دیدگاه‌ها

کودکان کار و تصویر یک واقعیت

دوازده سال دارم. نه دیگه درس نمی خونم. با مادرم میام، مادرم میره داخل مترو من همین جا می‌نشینم. آدامس ودستمال می‌فروشم. بابام نمیدونم شاید خوب بشه نوبت گرفته عمل کنه. ازنردبان که افتاد کمرش شکست.

رضا مقدم اسب تراوا جنبش کارگری

اخیراً دعوای سیاسی تئوریکی میان رضا مقدم (اتحاد سوسیالیستی) و رحمان حسین زاده) حزب کمونیست کارگری حکمتیست) در تلویزیون‌های هر دو جریان علیه همدیگر شکل‌گرفته و در جریان است. این دعوا روی شعار

با یاد و گرامی‌داشت قیام آبان ۹۸

از ماشین پیاده می‌شوم راه کاملاً بسته است. مردم خیابان را در دست گرفته‌اند. صدای شعار و فریاد هزاران هزار تن شنیده می‌شود. سطل‌های زباله وسط آورده شده و می‌سوزند. لاستیک، بنزین و آتش به دست

دارا به مدرسه رفت و سارا به خیابان

بیش از چند ماه فرصت ازدست‌رفته، بازهم بلاتکلیفی از سر تا پای آموزش‌وپرورش می‌بارد. هیچ‌کس خوشحال نیست، هیچ‌کس به پیشواز بازگشایی مدارس پروبالی نگشود. برای معلمین که چه در زندان و چه تحت‌فشارهای

نونهالان پریشان

به این اتاق که وارد شویم. بیمار تخت اول است. جوان‌ترین بیمار بخش اعصاب. اولین بیماری که دکترمی بیند، و حواس من پیش همین اولین بیمار می‌ماند. جواب سؤال‌های دکتر را یکی درمیان می‌دهد. حالت چطور

تاریخ ترک خورد!

از دیو قصه‌های مادربزرگ که می‌ترسیدیم، می‌خندید ومی گفت: نترسید، دیو افسانه است. باورکردیم وراحت خوابیدیم. دوازده ساله بودم که دایی من بر اثر فقر خودکشی کرد و برای اولین بار چهره شوم دیو را دیدم.

دل‌نوشته ای از داخل

ازمادران با خط شکسته یاد کنیم! فصل برگهای زردافتاده برزمین، فصل سردشدن ولرزیدن، فصل خیس شدن بالهای پرندگان. اما شاعری نسروده بود که پاییزمیتواند سرخ وخونین هم باشد. به پاییز مانده بود که لرزه