخریب نشده اند و میان این همه آوار رخ می نمایند. ساختمان مدرسه کوئیک حسن با وجود اینکه بعد از این دو مدرسه ساخته شده بود و عمر کمتری داشت، تخریب و غیر قابل استفاده بود.
– ببینید وقتی دزدی نباشه، این می‌شه دیگه، ترک هم نخورده ساختمان مدرسه.
– مردم می گویند ساخت وسازهای جدید را باید بدهند به پیمانکاران این مدرسه.
– هر کس برای بازدید آمد پرسید کی ساخته این را؟ باید به او جایزه داد.
مادر سه فرزند که همسرش را سه سال قبل از دست داده است چنین می گفت:
– زلزله که آمد فکر کردم عراق دوباره حمله کرده. بچه ها را گرفتم توی بغلم و خم شدم. تکان و سر و صدا که قطع شد بیرون آمدم، همه جا گرد و خاک بود. چشم چشم را نمی دید. فکر کردم شیمیایی زده اند. دوباره برگشتم توی اتاق بچه ها را بغل کردم که نترسند. ناگهان صدای دختر بزرگم را شنیدم : “مامان بدو کمک، مادربرزگ زیر آوار مانده”… تازه فهمیدم که زلزله آمده است. نمی دانید آن شب به ما چه گذشت. تا ۲۴ ساعت کسی به دادمان نرسید. آب نداشتیم. آب قطع بود. برق نبود. لبهای همه مان از خاک و بی آبی ترک ترک شده بود. غذا نداشتیم. بچه ها گرسنه بودند. یهو یادم آمد توی یخچال گوشت و مرغ دارم. همه را بار کردم. یه قابلمه بزرگ. تا ۲۴ ساعت فقط همان را خوردیم تا برایمان کمک آوردند. همه ی مرده ها را با لباس خاک کردیم.
مرد میانسالی در میان قبرها می چرخید. اندوه را از چشمانش می خواندی.
– فقط توی روستای ما ۳۴ نفر مردند. ۴ نفر از اعضای خانواده ام را از دست داده ام. توی کوئیک ها ۱۳۰ نفر روی هم مرده اند. اعضای هر خانواده را با لباس و با هم توی یک قبر می گذاشتیم. چه شبی بود.
– سلام. وقت شام است. بفرما مهمان ما باش.
– ممنون.
– پس یه چای که می خورید؟
مهربانی اش مانع شد که دعوتش را نپذیریم. چهره غم زده و ماتش حکایت از فاجعه داشت.
– ۱۲ نفر از خانواده ی ما توی زلزله فوت کردند: مادرم ، مادر بزرگم، دوتا پدربزرگهایم، زن دایی ام، دو تا پسردایی هایم …
جز گفتن تسلیت کاری ازما بر نمی آمد. پا توی کانکس گذاشتیم. دختر جوانی نوزادش را در آغوش داشت.
– دنیا را می بینی. چند روز بعد از زلزله به دنیا آمد. دو روز از زلزله که گذاشته بود یه خانم و آقا از کرمانشاه آمدند وضع خواهرم را دیدند و او را بردند خانه ی خودشان. ازش پذیرایی کردن. بردن بیمارستان و همه ی کارهایش را کردند. تازه برگشته روستا.
– وقت زلزله توی اتاق گیر افتاده بودیم. درهای آهنی قفل می شوند باز نمی شوند. پدرم با زحمت سعی کرد در را باز کند. انگشتش قطع شد. ۴ تا خواهریم. فقط همین یکی ازدواج کرده. شب اول کسی به دادمان نرسید. جسدها را با دست خالی در می آوردیم. با لباس همه شان را دفن کردیم. گفتند که غسل و کفن نمی خواهند. قبرهای بزرگ کندیم و هر ۵ یا ۶ نفر را توی یک قبر گذاشتیم.

مسکن و سرپناه
در سرپل ذهاب، چادرها در پیاده روها ، در پارک‌ها و هر فضای بازی که ممکن بود، در کنار هم نشسته بودند و لابه لای آنها زنان و مردان را می دیدی که در پی کارهایشان بودند و بچه ها نیز که تازه بیدار شده بودند به بازی. کنار شیرهای آب زنان مشغول شستن ظرف و لباس.
لابه لای چادرها و کنارشان کانکس ها هم به چشم می خوردند. تعداد کانکس ها در حال افزایش بود. طبق گفته مسوولین سرپل، در این شهر ۳۰۰۰ کانکس وجود دارد که ۱۷۰۰ تا را خیرین داده اند و ۱۳۰۰ کانکس دولتی توزیع شده است. (تا اول دی ماه) در کنار ساختمان های تخریب شده مسکن مهر، منطقه بزرگی شن ریزی شده بود، می گفتند قبل گود بوده، آوارهای ساختمان ها را ریخته اند و گودی را پر کرده و بعد شن ریزی کرده اند. ستونهای برق کار گذاشته شده و کانکس های یک شکل به ردیف کنار هم صف کشیده بودند. این کانکس‌ها به ساکنان مسکن مهر تعلق داشت. در برخی از آنها مردم ساکن شده بودند و برخی نیز خالی بودند.
خیرین نیز کانکس هایی را می آورند در شکل ها و رنگ‌های مختلف. روی برخی از آنها اسم خیرین با رنگ بزرگ نوشته شده است. اما این که قرعه به نام چه کسی می افتد که امروز صاحب کانکس شود به خیلی چیزها بستگی دارد. برخی نیز کانکس ها را به شکل خاص و برای خانواده های خاص می آورند. در برخی کانال هایی که به منظور امدادرسانی زده شده، مشخصات افراد نیازمند اعلام می شود تا خیرین مطلع شوند. مثلا کسانی که مریض دارند در اولویت قرار می‌گیرند. کسی معرفی می کند که این خانواده معلول دارد، بیمار دارد و نیاز دارد زودتر کانکس بگیرد، به جز این اما، مانند همیشه و همه جا آن که کسی زرنگ تر است و دست و پادار تر، بهتر می تواند در این دنیای نابرابر گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
راننده ماشینی که ما را از روستا به سرپل بازمی‌گرداند می گفت:
– خانم اگر کسی را می شناسید، خانمی هست توی روستای ما. فلجه. شوهرش مرده و با دو دختر شوهرش که از زن دومش بوده زندگی می کنند. مادر بچه ها بعد از مرگ شوهرش بچه ها را ول کرده و رفته. یکی از دخترها هم شیرین عقل است. کسی را ندارند چادر هم ندارند. هلال احمر یه چادر بهشان داده بود ولی چون کسی را نداشتند که محکم سرپایش کنند توی توفانی که آمده پاره شد. تلفن مرا یاداشت کنید. اگر کسی خواست کمک کند می برم ببینند وضعیتشان را. اگر بشود برایشان کانکسی دست و پا کرد خوب خواهد شد.
“وام بلاعوض” هم برای آسیب دیدگان زلزله مساله مبهمی است. “بلاعوض” این معنا را به ذهن متبادر می کند که وام ها قرار نیست بازگشتی داشته باشند. اما آنچه مردم می گویند این است که بخشی از وام اصلی است که برای ساخت و ساز می دهند و باید همه را پرداخت کنند. در روزهای اول پس از زلزله، رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی اعلام کرده بود :
“در مجموع ۲۸۱ میلیارد و ۶۱۶ میلیون تومان به صورت بلاعوض برای بازسازی بخش های خسارت دیده ناشی از زلزله در اختیار بنیاد مسکن قرار داده شده است که برای واحدهای مسکونی روستایی تخریب شده پنج میلیون تومان، برای واحدهای شهری تخریب شده ۶ میلیون تومان و برای واحدهای مسکونی و تجاری آسیب دیده و تعمیراتی ۲ میلیون تومان خواهد بود.”
بعدها در خبرها آمد که این وام به صورت کانکس داده خواهد شد. در برخی مناطق شهری می توان کانکس هایی را دید که خالی هستند و مردم حاضر به گرفتن آن نشده اند. چندی بعد هم مبلغ وام از ۵ میلیون به سه میلیون کاهش پیدا کرد.
“رییس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، با بیان اینکه در ۲۴ آبان ماه امسال هیات وزیران برای تأمین میزان خسارت های وارد شده و کمک های بلاعوض تسهیلات لازم را به تصویب رساند گفت: مبلغ ۷۶۷ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان تسهیلات با سود ۴ درصد در هیات وزیران تصویب و به بانک مرکزی ابلاغ شد… متقاضیان می توانند از طریق بانک های عامل و با معرفی بنیاد مسکن تسهیلات ابلاغ شده را دریافت کنند و ضمانت این وام سفته زنجیره ای است که به منظور تسهیل دریافت متقاضیان در نظر گرفته شده است.”
و این گونه عبارت “بلاعوض” برای مردم آسیب دیده از زلزله معنی دیگری پیدا کرد: وام با سود ۴درصد با دادن سفته.
مردم صحبتی از وام بابت خرید لوازم خانگی نیز نمی کردند. به نظر می آمد از این موضوع خبر نداشتند، قولی که رییس بنیاد مسکن داده بود:
وی گفت: “همچنین برای تامین لوازم خانگی ۱۵ هزار و ۵۰۰ واحد مسکونی تخریب شده شهری و روستایی مبلغ ۲ میلیون تومان، برای تامین اسکان موقت زلزله زدگان روستایی سه میلیون تومان و تامین اسکان موقت زلزله زدگان شهری پنج میلیون تومان به صورت بلاعوض پرداخت می شود.”
به مستاجرها هم کانکس داده نمی شود مگر صاحبخانه شان فرمی را امضا کند. بسیاری از صاحبان خانه از این کار سرباز می زنند.
– سلام. شما می توانید کاری برای ما انجام دهید؟ بچه هایم مریض شده اند. اینجا کنار این جوی آب چادر زده ایم. آب آلوده است. از هفته ی اول زلزله دوتا بچه ام همه اش اسهال و استفراغ دارند. به ما کانکس نمی دهند. مستاجر بودیم. صاحبخانه حاضر نیست زیر برگه را امضا کند که تایید کند ما توی خانه ی آنها مساجر بودیم. می‌گوید نمی خواهم از وام ساخت خانه ام کم شود.

کمک رسانی ها:
مردم از کمک‌هایی که به آنها شده بود یا دریغ شده بود می گفتند. نحوه ی کمک رسانی را نقد می کردند.
– آن روزهای اول من خودم به فرمانداری و هلال احمر و … رفتم. هر چی التماس کردم که من دوتا بچه کوچیک دارم خواهرم عمل قلب کرده. یه چادر به ما ندادند.
– هلال احمر بعد از ده ، دوازده روز یه چادر دادند. ثبت نام کردند . دفترچه را بعدا دادند. یه پک ۷۲ ساعته دادند. با آب معدنی. بعد هم یه پک یک ماهه که بیشترش روغن بود. با یک سرویس قابلمه. هر چی می گویم کفی می خواهم، می گویند نیست. می گویم هیتر می خواهم می گویند نیست. هیتر حق من است چرا نمی دهند؟ یه ماشین می آورند همه هجوم می آورند، معلوم نمی شود کی می گیرد.
– هلال احمر یک پک بهداشتی به ما داد همان اوایل که شامل صابون، شامپو، پودر لباسشویی و مایع ظرفشویی، مسواک، خمیردندان و این جور چیزها بود. فقط همان یک بار را دادند.
– مرغ و گوشتی با دفترچه ها توزیع نشده است. گاهی خیرین می آیند و گوسفندی قربانی می کنند و گوشتش را تقسیم می کنند.
– ولی منِ معلم به خودم اجازه نمی دهم که خودم را کوچیک کنم که بروم از خیرین کمک بگیرم. گفتند که سه تا کامیون بار قرار است بیاید آموزش و پرورش و بعد مدیران بروند و سهم خودشان و معلمانشان را بگیرند. حتا برای فامیل ها و دانش آموزانتان هم می توانید بگیرید. اما خدا قسم بعد از ۴ هفته از آن دوتا کامیون چی به ما رسید. شنیدم که آموزش و پرورش پک می دهد. فکر می کنید آن پک چی بود؟ دوتا ماکارونی بود. بدون رب، روغن و نمک و سویا، به اضافه یک تن ماهی و یک بسته نوار بهداشت. این بود پک آموزش و پرورش به ما بعد از یک ماه. بقیه ادارات بهتر به کارمندانشان رسیده اند.
– این زلزله مردم یا یک دست کرد. توی این شهر بودند کسانی که چند تا خونه داشتن چند طبقه. آنکه بیشتر داشته بیشتر هم آسیب دیده از زلزله.
– همه چی می اومد زیاد هم می اومد. می تونست مردم را برای ۵ سال سیر کنه. ولی توزیع خوب نبود. مثلا من برای بچه هام دوتا آب معدنی برداشتم. از ماشین پرت کردند یکیش شکست. در حالی که می تونست خیلی خوب توزیع بشه. من می‌دیدم ماشین هایی که پلاک این شهر نبودند. تر و تمیز و اتوکشیده. من زلزله زده بودم ،خاک توی سرم بود. تا ده روز حمام نتوانستم بگیرم، از توی موهام خرده آجر و خاک در می آوردم. من زلزله زده، اگر شما به من کمکی می دادی، از نفر بعدی نمی گرفتم و می گفتم بده به یک نیازمند. یا اگر یک تن ماهی می دادند، می‌گفتم این برای نهارم بسه. برای شام هم خدابزرگه آن را بده به یکی دیگه. یا لباس همین طور وقتی می دیدم که اندازه بچه ام نیست همان جا می دادم که به کس دیگری بدهند.
– نحوه کمک ها عادلانه نبود. مدیریت نداشت. اعتماد هم نبود. مثلا اگر خیری می خواست دو میلیون تومان کمک کنه، خودش پنیر می خرید می گذاشت توی ماشینش و توزیع می کرد.
– می‌دیدی پیرزن ۸۰ ساله شیرخشک می گرفت. حالا او نوه داشته باشه که بهش بده یا اینکه نیاز داشته باشه شیرخشک را بفروشه ۵ هزار تومان بزنه به زخم دیگر زندگی اش.
– یکی دوبار خیرین مرغ آوردند دادند. گوشت هم گاهی کسی می آید قربانی می کند نذری دارد و بین مردم پخش می کند.
به رغم اینکه اظهار نظر های مختلفی در مورد نحوه کمک رسانی ارگان‌های دولتی بود، اما نارضایتی بسیار زیادی از آنان داشتند. یکی از امدادگران مستقل و مردمی که از ابتدای زلزله در کرمانشاه مشغول امداد رسانی هستند چنین می گفت:
– اگر حمایت شهرستان های بانه، مریوان، مهاباد، بوکان، سنندج، کامیاران، سقز، بانه، جوانرود، روانسر در روزهای اول و بعد هم مردم سایر نقاط ایران نبود به جرات می توانم بگویم که ۵۰درصد مردم از سرما، گرسنگی و خودکشی می مردند.
– مساله بیمار خانمی را پیگیری کردیم و می خواستیم وی را به شهر دیگری برای درمان منتقل کنیم. به بهزیستی رفتیم برای ارجاع این خانم. فکر می کنید با چی مواجه شدیم؟ به ما گفتند که به شما چه؟ دقیقا این جمله را گفتند: ” غلط می کنی اومدی اینجا. با چه مجوزی اومدی. سریع برگردید به شهرتان. یک بار دیگر هم بخواهید این جور مسایل را پیگیری کنید همان گونه که نباید با شما برخورد خواهیم کرد. ”
– به نظر می آید تنها کار بهزیستی این بوده که با بسیج قرار داد ببندد تا ساختمان سازی را به آنها بدهد.

برق رسانی به چادرها و کانکس ها
همه ی چادر ها و کانکس ها در سرپل ذهاب برق داشتند. توی روستاها هم برق رسانی شده است اما سیم کشی ها ایمن نیست. سیم های برق با چسب های عایق به هم وصل شده اند، روی زمین ریخته اند، کنار شیرهای آب. اگر باران ببارد، امکان اتصالی زیاد است. برخی جاها ابتکاراتی زده بودند، با بطری های یک بار مصرف برای لامپها روکش درست کرده بودند. هیترهای برقی تنها وسایل گرمایشی چادرها وکانکس ها هستند. شب هنگام با بالا رفتن استفاده از این وسایل برقی و این شیوه های سیم کشی خطر آتش سوزی ناشی از برق شدت می یابد.
– چادرهای سوخته شده را دیده اید. همین پشت هستند. چهارشنبه ۹ چادر در آتش سوختند به طور کامل. تمام آنچه که از صاحبان این چادرها از زیرآوارها در آورده بودند از جمله سندها و شناسنامه ها و… همه در آتش سوخت. وای! این بلا دیگر از زلزله هم بدتر بود. طفلکی ها نمی دانستند چه کار کنند.
– گاهی اوقات هم برق می رود. دیگر از سرما نمی دانیم چه کار کنیم. کانکس ها یخ می کنند.
در برخی از روستاها امدادرسانان مردمی به امر ایمن کردن سیم کشی ها مشغولند.

آب و فاضلاب
آب شرب توسط لوله هایی در اختیار مردم قرار گرفته است. شیرهای عمومی در گوشه وکنار همه جا به چشم می خورد. کنار این شیرهای آب زنان و بچه ها مشغول شستن ظرف و لباس بودند. آب فاضلاب ناشی از این شست و شوها یا در جوی ها روان می شود یا در روی زمین جاری می شود. آب گرفتگی هایی را در معابر ایجاد می کند که امکان تشدید بیماری های عفونی را افزایش می دهد و با بارندگی، این آب گرفتگی ها معضلی بزرگ می شوند.
دست شویی و توالت و حمام از نیازهای اولیه و ضروری در چنین شرایطی است. تعداد این واحدهای بهداشتی در تمام شهر نسبت به جمعیت بسیار کم است. براساس استانداردهای جهانی در شرایط بحران به ازای هر ۲۰ نفر یک توالت و به ازای هر ۵۰ نفر یک حمام نیاز است که در مناطق زلزله زده استان هنوز به تعداد جمعیت این امکانات وجود ندارد.
براساس استانداردها و براساس جمعیت ۳۶ هزار نفری شهرستان سرپل ذهاب یک هزار و ۸۰۰ چشمه توالت در این شهرستان لازم است که به گفته معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه فقط ۳۰۳ چشمه توالت موجود می باشد.
– ما خیلی خوشبختیم که نزدیک این سرویس بهداشتی پارک هستیم.
دستشویی تمیزی بود. ۴ سرویس بهداشتی زنانه و همین تعداد هم مردانه. شیرهای آب شلنگ داشت و صابون مایع برای دست شویی.
– کی اینجا را تمیز می کند؟
– خودمان. هرکس دستش برسد، توالت ها را می شوید. اگر نکنیم که کثافت اینجا را برمی دارد.
در برخی از محله ها گاه برای ۵۰ چادر فقط یک واحد بهداشتی وجود دارد (مانند محله تازه آباد) و برای استفاده از آنها باید دو سه کیلومتر پیاده بروند. امری که برای دختران جوان و نوجوان عملا خارج از دسترس است. چرا که خانواده ها احساس امنیت نمی کمند که بچه ها خودشان این مسیر را بروند آن هم شب و یا صبح زود. می توان تصور کرد که این مساله چه تبعات بهداشتی خطیری را برای آنان بوجود می آورد. برخی از خانواده ها هم مشکل را خودشان به گونه ای دیگر حل کرده بودند التبه آنهایی که فضای بیشتری در دسترس شان بود. با همسایه ها دو یا سه خانواده توالتی ساخته بودند. برخی دیگرهم که به گفته همسایه هایشان آشنایی داشتند و پارتی در شهرداری و… توالت و حمامی اختصاصی گرفته بودند. برخی نیز از توالت و حمام خانه های نیمه خرابشان استفاده می کردند. خرابه هایی که هر لحظه احتمال آوار شدنشان هست. مخصوصا با پس لرزه هایی که هر زمان امکان آمدنش هست. (کما اینکه در پس لرزع ۵٫۲ ریشتری آخر تعدادی از این ساختمانهای نیمه تخریب دوباره خراب شدند) در مدرسه ازگله، دانش آموزان از همین سرویس های بهداشی ناایمن استفاده می کنند.
اکثر زنان در کنار خیابان و کوچه لباس‌های کثیف خانواده خود را می شستند. تنها در یکی از خیابان‌های شهر، مغازه ای دیده می شود که رویش نوشته است: لباس شویی عمومی. چندین دستگاه ماشین لباس شویی در آنجا کارگذاشته شده و مردم اطراف می توانند به نوبت لباس هایشان را درآنجا بشویند. به نظر نمی آید تعداد زیادی از این لباس شویی ها دایر شده است. این نعمت بزرگی که فقط تعداد کمی امکان دسترسی به آن را دارند.

بهداشت و درمان
بعد از تخریب بیمارستان سرپل، که با هزینه بسیار گزاف ساخته شده بود، برای مدتی در حیاط بیمارستان صحرایی برپا شده بود. که الان جمع شده است. می گویند که بخش هایی از بیمارستان که سالم است مشغول به کار شده است. اما بیمارستانی که در خارج شهر است و در زمان جنگ و حمله امریکا به عراق توسط آلمان‌ها ساخته شده بود و در اثر زلزله آسیب ندیده و کار می کند اما به گفته ی مردم از ابتدای دی ماه خدمات رایگان خود را قطع کرده است. کلیه خدمات پزشکی با ویزیت و پرداخت هزینه ممکن است. مردم و امدادرسانان از کمبود دارو گله دارند. در ازگله، یک چادر داروخانه با داروهای اهدایی مردم به پاست و کلیه داروها را رایگان در اختیار مردم قرار می دهد. مردم نسخه هایشان را واحدهای بهداشتی که در منطقه فعال بودند می گرفتند و از این چادر داروهایشان را.
– من توی زلزله سرم شکسته بود. نفهمیده بودم اصلا. اینقدر که درد و بدبختی داشتیم آن روزهای اول. بعد از دو روز دیدم توی سرم خونه. رفتیم بیمارستان. اول گفتند هیچی نیست. بعد کلی بخیه زدند. بیمارستان صحرایی درست کرده بودند توی حیاط بیمارستانی که خراب شده بود. خیلی شلوغ بود. از همه جا آمده بودند.
– دو سه روز پیش یه بیماری پوستی داشتم. رفتم دکتر. به من دو شربت سینه داد. گفتم بابا من بیماری پوستی دارم. گفتند فقط همین را داریم بردار ببر. تازه از من ویزیت هم گرفتند. شربت ها را انداخته ام کنار.
– پسرم اسهال و استفراغ گرفته، دیروز رفتیم دکتر . برای ویزیت و آزمایش و…، نود هزار تومان هزینه کردیم. شوهرم بیکار است. این وضعمان است. توی چادریم هنوز. کانکسی نگرفته ایم. اما چاره ای نداشتم باید می دادم .
کمبود سرویس های بهداشتی، حمام و دفع نامناسب فاضلاب و زباله ها خطر گسترش انواع بیماری ها به خصوص بیماریهای عفونی را تشدید می کند. عدم تغذیه مناسب و دسترسی کم به مواد پروتئینی و سبزی و میوه به خصوص در روستاها، احتمال شیوع سوءتغذیه و سایر بیماری ها را تشدید می کند. پس نیاز به دارو و درمان نیز تشدید خواهد شد.
بیماری ها و مشکلات پزشکی که به دلیل فقر مفرط سال‌ها مورد رسیدگی قرار نگرفته اند، در این زلزله نمایان شده است. دختری که چشمش عفونت کرده و به دلیل عدم درمان باید تخلیه شود و پروتز گذاشته شود، دختر جوان دیگری که به دلیل فقر تا ۲۲ سالگی برای بیماری پوستی اش به دکتر مراجعه نکرده است و سال‌ها عذاب را تحمل کرده است. پیرزنی که فلج شده و… ده ها مورد دیگر.

آواربرداری و ساخت و ساز
در خیابان‌های شهر سرپل که دیدیم اثری از ساخت و ساز نبود. از آواربرداری جز در مسکن مهر نشانه ای نبود. در مسکن مهر کارگران مشغول کار تخریب بودند. می گفتند که پیمانکارانی که تخریب را از سپاه گرفته اند این کارگران را آورده اند. با بیل و کلنگ قسمت های نیمه تخریب را کاملا خراب می کردند و به پایین می ریختند. گاه تکه های بزرگ دیوار از بالای ساختمان به بیرون پرت می شد و با صدای مهیبی بر زمین می خورد. در لابه لای خرابه ها و کوچه های بین ساختمان‌ها بچه هایی دیده می شدند که مشغول بازی و تردد بودند. ناامنی این کوچه ها تصور فاجعه ای دیگر را به ذهن می آورد. به یکی دو کودکی که نزدیکمان بودند یادآور شدیم:
– برگردین. اینجا خطرناکه.
صدای وانت هایی که آهن قراضه می خریدند در میان خرابه های مسکن مهر به گوش می رسید. کامیون ها و وانت هایی هم مشغول بار زدن آهن قراضه ها و درها و چارچوب درها بودند. در برخی ساختمان ها هم صاحبان خانه ها دیده می شدند که مشغول باز کردن در و پنجره و کلید و پریز و خلاصه هر چیز قابل استفاده بودند.
– همه اش را دزدیده اند. روزهای اول که همه سرشان به کار مرده ها و چادر و وسیله گرفتن گرم بود، آمدند و همه را بردند. کولر، رادیاتور شوفاژ، پمپ آب …
– کی داره آوار برداری می کنه؟
– پیمانکارهایی که قرار اینجا را دوباره بسازند خودشان کارگر آورده اند.
– مگر قرار است دوباره همین ها را بسازند؟
– اینطور می گویند. می خواهند دوباره روی همین اسکلت بندی‌ها بازسازی را انجام دهند و به ما بدهند. بعد هم سی چهل میلیون بدهکارمان کنند دوباره. ما که قبول نخواهیم کرد.
– عمرا کسی از مردم دوباره توی این خانه ها برود.
– کارشناس آورده اند گفته که زیر این منطقه یک سفره آب زیرزمینی هست. ۱۴ متر که بری پایین به آب می رسی. روی چنین زمینی اصلا نباید این ساختمان ها ساخته می شد.
– خانه های مسکن مهر که کنار کوه بوده این طوری خراب نشه . ترک خورده اند. جای خوبی ساخته بودند آنها را. ببین این یکی را. توی زمین کشاورزی آن پایین ساخته اند.
– کی به اینها اجازه داده که اینجا این ساخت و ساز ها را انجام دهند؟ معلوم نیست.
– خانم شما تلفن مسوولین را اگر دارید خبر د هید. زیر آن ساختمان لوله ای ترکیده و آب داره می ره. من هرچی زنگ زدم کسی توجهی نکرد. شاید به حرف شما گوش کنند.
نگاهی به ساختمانی که نشان می‌داد کردیم. در زیر زمین یکی از ساختمانهای مسکن مهر، آب زیادی جمع شده بود و از گوشه ای هم با فشار آب به بیرون می ریخت. منشا آب مشخص نبود. چه کاری از دست ما بر می آمد؟ به فردی که مشغول دستور دادن به چند تا کارگر برای تخریب بود گفتیم. کمی بعد گفت خبر دادم. می آیند رسیدگی می کنند.
***
در روستای کوئیک سیفوری آوارها، چادرها و کانکس ها در کنار هم جاخوش کرده بودند و در میان آنها چند بنای در حال ساخت دیده می شد. بناهایی که دیوارهای سفید یونولیتی اش توجه را جلب می کرد. دو لایه یونولیت و بینشان میل گردهایی که کار گذاشته شده بود و کارگران مشغول بتون ریزی وسط این دولایه بودند. سه یا چهار واحد بیشتر نبود. تعدادی هم زیرسازی ساختمان مشاهده می شد. مردم روستا می گفتند که یکی از خیرین توسط سپاه مشغول ساخت این بناهاست. اما بسیاری هنوز کانکس های دولتی که قرار است بابت وام بلاعوض داده شود نیز نگرفته اند. نمایی از یک ساختمان آجر سه سانت با سقف شیروانی از دور جلب توجه می کرد. نزدیک شدیم. خانه ای در کار نبود. اتوبوس کهنه ای بود که دورش را با پارچه هایی با نقش پنجره و دیوار های آجری پوشیده بودند. جلویش ایوانی ساخته و روی سقفش نی گذاشته شده بود. می گفتند به بعضی ها قرار است به جای کانکس دولتی این ها را بدهند. بعضی ها چون بزرگتر از کانکس هستند قبول کرده اند.
– قرار است به جای کانکس این را به من بدهند. سی و پنج روز است که دارند این را می سازند. اما هنوز قابل سکونت نشده. نگاه کنید توی چادر هنوز زندگی می کنیم. اگر ساخت خانه ام را شروع کرده بودند تا به حال تمام شده بود .
– این را برای نمایش دادن ساخته اند که اگر خبرنگاری چیزی آمد به عنوان ابتکاراتشان نشان دهند.
– خانه سازی چی؟ کِی قرار است خا نه ها را بسازند؟
– چه می دانم؟ باور می کنید حاضر بودم سال‌ها توی کانکس و چادر زندگی کنم ولی مادرم پیش‌مان باشد. غصه از دست دادن عزیزانمان دیگر نمی گذارد که فکر خانه باشیم.

کارگران واحدهای صنعتی شهرک صنعتی سرپل ذهاب
شهرک صنعتی سرپل از مناطقی است که آسیب دیده و تقریبا تمام کارگاه ها و کارخانه های آن تعطیل شده اند. کارخانه آرد ذرت، تولید گل و گیاه، دمپایی سازی، بیسکویت سازی، پرورش ماهی، مرغ گوشتی و… البته دمپایی سازی و بیسکوئیت سازی قبل از زلزله تعطیل شده بودند. حدود ۱۰۴ تعاونی در این شهرک به ثبت رسیده بود که تماما آسیب دیده اند. درجه آسیب این واحدهای تولید از ده تا صد درصد تخریب است. بیش از هزار نفر از کارگران این واحدهای تولیدی برای بیمه بیکاری ثبت نام کرده اند. مهلت ثبت نام و تقاضا برای دریافت بیمه بیکاری برای کارگرانی که محل کارشان از زلزله اسیب دیده و تعطیل شده، دو ماه تمدید شده است.
یکی از کارمندان اداره کار سرپل می گفت:
– یکی از بزرگترین کارخانه های شهرک صنعتی کارخانه آرد بود که سال ۹۳ با هزینه نزدیک یک میلیارد تومان تاسیس شده بود. کلا خراب شد و تمام کارگرانش بیکار شده اند. نزدیک سیلو بود و آرد تمام این منطق و کرمانشاه و حتا تهران را هم تامین می کرد. شانس آوردند که شیفت شب بود و کارخانه تعطیل بود وگرنه کمتر از ۱۸ نفر کشته نمی داد. سیلوی گندم آسیب ندید. بیکاری که داشتیم حالا چند برابر شده. فکر نکنم کارخانه آرد که تا سه چهار سال آینده راه بیافتد. ولی شرکت هایی داریم که آسیب جزئی دیده اند و شاید تا ۴یا ۵ ماه آینده راه بیافتند.
ایشان از واحدهای تولیدی روستایی که کارگرانش بیمه باشند و برای بیمه بیکاری اقدام کرده باشند خبر نداشتند. تنها پروژه بزرگ در مناطق روستایی سد سازی است. سدی که قرار است آبهایی را جمع آوری کند که به آن سوی مرز می روند. در لابه لای کوه ها کارگران و ماشین آلاتی که مشغول ساخت راه، تونل و راه آب بودند، دیده می شد. به گفته افراد محلی، از کارگران محلی کمتر کسی در این پروژه مشغول به کار است. یکی از مردم محلی می گفت.
– خیرش که به ما نمی رسد اما بدبختی هایش چرا.
یکی از امدادرسانان از کارگری می گفت که در اثر کار با مواد شیمیایی که برای تونل زدن استفاده می کنند دچار سرطان شده بود. و بعد هم اخراج.
– بشکه های حاوی این مواد سمی را پس از خالی شدن در محل رها می کنند. بشکه ها به ظاهر خیلی محکم و خوب هستند و مردم محلی هم که نمی دانند چه درون آن بوده، از آن بشکه ها برای نگهداری آب استفاده می کنند. چند وقت دیگر شیوع انواع بیماری ها و سرطان ها را باید منتظر باشیم.
در گوشه و کنار روستاها آغل های دام‌ها دیده می شود که با نی ساخته شده بودند. انبارهای علوفه هم در کنارش خودنمایی می کند. روستای کوئیک سیفوری، کنار جاده کارگاه کپر سازی به چشم می خورد. کپرهایی برای آغل. مردم محلی می گفتند که تعدادی از دانشجویان هستند که نمونه می سازند. اگر کسی از مردم بخواهد برای دامهایشان این سازه را تهیه می کنند. می گفتند که خیرین کمک کرده اند برای ساخت آغل ها و تامین علوفه دام ها.

بچه ها و مدارس
در محله فولادی کنار چادرها و کانکس،کانکس های مهد کودک نیز خودنمایی می کرد. پس از زلزله بم، ایجاد محل‌های بازی برای بچه ها، از اولین اقدامات امدادرسانان است و به سنتی در امدادرسانی در شرایط بحرانی تبدیل شده است. در روستاها هم این چادرهای بازی و شادی کودکان به چشم می خورد و فعال است. برخی از نهادهای مردمی در این زمینه فعالیت می کنند. درکنار فراهم آوردن امکان بازی بچه ها، تعدادی از نیروهای محلی را به عنوان مربیان مهد آموزش می دهند.
در سرپل مدارس سه شیفته هستند. هر شیفت در واقع تنها دو ساعت مدرسه می روند. اما معلمانی که در چادر و کانکس زندگی می کنند، جایی را ندارند که بچه های کوچکشان را بسپارند. اصلا احساس امنیت نمی کنند که آنها را تنها بگذارند، چگونه می توانند با خیال راحت به بچه ها درس بدهند؟
– همه ی ادارات به کارمندانشان کمک هایی کرده اند. اما دریغ از آموزش و پرورش. فقط یه پک کمک به ما داد.
– نحوه برگزاری کلاس‌های درس چگونه است؟
– من خودم معلم روستا هستم. دیدم که از طرف خیرین کانکس می فرستند و می‌دهند به مردم. دوسه هفته همه اش می رفتم و دانش آموزان هم آمدند. (بارندگی هم که نیست امسال، نمی دانم این لطفه یا این هم بلای دیگری است، عذابه. هر سال تا این موقع سال توی آن روستایی که من درس می دهم چند بار برف می آمد. سردسیر است) بعد با بچه ها جلوی آفتاب می نشستیم کمی حرف و کمی درس. خیرینی که می آمدند از طرف شورای ده حدود سه تا کانکس به من دادند برای کلاسهای هفتم و هشتم و نهم.
– وضعیت روحی بچه ها چطوریه؟
– چطور می خواهید باشند؟ تمرکزی برای درس ندارند.
در روستاها مدارس درکانکس ها برپا شده اند. هر چند از قبل هم در بعضی از روستاها مدارس کانکسی وجود داشته است. چند ساختمان مدرسه که سالم مانده اند دو شیفته شده اند و مدارسی که ساختمان هایشان تخریب شده به این ساختمان ها منتقل شده اند. معلمان این مدارس عموما از سرپل و سایر نقاط به روستاها می آیند. بسیاری شان خود درچادرها زندگی می کنند.
و اکنون
در حالی که حضور امدادرسانان مردمی کمتر شده و امدادرسانی دولتی نیز با سرعت لاکپشتی در جریان است، برف و سرما به کمک پس لرزه ها شرایط را برای مردم و برای ادامه زندگی در چادرها و کانکس ها و بعضا ساختمان های نیمه تخریب دشوار و دشوارتر می کند و سوء مدیریتها همچنان به شدت رخ می نمایاند، مسایل بهداشتی، انواع بیماری های جسمی و روانی در کمین آنان است. فشار کار بر روی امدادرسانانی که در منطقه باقی مانده اند بسیار بالاست.
یکی از امدادگرانی که از هفته ی اول زلزله در منطقه مشغول به کار است چنین گفت:
– کار زیاد است. باید کارگروه های زیادی تشکیل شود اما تعداد نیرو کم است. از این به بعد لازم است که کسانی دلسوز باید در سرپل و منطقه باشند تا کمک کنن. بخشی از آن به خاطر تبلیغات تلویزیون و رسانه ها این طوری است که اینجا همه چی گل و بلبل است. امن و امان است.
حال پرسش اصلی این است که این مردم سخت گوش و مهربان چگونه از پس این زمستان برخواهند آمد؟ و آیا امدادرسانان مردمی خواهند توانست کار خود را دنبال کنند؟

Website Comments

  1. خرید بند اپل واچ
    Reply

    عجب دنیای عجیبی هست چالش زندگی یگی خرید انواع اپل واچ ها هست و چالش یکی دیگه داشتن یه سیپ برای خوردن.
    تشکر از انشتار این اخبار.

POST A COMMENT.