“زنگ ها برای که به صدا در می آیند”

اول مهر در راه است. روزی که زنگ مدارس برای شروع یک سال تحصیلی جدید به صدا در می آیند. روزی که کودکان -این آینده سازان جامعه- با شوق و ذوق زایدالوصفی برای یادگیری، سواد آموزی، و کسب علم و دانش راهی مدرسه می شوند. روزی که امیدها جوانه می زنند، چهره ها شکفته می شوند. روزی که سال اولی ها، باد درغبغب به دنیای دیگری پا می گذارند و میلیون ها دانش آموز دختر و پسر دیگر، با امید به آینده ای روشن و رسیدن به فردایی بهتر به سوی مدرسه گام بر می دارند. روزی که دوباره پرسش “علم بهتر است یا ثروت” در گوش و ذهن میلیون ها دانش آموز تکرار می شود، روزی که فوج فوج دانش آموزان، پس از چند ماه تعطیلی دوباره با دفتر و کتاب و قلم آشتی می کنند و بدین سان یک سال دیگر با نشستن در پشت میز مدارس آغاز می شود.

 سطور بالا، تصویری تکراری از نیمه به ظاهر آشکار روز اول مهر است. تصویری عمومی که اغلب در رسانه های حکومتی و به ویژه در صدا و سیمای جمهوری اسلامی از قلم و گلوی نویسندگان و مجریان رسمی صدا و سیما، تکرار می شود. همان مجریان و قلم به دستانی که هر ساله دروغ های تکراری خامنه ای را بلغور می کنند و بی هیچ شرمی، یک سره از فتوحات و موفقیت های نظام اسلامی در امر آموزش و پرورش و “نخبه” پروری در نظام اسلامی حنجره می درآنند و بی محابا گزافه می گویند.

روز اول مهر اما، نیمه پنهان دیگری هم دارد. نیمه پنهانی تاریک و دردآلود. درد برای کودکان کار، حسرت برای انبوه دختران بازمانده از تحصیل در مناطق محروم کشور، نیمه پنهان و رنج آوری که خاطره سوختنِ دانش آموزان “شین آباد”ی در کلاس های ناامن و بدون امکانات را دوباره در یادها زنده می کند. نیمه پنهانی که به رغم تمامی تبلیغات مسموم حکومتی، دیگر پنهان شدنی نیست. نیمه تاریک و رسوایی از عملکرد به غایت فاجعه بار جمهوری اسلامی طی ۳۸ سال حاکمیت ارتجاعی و استبدادی بر توده های مردم ایران. نیمه پنهان و رسوایی که اکنون، آن چنان آشکار و عیان شده است که زشتی و پلشتی آن، تمام نظام آموزشی کشور را فرا گرفته است، نیمه به ظاهر پنهانی که سال ها است رخ برکشیده، و یکسره شکست، ناتوانی و رسوایی هیئت حاکمه ایران را از جمیع جهات در معرض دید عموم گذاشته است.

این نیمه پنهان، وجود انبوه کودکانی هستند، که هرگز اول مهر را به عنوان روز آغاز سال تحصیلی تجربه نمی کنند، صدای زنگ مدرسه، نه فقط در نخستین سال ورود به مدرسه، که هرگز برای آنان به صدا در نمی آید. اینان، کودکانی هستند که در سایه حکومت اسلامی با فقر زاده می شوند، با فقر همراه و همزاد می گردند و در گیر و دار فقری نهادینه شده که در آن، دست و پا می زنند، برای همیشه از ورود به مدرسه باز می مانند.

این نیمه پنهان، همان میلیون های کودکی هستند که پس از سال های اندکی پرسه زدن در مدرسه، به دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه های رسمی و غیر رسمی آموزش و پرورش، هزینه ایاب و ذهاب و دیگر هزینه های جانبی دوران تحصیل، کلاس و درس را رها می کنند. کودکانی که به دلیل فقر مادی و معنوی خانواده ها، از پشت میز مدرسه به خیابان پرتاب می شوند. اینان کودکان کار هستند که بسیار زودهنگام به جای کودکی کردن راهی بازار کار می شوند، به گل فروشی روی می آورند، در خیابان های شهر آدامس و بادکنک می فروشند، تکدی گری می کنند و زباله گردی پیشه می کنند.

کودکانی که در خیابان ها خطر می کنند، در تیررس فروشندگان مواد مخدر قرار می گیرند، زباله گردی می کنند، به اعتیاد آلوده می شوند، دزدی پیشه می کنند و در مسیر ابتلا به انواع آسیب های اجتماعی دیگر قرار می گیرند، بدان امید که یاری رسان معیشت خود و خانواده هایشان باشند. اینان، کودکان فقر، کودکان طلاق، کودکان خانواده های معتاد، کودکان بی‌شناسنامه هستند، که به عنوان کودکان کار و کودکان خیابانی در چهارراه ها پرسه می زنند. گروهی از آنان، فرزندان همان توده های زاغه نشینی هستند که طبق آمارهای رسمی از مرز ۱۲ میلیون هم گذشته است. زاغه نشینانی بی بضاعت که اغلب بدون امکانات رفاهی و بهداشتی لازم در حاشیه شهرها و در بیغوله هایی به نام مسکن روزگار می گذرانند، خانواده هایی با جمعیتی از کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل و رها شده در جمع کودکان کار و خیابانی. کودکانی که از تحصیل خود می زنند تا شاید اندکی از نداری و محرومیت خانواده را کاهش دهند.

این نیمه پنهان، دختران دانش آموز استان های مرزی کشور هستند که ۵۰ درصد شان، بعد از اتمام دوره دبستان به دلایل مختلف از جمله فقر و بی بضاعتی خانواده هایشان، از ادامه تحصیل باز می مانند (۱). گروهی از آنان، خانه نشین می شوند و گروهی نیز به ازدواج های زود هنگام تن می دهند، تا دست کم یک نان خور از سفره خانواده کم شود.

این نیمه پنهان، اکنون اگرچه نقاب از چهره کثیف هیئت حاکمه ایران برکشیده است، اگرچه بر تمامی تبلیغات کذایی امثال خامنه ای، روحانی و دیگر مسئولان طراز اول جمهوری اسلامی در وارونه جلوه دادن وضعیت رسوا و وخامت بار نظام آموزشی و پرورشی کشورخط بطلان کشیده است، اما، در همان حال به صورت تیغی زهرآلود چهره جامعه را نیز می خراشد.

این نیمه پنهان، لایه های دیگری هم دارد. ده ها هزار کلاس فرسوده، تخریبی و ناامن، از جمله لایه های دیگر وضعیت نابسامان نظام آموزشی جمهوری اسلامی ایران است. کلاس های تخریبی و وارفته که کمینگاهی برای جان دانش آموزان مناطق محروم و استان های مرزی کشوراند. مدارسی بی بهره از وسایل گرمایشی و امکانات ایمنی لازم، که جسم و جان “یک سوم” دانش آموزان را تهدید می کنند (۲). مدارس فرسوده ای که نه بودجه ای برای بازسازی آنان تخصیص داده می شود و نه اراده ای برای بهینه سازی اینگونه کلاس های تخریبی در درون هیئت حاکمه ایران.

چرا که بودجه وزارت آموزش و پرورش به نسبت میزان کارکرد، گستردگی و حجمی که این وزارتخانه دارد، در مقایسه با وزارتخانه های دیگر، در مقایسه با ارگان های امنیتی و نظامی، نهادهای تبلیغات اسلامی و صدها موسسه انگلی و خرافی وابسته به نهاد روحانیت، رقمی بسیار پایین است. بودجه ای که ۹۹ درصد آن، فقط صرف پرداخت دستمزد معلمان و کارکنان وزارت آموزش و پرورش می شود و تنها یک درصد آن برای اموری چون مقاوم سازی مدارس، فعالیت های پژوهشی و بالابردن کیفیت آموزشی باقی می ماند (۳). تازه، حقوقی هم که به معلمان پرداخت می شود، در مقایسه با حقوق کارکنان دیگر بخش های دولتی، آنچنان ناچیز است که معلمان برای تامین معاش خود از سرناگزیری به شغل های دوم و سوم کشیده می شوند. شغل های جانبی که تمام اوقات فراغت و راه نفس کشیدن را از معلمان گرفته است.

با عبور و گذشتن از این لایه های رنج آور و تو در تو، آنگاه به معضل بیکاری در جامعه می رسیم که همانند هیولایی هزار سر دانش آموختگان و فارغ التخصیلان دانشگاهی را در چنگال خود گرفته است. در واقع، آن میلیون ها دانش آموزی هم که به لحاظ مالی و اقتصادی امکان ادامه تحصیل دارند، بیش از ۳۰ درصد آنان پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به دیوار بتونی بیکاری برخورد می کنند. درصد فوق البته، برای فارغ التحصیلان دختر نزدیک به دو برابر است (۴).

این همه نابسامانی و اوضاع بهم ریخته، فقط نمایی از نظام آموزشی کشور است. این وضعیت اسفناک و عدم تخصیص بودجه لازم و کافی برای سیستم آموزشی کشور در شرایطی است که هر ساله میلیارها دلار در سوریه، عراق، لبنان و یمن برای توسعه طلبی و اهداف پان اسلامیستی جمهوری اسلامی هزینه می شود. هر ساله میلیاردها دلار حاصل دسترنج کارگران و زحمتکشان ایران به جای گره گشایی از کار معلمان، به جای جلوگیری از پرتاب شدن دانش آموزان به خیابان و زباله گردی، بجای اینکه برای بازسازی مدارس تخریبی ایران هزینه شوند تا کودکان ایران از امکانات آموزشی بهتری برخوردارگردند، برای آتش افروزی، ساختن مدارس تبلیغی، اماکن مذهبی و ترویج خرافات اسلامی در لبنان و عراق و سوریه هزینه می شود.

چرا که، آنچه برای خامنه ای و هیئت حاکمه ایران فاقد هرگونه اهمیت است، سرنوشت همین میلیون ها کودکی است که زنگ ها هرگز برای آنان به صدا در نمی آید. کودکانی که در سایه حاکمیت جمهوری اسلامی به چرخه دزدی، اعتیاد و لاابالی گری و در بهترین حالت به کودکان کار و خیابانی تبدیل شده اند.

برای طبقه حکم چه اهمیتی دارد که ۵۰ درصد دختران استان های مرزی کشور پس از اتمام دوره ابتدایی به اجبار خانه نشین می شوند. برای دولت سرمایه داری و فاسد جمهوری اسلامی، چه اهمیتی دارد که دانش آموزان “شین آبادی” با نشستن در مدرسه ای فاقد امکانات گرمایشی لازم، چهره های کودکانه شان زیر شعله های آتش جزغاله می شود، برای سردمداران فاسد و غارتگر جمهوری اسلامی، مهم این است که برای اعزام زائران ایرانی در اربعین عراق ۱۵ میلیارد تومان هزینه کنند(۵). رقمی که دست کم می توانست صرف بازسازی و ایمن سازی صدها مدرسه تخریبی و نیز تامین امکانات گرمایشی لازم در مدارس مناطق محروم کشور شود.

باری، اول مهر در راه است. در میان هیاهوی نواختن زنگ مدارس و تبلیغات پُر سر و صدای دستگاه های حکومتی، هم اینک این نیمه پنهان، عریان تر از هر زمان دیگری به رسوایی هیئت حاکمه ایران تبدیل شده است. این نیمه به ظاهر پنهان، در شرایطی پوست جامعه را خراش می دهد، که طبق بند ۳۲ پیمان نامه جهانی حقوق کودک، حقوق کودکان باید از هر جهت توسط دولت ها و امضا کنندگان این پیمان نامه رعایت شود. پیمان نامه ای که دولت ایران نیز از جمله امضا کنندگان آن است.

برخورداری از حمایت در برابر بهره کشی اقتصادی و انجام هرگونه کاری که ممکن است برای کودک زیان بار باشد و یا خللی در روند تحصیلی اش وارد سازد و به سلامتی یا رشد جسمانی، ذهنی و اخلاقی او آسیب برساند، از جمله مواردی هستند که در پیمان نامه جهانی حقوق کودک، به صراحت از آن یاد شده و دولت ها موظف به اجرا و انجام آن هستند.

در جمهوری اسلامی اما، نه گوشی برای شنیدن و نه چشمی برای دیدن حقوق کودک وجود ندارد. در چنین وضعیتی و با چنین کارنامه سیاهی از عملکرد جمهوری اسلامی در برخورد با وضعیت نظام آموزشی کشور، به راستی در روز اول مهر، زنگ ها برای که به صدا در می آیند؟

پوشیده نیست، که با استمرار نظام فاسد جمهوری اسلامی، هیچ روزنه امیدی برای بهتر شدن نظام آموزی کشور وجود ندارد. برای اینکه زنگ ها برای همه از جمله میلیون ها کودک کار به صدا درآید، برای اینکه دختران استان های مرزی کشور مجبور به خانه نشینی نشوند، برای اینکه چهره دانش آموزان “شین آبادی” در زبانه های آتش بخاری کلاس درس جزغاله نشود، برای اینکه معلمان، در نزد خانواده های خود شرمنده و سرافکنده نباشند، برای اینکه امید از دسته رفته فارغ التحصیلان دانشگاهی دوباره به آنان باز گردانده شود، چاره ای بجز براندازی جمهوری اسلامی نیست.

جمهوری اسلامی را باید با یک انقلاب اجتماعی ساقط کرد و بر ویرانه های آن، حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان را بنا نهاد. حکومتی شورایی، که با یک دگرگونی بنیادی در نظام آموزش کشور، هرگونه مداخله مذهب و روحانیت را در مدارس ممنوع، آموزش رایگان و اجباری تا پایان دوره متوسطه را عملی و بهره مندی تمام دانش آموزان به هزینه دولت از غذا، پوشاک، وسایل تحصیل و ایاب و ذهاب را به فوریت به اجرا درآورد.

 

(۱)- رضوان حکیم زاده، معاون امور ابتدایی وزیر آموزش و پرورش  ۱۸ شهریور ماه جاری طی مصاحبه با خبرگزاری ایلنا اعلام کرد: ۵۰ درصد دختران پس از اتمام دوره ابتدایی و در مقطع ورود به متوسطه در استان های مرزی به دلایل مختلف ترک تحصیل می کنند.

(۲)- علی اصغر فانی، وزیر آموزش و پرورش در کابینه اول روحانی: یک سوم دانش آموزان ایرانی در مدارس تخریبی تحصیل می کنند و ۱۳۰ هزار کلاس درس نیز سیستم گرمایشی مناسب ندارند. (۲۵ خرداد ۱۳۹۳)

(۳)- علی اصغر فانی، (۲۵ خرداد ۱۳۹۳)

(۴) – نشست خبری فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی (هفته اول شهریور ۱۳۹۶)

(۵)- مجتبی عبداللهی، معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران. شهرداری تهران امسال برای زائران اربعین در عراق ۱۵ میلیارد تومان هزینه کرده است. (۱۹ شهریور ۱۳۹۶)

متن کامل نشریه کار شماره ۷۴۹ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.