گفتگو با توکل

kar01اولین شماره نشریه کار در روز ۱۹ اسفند، کم‌تر از یک ماه پس از قیام، منتشر شد. با توجه به عدم تناسب میان روی آوری صدها هزار تن به سوی سازمان و انبوه مسائلی که باید به آن‌ها پاسخ داده می‌شد از یکسو، و تعداد کادرهای محدودی که از ضربات رژیم شاه جان سالم به در برده و عمدتاً کمی پیش از قیام از زندان آزاد شدند، از سوی دیگر، چطور توانستید به این سرعت، نشریه را سازماندهی و منتشر کنید؟

نیازی به توضیح نیست که انتشار یک نشریه، برای سازمانی که در همان نخستین روزهای پس از قیام، ده‌ها هزار تن از انقلابیون کمونیست، به آن پیوسته بودند و به مرکز ثقل چپ کمونیستی ایران، تبدیل شده بود، تا چه حد ضروری و حائز اهمیت بود. بدون وجود یک چنین نشریه‌ای، اصلاً امکانپذیر نبود که این تشکیلات عریض و طویل، سازماندهی و از نظر سیاسی، رهبری شود. اهمیت این مسئله دو چندان می‌گردد، اگر این واقعیت را مد نظر قرار دهیم که آنچه در آن مقطع به عنوان شاخه‌ها و بخش‌های تشکیلات ما،شکل می‌گرفت، خود به خودی بود و نه مطابق یک طرح و نقشه تشکیلاتی معین و حتا بر طبق تصمیم‌گیری رهبری سازمان. از تهران گرفته تا شهرستان‌ها، هر فرد و یا گروهی که خود را متعلق به سازمان می‌دانست، در هر کجا که بود،  با ابتکار خودش، کاری را انجام می‌داد و تشکیلاتی را سازماندهی می‌کرد. نشریه کار هم در حقیقت به همین شکل انتشار یافت.

به رغم تمام اهمیتی که انتشار نشریه به عنوان ارگان سازمان داشت، تناقض اما در اینجا بود که این سازمان عریض و طویلی که در حال شکل گرفتن بود، تعداد کادرهایش فوق‎العاده محدود بود و هیچ آمادگی هم برای اشکال جدید کار و فعالیت در شرایط جدید را نداشت و تدارکی هم برای آن دیده نشده بود. نشریه، کادر نویسنده می‌خواست و البته نه هر نویسنده‌ای، بلکه نویسندگان مارکسیست که شناخت و آگاهی سطح بالائی از سوسیالیسمِ علمی داشته باشند تا نشریه بتواند نقش یک ارگان سازمان کمونیست را به مثابه مبلغ، مروج و سازمانده جمعی ایفا کند. سازمان ما از این جهت واقعاً در مضیقه قرار داشت. کادرهای سازمان ما که حالا از زندان آزاد شده بودند و به طور متوسط، بین ۲۰ تا ۲۵ سال سن داشتند، اغلب پس از گیر آوردن و مطالعه مخفیانه آثار محدود مارکسیستی، دستگیر و روانه زندان شده بودند. بنا براین، انتشار نشریه با مختصاتی که به آن اشاره کردم، کار دشواری بود. اما جسارت انجام هر کاری در میان نیروهای سازمان، از جمله بر سر این مسئله وجود داشت.  کسی برای انجام یک کار تشکیلاتی که ضرورتش وجود داشت، نمی‌گفت، من نمی‌توانم یا از من ساخته نیست. حتا با تلاش شبانه روزی و بدون هرگونه تجربه‌ای آن کار می‌بایست انجام بگیرد. انتشار نشریه کار هم با چنین روحیه‌ای انجام گرفت. تعداد بسیار محدودی از میان رفقائی که به تازگی از زندان‌های رژیم آزاد شده بودیم، بدون هرگونه تجربه قبلی در کار نویسندگی و با همان سطح از آگاهی و شناختی که از مارکسیسم داشتیم، این نیاز سازمان را احساس کردیم و با کار شبانه روزی ۵ الی ۶ نفر اولین شماره نشریه کار انتشار یافت.

چه افرادی در انتشار اولین شماره نشریه کار نقش داشتند؟

فکر می‌کنم که در همان هفته نخستین پس از قیام بود که من و منصور اسکندری در حال قدم زدن در راهرو دانشکده فنی بودیم و داشتیم در مورد این مسئله صحبت می‌کردیم که با به قدرت رسیدن خمینی و دارودسته‌های مرتجع مذهبی که ما در زندان بر آنها نام فالانژهای مذهبی گذاشته بودیم، چه خواهد شد، که مصطفی مدنی پیش ما آمد و گفت که نظرتان در مورد این که بخواهیم یک نشریه درآوریم، چیست و توضیح داد که فرخ نظرش این است که ما نمی‌توانیم از پس این کار برآئیم. ما نظرمان مثبت بود و از همان جا هم قرار گذاشتیم که دست به کار شویم و آن را درآوریم. مصطفی مدنی آن زمان فردی انقلابی و مارکسیست بود. زحمات زیادی برای انتشار نخستین شماره کشید و در واقع سازماندهی انتشار نشریه کار را برعهده گرفته بود. دوره تدارک انتشار کار همزمان شد با انتقال ستاد سازمان از دانشکده فنی به خیابان فدائی در ساختمانی که قبلاً یکی از ادارات ساواک بود  و سازمان آن را گرفت و تبدیل شد به دفتر سازمان. در آنجا که اطاق‌های زیادی داشت ما دو اطاق بزرگ داشتیم که یکی را به تحریریه اختصاص داده بودیم و دیگری را به بخش فنی. برای انتشار اولین شماره، در واقع هنوز تحریریه‌ای هم به معنای واقعی و جود نداشت. قرار شد که من سرمقاله نشریه‌ای که هنوز اسم آن مشخص نشده بود را بنویسم و یک مطلب دیگر، بقیه مطالب سیاسی و کارگری را منصور و مصطفی بنویسند. دو نفر دیگر هم با ما در انتشار اولین شماره همکاری کردند، سعید یوسف ادبیات کارگری را نوشت و ویدا حاجبی خلاصه‌ای از سخنرانی‌های کارگران در جلسات بحث کارگری که عصرها برپا بود، تحت عنوان “کارگران خود سخن می گویند”. کار چاپ نشریه را هم مسعود فتحی عهده دار شده بود و صفحه‎بندی راهم خود مصطفی می‌کرد. من که قرار بود سرمقاله ارگان سازمان را بنویسم، تمام تجربه‌ام و چیزی که تا کنون نوشته بودم یک مقاله کوتاه چند صفحه‌ای در زندان بود و دیگری یک جمع‎بندی بود از مبارزات توده‎ای که برای نبرد خلق شماره جدید پس از قیام،  آماده کرده بودم و در آنجا چاپ شد. هنوز هم معلوم نبود که ما می‌خواهیم در اینجا کار کنیم یا نه، چون بیشتر وقت منصور و من هنوز در ارتباط با بخش کارگری می‌گذشت. منصور مشغول نوشتن کتابی در مورد سندیکا بود که با عنوان “بحثی در مورد سندیکا” انتشار یافت.  در نوشتن سرمقاله دو مسئله  مد نظرم بود. اول این که ارگان سازمان ما باید همان نقش ایسکرا را داشته باشد، بنابراین یک بار دیگر “ازکجا باید آغاز کرد” و “چه باید کرد” لنین را خواندم و چکیده‌ای از بحث‌های آنها را در سرمقاله آوردم. نکته دیگر، ماهیت ارتجاعی قدرت حاکم جدید بود. در آن مقطع برآیند نظری سازمان این بود، که هیئت حاکمه جدید، ارتجاعی و ضد انقلابی‌ست. گرچه هنوز یک تحلیل تئوریک، پشتوانه آن نبود. اما در آن جوی که در جامعه پدید آمدیده بود و خمینی به بت مورد ستایش اکثریت بزرگ مردم تبدیل شده بود و سازمان نمی‌توانست در همان دو، سه هفته نخست پس از قیام، مستقیماً درگیر شود، مسئله ماهیت ارتجاعی رژیم می‌بایستی به شکلی ظریف مطرح شود. بنابراین مسئله را به این شکل مطرح کردم که با وجود تمام تلاش و نقش کارگران در این انقلاب و سرنگونی رژیم شاه، ضعف تشکل و آگاهی طبقه کارگر، مانع از آن شد که طبقه کارگر بتواند، نقشی را که شایسته این طبقه است، ایفا کند. گرچه رژیم شاه سرنگون شده است، اما بسیاری چیزها دست نخورده باقی مانده است. سرمایه‌داران هنوز هستند و ارگان‌های سرکوب مانده‌اند و غیره. این که نشریه چه باید بکند، بر مسئله  سازماندهی کارگران و افشاگری‌های سیاسی تأکید شده بود. بعداً هم تا وقتی که ما در نشریه بودیم و مسائل اقلیت و اکثریت پیش نیامده بود،  نشریه در این زمینه‌ها، واقعاً وظیفه خود را به خوبی انجام می‌داد. اولین شماره نشریه در نیمه اول اسفند آماده چاپ شد، اما هنوز نامی نداشت. دو نام بیشتر مطرح بود که یکی نبرد کارگر بود و دیگری کار، که بالاخره کار انتخاب شد. نشریه چاپ شد بدون کلیشه کار. بعد از چاپ، با استامپی که تصویر کار بر آن به شکلی کج و معوج، حک شده بود، آرم کار بر بالای نشریه قرار گرفت. دیدیم که واقعاً افتضاح است. حالا یادم نیست که در چاپ دوم بود که کلیشه کار هم چاپی شد یا شماره دوم. از شماره‌های دوم یا سوم بود که کار کم کم تحریریه‌ای پیدا کرد. ترکیب نویسندگان شماره اول تغییر کرد. حیدر، منصور اسکندری، مصطفی مدنی، علی کشتگر، اسفندیار کریمی، قاسم سید باقری و خود من شدیم تحریریه نشریه کار. کمی بعد، رسول آذرنوش نیز به جمع ما افزوده شد. به زودی تعداد زیادی از سمپات‎های سازمان، خواهان همکاری با نشریه شدند. که آنها هم به عنوان حوزه‌های جنبی تحریریه سازماندهی شدند و هر عضو تحریریه مسئولیت یک یا چند حوزه را عهده‌دار گردید.

تقسیم کار و تصمیم گیری‌ها در تحریریه چگونه بود؟

در درون تحریریه، ما یک تقسیم کار داشتیم. منصور اسکندری عمدتاً اخبار، گزارشات و مقالات کارگری را تهیه می‌کرد. قاسم، اخبار و گزارشات دهقانی، اسفندیار، اخبار و گزارشات ملیت‎ها، بقیه هم عمدتاً مسائل سیاسی، اقتصادی و تئوریک. تصمیم‌گیری در مورد مقالات به این شکل بود، که مقالات در جلسه تحریریه تعیین می‌شد و هر کس که نوشتن مقاله را برعهده می‌گرفت، آن را می‌نوشت یا اگر در حوزه‌های جنبی نوشته می‌شد. در جلسات تحریریه که مرتباً تشکیل می‌شد، خوانده می‌شد. اگر اصلاحی لازم داشت، صورت می‌گرفت. اگر اشکالات جدی داشت رد می‌شد. به هر حال کم‎تر رویه تصمیم‎گیری اقلیت و اکثریت معمول بود. بیشتر بحث‌ها رو در رو و اقناعی بود و نوشته‌ها عموماً به اتفاق آراء تصویب می‌شدند و برای چاپ ارسال می‌شدند.

آیا پس از انتشار کار، سازمان به فکر نبود که آن را رسماً ثبت کند؟

نه، آن وقت‌ها اصلاً این مسائل مطرح نبود. دوران پس از قیام، تا وقتی که رژیم خودش را تثبیت نکرد، آزادی‌هایی که مردم به دست آورده بودند، وسیع و گسترده بود. هر فرد یا گروهی می‌توانست فعالیت کند و یک نشریه هم منتشر نماید. بعداً که رژیم خودش را تثبیت کرد، تازه آن وقت است که مسئله فعالیت قانونی و اجازه انتشار نشریه و مسائلی از این دست، مطرح شد. بعد از انشعاب هم هیچگاه در مرکزیت سازمان چنین بحث‌هائی نبود. چون ما با توجه به ماهیت رژیم و تلاش آن برای سرکوب،  بیشتر در پی تشکیلاتی مخفی کار و فعالیت در شرایط کار مخفی بودیم. تنها در یکی از جلسات هیئت نویسندگان، یکی از رفقا مطرح کرد که گویا اکثریت می‌خواهد نشریه کار را به نام خودشان ثبت کنند و اجازه رسمی انتشار آن را بگیرند، آیا سازمان ما نمی‌خواهد در این زمینه اقدامی کند. رفیق منوچهر کلانتری در همان جا بحث مفصلی داشت روی این مسئله که هرگونه اقدامی در این زمینه اشتباه است. خلاصه بحث وی این بود که آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک، نیازی به گرفتن اجازه از کسی ندارد. هر کس باید آزاد باشد که بتواند نشریه‌ای منتشر کند. به برخی کشورهای اروپایی هم در بحث‌اش استناد می‌کرد. بحث هم در همین جا خاتمه یافت.

اخبار و گزارشات فراوانی که در کار چاپ می‌شد، چگونه به نشریه می‌رسید؟

در نخستین شماره‌ها، هنوز روش سازمان ‎یافته‌ای در این مورد وجود نداشت. برخی اخبار را کارگران حتا شفاهی به نشریه می‌رساندند. برخی از طریق نامه و تلفن روابط عمومی و تعدادی هم از کانال‌های تشکیلاتی. بعداً که شاخه‌ها و بخش‌های مختلف سازماندهی شدند، از طریق کانال‌های تشکیلاتی مرتب ارسال می‌شدند. اخبار و گزارشات شهرستان‎ها هم اگر مهم بودند، از طریق ارتباط تلفنی سازمان و در غیر این صورت، از طریق پیک‌های تشکیلات که مدام در حال رفت و آمد بودند. گروه‌های هوادار نیز هر گاه برای گرفتن شماره جدید نشریه به تهران می‌آمدند، اخبار و گزارشات خود را از شهرها و مناطق‌شان می‌آوردند.

کشمکش با جریان راستی که خود را متشکل می‌کرد و طرفدار جمهوری اسلامی شده بود و بعدا به نام “اکثریت” معروف شد، در درون تحریریه چه تأثیر و انعکاسی داشت؟

ترکیب تحریریه از همان آغاز شدیداً ضد رژیمی بود. حتا علی کشتگر که بعدا اکثریتی شد، نوشته‌هایش را در آن مقطع نگاه کنیم، علیه رژیم بود. وقتی که راست قوی شد، او هم میدان پیدا کرد. مصطفی مدنی هم تا کمی قبل از انشعاب خود را اقلیتی می‌دانست. بقیه هم که همه کادرهای اقلیت بودند. تا پیش از پلنوم، تحریریه نشریه کار یکپارچه در مقابل خط راست بود و عملاً پیش برنده خط سیاسی سازمان بود و امکان نمی‌داد که جریان راست لااقل در بیرون، مواضعی به نفع رژیم اتخاذ کند. اکثریت مرکزیت، تحت رهبری نگهدار، تا اواسط سال ۵۸ از جهت نظری طرفدار جمهوری اسلامی و مشی حزب توده شده بودند، اما هنوز جرأت ابراز علنی آن را نداشتند. تحریریه از تیرماه ۵۸ با نوشتن نامه‎های درونی، آنها را تحت فشار گذاشت که بیایند  پای مسائل مشخص و وظائف ما در برخورد با جمهوری اسلامی که دارد خودش را تثبیت می کند و در تدارک یورش گسترده است. اما به نفع شان نبود وارد این مسائل شوند.  شیوه کار آنها به گونه دیگری بود. فکر می‌کردند می‌توانند به شیوه‌های توطئه‌گرانه بر این ارگان که به محوری در تشکیلات علیه جریان راست تبدیل شده بود، غلبه کنند.  گفتند که می‎خواهیم نشریه را تقویت کنیم  و چند نفر از مرکزیت به تحریریه افزوده می‌شوند. گر چه ما می‌دانستیم که هدف چیست، اما تصمیم مرکزیت بود و ما هم نیروهای تشکیلات، تابع ضوابط تشکیلاتی. گفتیم که خوش آمدید.  فکر می‌کنم که ۳ نفر آمدند و چند جلسه‌ای هم شرکت کردند. حالا مستثنی از این که مطالبی که می‌نوشتند اشکالات جدی داشت و به درد نشریه کار نمی‌خورد و مجبور بودند به همان شیوه‎ای هم که داشتیم مدام نوشته‌هایشان را از نو بنویسند و اصلاح کنند،  دیدند نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. خودشان ول کردند و رفتند.

قبلاً هم گفته‎ام، وقتی که دیدند از این طریق نمی‌شود، تشکیل پلنوم را پیش کشیدند که تکلیف را در همان جا روشن کنند. این پلنوم را از طرفداران خودشان در مهرماه ۵۸، تشکیل دادند و دو سه نفری هم از مخالفانشان. از تحریریه هم می‌بایستی یک نفر شرکت کند. جریان مفصل آن را جای دیگری توضیح داده‌ام. خوب، حالا به هدفشان رسیده بودند. به نام اکثریت تشکیلات می‌خواستند، کارشان را پیش ببرند.  نطفه انشعاب هم در همان جا بسته شد. برای خود من از آن جا مسئله به این شکل مطرح بود که با این شیوه‌ها نمی‎شود کار کرد. باید نظراتمان را تدوین کنیم و با این‎ها تعیین تکلیف کنیم. حیدر و من از تحریریه استعفا کردیم. رسول، منصور و قاسم ماندند. آنها هم ترکیب تحریریه را عوض کردند.  با این تغییرات، حالا رفتند سر اصل مطلب و در کار شماره ۳۵ اشان، در آبان ماه، خرده بورژوازی “مترقی” را بر رأس حاکمیت نشاندند و به حمایت از آن برخاستند.

وقتی که نشریه کار دیگر نمی‌توانست علنی چاپ و توزیع شود، چگونه چاپ و توزیع می‌شد؟

در حقیقت، چاپ و توزیع نشریه تا ۲۸ مرداد سال ۵۸ که خمینی فرمان سرکوب را صادر کرد، نه کاملاً علنی بود و نه مخفی. حالتی نیمه‎ مخفی و نیمه علنی داشت.  یعنی  نه رژیم می‌دانست که نشریه در کجا چاپ می‌شود و نه هنوز جدی در پی آن بود. سازمان در این مرحله از امکانات علنی خود برای چاپ کار استفاده می‌کرد. از طریق ستاد سازمان هم توزیع می‌شد. رژیم هنوز در موقعیتی نبود که بتواند جلو توزیع و پخش آن را بگیرد. فعالین و هواداران سازمان با وجود اقدامات ایذائی حزب‎اللهی‌ها، آن را در خیابان‌ها به فروش می‌رساندند. حتا نشریه کار از طریق برخی روزنامه‎فروشی‌ها در تهران توزیع می‌شد. در تعدادی از شهرستان‎ها نیز، در آغاز نشریه چاپ شده را از تهران می‌گرفتند و می‌بردند، بعداً بیشتر یا خودشان امکانات تکثیر در همان جا درست کردند یا سازمان در اختیارشان قرار می‌داد که نشریه را در همان جا تکثیر و توزیع می‌کردند. پس از ۲۸ مرداد ۵۸، مخفی‎کاری افزایش یافت. تحریریه نشریه کار  که پیش از این در ستاد سازمان بود، کاملاً شیوه کار مخفی را در پیش گرفت و جلسات خود را در امکانات توجیهی برگزار می‌کرد. تعداد بیشتری از شاخه‌ها خودشان نشریه را تکثیر و توزیع می‌کردند. در تهران هم از طریق مرکز توزیع مخفی. اما چاپ نشریه باز هم از طریق امکانات علنی سازمان صورت می‌گرفت. آخرین آماری که من در اواخر سال ۵۸ از تیراژ نشریه کار شنیدم، دویست هزار بود. البته این تیراژ چاپ شده در تهران بود و چاپ شهرستان‌ها را نیز باید بر آن افزود.

چاپ و توزیع کاملاً مخفی، پس از انشعاب بود. گفتم که در آغاز به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، عموماً در سازمان، رژیم جدید را ارتجاعی و ضد انقلابی می‌دانستند. از همین رو بخش مالی و تدارکات سازمان که مسئولیت آن برعهده رفیق غلامیان لنگرودی (هادی) بود، در تدارک ایجاد یک چاپخانه مخفی برآمد. این چاپخانه تا مقطع انشعاب آماده شد و کار “اقلیت” از همان بعد از انشعاب در این چاپخانه مخفی که در زیرزمین یک خانه ساخته شده بود، چاپ می‎شد. توزیع هم در تهران، از طریق مغازه‌های توجیهی، صورت می‌گرفت. در شهرستانها هم اغلب به همان شیوه‌ای که گفتم، توسط خودشان تکثیر می‌شد.

این چاپخانه مخفی از نظر امکانات چاپ در چه حدی  بود و بعد از لو رفتن آن و ضربه سال ۶۰، نشریه چگونه و با چه امکاناتی دو باره انتشار یافت؟

چاپخانه از نظر امکانات واقعاً پیشرفته بود و دستگاه‌های چاپ بزرگ و قدرتمندی در آن تعبیه شده بود. این چاپخانه که بیش از یک  سال روی آن کار شده بوده بود، در زیرزمین یک خانه به نحوی ساخته شده بود که به نظر من، ممکن نبود، به جز کسی که از آن اطلاع داشت، بتواند آن را پیدا کند. خود من که تنها یک بار به آن خانه رفتم، به هر در و دیواری که کوبیدم تا بتوانم ردی از درب ورودی آن بگیرم، نتوانستم پیدا کنم. درب کشوئی برقی آن فوق‌العاده پیچیده  و در جائی ساخته شده بود که امکان پیدا کردن آن نبود. در پارکینگ خانه هم  یک چنین دربی برای نقل و انتقال نشریه بود. چندین دستگاه چاپ در آنجا تعبیه شده بود که هریک می‌توانست، نشریه را در تیراژ بالا چاپ کند. در جریان یورش رژیم در سال ۶۰، از آنجائی که این زیرزمین، بزرگ و جای آن امن بود، چند دستگاه افست را هم که در جاهای مختلف پراکنده بودند، به اینجا منتقل کرده بودیم. همین مسئله هم باعث شد که پس از لو رفتن چاپخانه، امکان دیگری برای چاپ نداشته باشیم. در حالی که در آن شرایط از نظر من تداوم انتشار نشریه کار حیاتی بود . پیش از ضربه اسفند ماه سال ۶۰،  تشکیلات ما با یک بحران روبه‎رو شده بود و گروهی که بعداً نام خود را گرایش سوسیالسیم انقلابی نهادند، تعدادی از کادرها بودند که در کنگره در اقلیت قرار گرفته بودند. تعدادی از این افراد که حالا توجیه تئوریک هم پیدا کرده بودند، اصلاً روحیه مبارزاتی خود را در شرایط سرکوب از دست داده بودند. یکی از آنها هم همین عطاءاللهی بود که به عنوان مسئول توزیع، به چاپخانه رفت و آمد داشت و با دستگیری‌اش چاپخانه را لو داد و همکاری‌اش منجر به مرگ رفقا هادی، کاظم، نظام، خشایار و برخی از کادرهای سازمان در بخش توزیع گردید. این ضربه‌ای سنگین برای سازمان بود و تأثیرات منفی زیادی بر روحیه نیروهای سازمان داشت.این تأثیر منفی بر روی نیروهای هوادار به مراتب بیشتر بود. چرا که رژیم خبر دستگیری یا جان باختن تمام کادرهای شناخته شده سازمان را که در طول سال ۶۰ دستگیر یا در درگیری جان باخته بودند، همه را یک جا در آخرین روزهای اسفند، اعلام کرد. در چنین وضعیتی من بر این نظر بودم که در این شرایط آنچه که به ما کمک خواهد کرد بر گسیختگی تشکیلات غلبه کنیم، انتشار فوری‌تر نشریه کار است. اما امکانات چاپ‌مان تماماً ضربه خورده بود. رفیقی داشتیم در تحریریه به نام مسعود که توانست امکان کوچکی را فراهم کند و با همین امکان  محدود، دو باره نشریه را منتشر کردیم که تا سال ۶۴ در همان تهران انتشار می‌یافت. تأثیر خیلی زیادی داشت و تشکیلات را باز سازی کردیم. انتشار نشریه کار ادامه یافت تا سال ۶۶ که ما برای برگزاری کنگره به خارج آمدیم و آن ماجرائی که بهرام راه انداخت و تمام امکانات سازمان را با خود برد و تشکیلات عملاً از هم گسیخت. حالا در اینجا نه امکانی داشتیم و نه پولی و نه کسی را می‌شناختیم که بتوانیم نشریه را در آوریم. پدر فضیلت کلام را گیر آوردم و گفتم از هر کجا که می‌توانی یک مبلغ پول برای ما قرض بگیر.  ۵۰۰۰ فرانک فراهم کرد، با همین پول، امکانات اولیه را فراهم کردیم و با کمک دو رفیق،  نشریه را در خارج انتشار دادیم. بعداً رفقای دیگری به تحریریه پیوستند و نشریه انتشار یافت تا به امروز که شماره ۵۰۰ آن انتشار می‌یابد.

POST A COMMENT.